سوهام پتیل (منتشر شده در انستیتو میزس)

ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین

کار کردن در بافتار شغل، به معنی مبادلۀ کار با پول است. اکثر مشاغل بنیانی داوطلبانه دارند که در آن کارفرما و نیروی کار دربارۀ ماهیت کار و دستمزد پرداختی توافق می‌کنند. علت وجود چنین توافقی این است که ارزشی که کارفرما برای کارِ نیروی کار قائل است، بیشتر از مقداری است که باید به او بپردازد و نیروی کار هم متوجه است ارزشی که برای آن دستمزد قائل است بیشتر از مقدار کاری است که باید برای شغلش انجام دهد. وقتی این شرایط برآورده شدند، شغلی به وجود می‌آید و کار و پول مبادله می‌شوند.

کسب‌وکارها افراد را بدون دلیل استخدام نمی‌کنند. باید این کار را برای کسب سود از طریق فروش کالاها یا خدمات به مصرف کنندگان انجام دهند و برای تولید آنچه می‌فروشند به کار نیاز است. شرکت‌ها متوجه‌اند که از هزینۀ پول برای دستمزد کارکنانشان در ازای خدمت آن کارکنان به فرایند تولید سود می‌برند و این مسئله برای موفقیت شرکت ضروری است. از همین رو، تا زمانی که درآمدهای شرکت‌ها بیشتر از مخارج‌شان باشد، به نظرشان ارزشش را دارد که کارکنانی را استخدام کنند..

این مسئله دربارۀ کارکنان هم صادق است. علیرغم ادعای سوسیالیست‌ها که کارگران مجبور به کار می‌شوند، اکثر کارگران آزادند که با پایان دورۀ استخدامی‌شان ترک کار کنند. همچنین، آزادند اگر شرایط استخدامی برایشان ناخوشایند بود وارد شغلی نشوند. حقیقت این است که کارکنان هم هنگام پذیرش یا رد شغلی، ورودی و خروجی‌شان را در نظر می‌گیرند. ورودی دستمزدی است که به آنان پرداخت می‌شود و خروجی هم میزان کاری است که باید انجام دهند. به عبارتی، کارکنان این مسئله را در نظر می‌گیرند که دستمزدی که به آنان پرداخت می‌شود، قدرت خرید چه چیزهایی را دارد یا ندارد. اگر کارکنان مشاغلی را پیدا کنند که برای کاری که انجام می‌دهند پول کافی بپردازد و باور داشته باشند پذیرش این شغل بهترین گزینه‌شان است، پیشنهاد شغل پذیرفته خواهد شد. برعکس، اگر کارکنان بالقوه باور داشته باشند که کفۀ درآمد احتمالی‌شان از کفۀ کاری که باید انجام دهند سنگین‌تر نیست، پیشنهاد شغلی را نخواهند پذیرفت.

درست است که اکثر مردم نیازمند نوعی پول برای خرید ضروریاتی هستند که به کمک آنها زنده بمانند اما این مسئله ناقض تعیین دستمزدها در بازار آزاد یا ماهیت مشاغل نیست. تولید مقدم بر مصرف است و چیزی باید تولید شود تا بتوان آن را مصرف کرد. تمامی اقدامات آگاهانه نیازمند این ارزیابی هستند که آن فعالیت به مجموعه شرایطی بهتر از مجموعه شرایط فعلی منجر می‌شود، مجموعه شرایطی که تلاش برای فعالیت را توجیه کند. حتی اگر کسی در جزیره‌ای باشد که همۀ منابع در آن به وفور وجود داشته باشند، باز هم به تلاش نیاز است. خوردن انگورها هم نیازمند این است که فرد به محل انگورها برود، آنها را بچیند و سپس به شکل فیزیکی مصرف کند. اگر کسی پیدا نشود که باور داشته باشد انگورها به زحمتش می‌ارزند، انجام فعالیت را انتخاب نخواهد کرد.

مردم انتخاب می‌کنند در مشاغل کار کنند چون متوجه‌اند که کار کردن به سودشان است نه به این دلیل که سرکوب می‌شوند. در بازار آزاد، رابطۀ کارفرما-نیروی کار به سود هر دو طرف است و به آنان اجازه می‌دهد چیزی به دست بیاورند که بزرگ‌تر از چیزی است که از دست می‌دهند. سخت بشود شرایطی را که در آن یکی انتخاب می‌کند کار کند چون احساس می‌کند چیزی که به دست می‌آورد باارزش‌تر از کارش است، انگل‌گونه خواند. این که مردم انتخاب می‌کنند کار کنند، کیفرخواستی برای بازار آزاد نیست؛ گواهی است مبنی بر اینکه همکاری بین انسان‌ها به تولید بیشتر منجر می‌شود.