در میانه‌ی روزی گرم در ریاض، هواپیمای ریاست‌جمهوری ایالات متحده بر باند فرودگاه ملک خالد نشست و ترامپ، رئیس‌جمهوری پیشین و پرحاشیه‌ی آمریکا، گام بر خاکی نهاد که این روزها نه فقط مرکز ثقل نفت بلکه به یکی از هاب‌های سرمایه‌گذاری هوش مصنوعی، تکنولوژی و نظم جدید منطقه‌ای بدل شده است. این نخستین سفر ترامپ در دوره‌ی تازه‌اش به خاورمیانه است؛ اما با نگاهی به جزئیات این سفر، به‌وضوح می‌توان دید که این فقط یک رویداد سیاسی نیست؛ بلکه بازتعریفی است از آنچه می‌توان «نظم اقتصادی جدید خاورمیانه» نامید.

به‌عنوان یک تحلیلگر حوزه مدیریت اقتصادی، باید اذعان کنم که این سفر بیش از آنکه واجد بار امنیتی یا نظامی باشد، حامل پیام‌های روشن اقتصادی است. نه در شعار، که در اعداد و ارقام.

طبق اطلاعات منتشرشده از منابع خبری معتبر نظیر رویترز و العربیه فارسی، در جریان این سفر عربستان سعودی تعهد کرده است بیش از ۱ تریلیون دلار در اقتصاد ایالات متحده سرمایه‌گذاری کند. رقمی که در تاریخ روابط دو کشور بی‌سابقه است و فراتر از توافقات مشابه در سفر ترامپ به ریاض در سال ۲۰۱۷ می‌رود، سفری که خود با رقم ۴۵۰ میلیارد دلار رکوردی تاریخی داشت. این بار اما بازی بزرگ‌تر است؛ با تأکید بر حوزه‌هایی نوین‌تر: هوش مصنوعی، فضا، انرژی‌های تجدیدپذیر و زنجیره‌های تأمین فناورانه.

برای درک عمق این رویداد، کافی است به لیست مهمانان نشست سرمایه‌گذاری مشترک توجه کنیم: ایلان ماسک، سم آلتمن، لری فینک و ده‌ها تن از رؤسای شرکت‌های نوآوری‌محور. این دیگر یک نشست امنیتی یا دیپلماتیک نیست؛ بلکه نشست صاحبان آینده است، در منطقه‌ای که تا دیروز درگیر نفت و موشک بود و امروز در سودای داده، الگوریتم و سرمایه است.

این تغییر رویکرد، از امنیت به اقتصاد، از تقابل به تسهیل، معنای مهم‌تری نیز دارد: آمریکا می‌خواهد باز هم نقش اول در آرایش اقتصاد سیاسی خاورمیانه را بازی کند. نه با اعزام سرباز، که با معامله‌ی سرمایه.

از سوی دیگر، قراردادهای تسلیحاتی بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار نیز در سبد این سفر قرار گرفته است. معامله‌هایی که نه‌تنها اقتصاد صنایع نظامی آمریکا را تغذیه می‌کنند، بلکه بازوی دفاعی عربستان را در رقابت‌های منطقه‌ای تقویت می‌کنند؛ از جمله در مواجهه با ایران، یمن و بازیگران نوظهوری چون قطر و ترکیه.

در این میان، عربستان سعودی نیز برنامه‌ی جاه‌طلبانه خود تحت عنوان چشم‌انداز ۲۰۳۰ را به‌گونه‌ای تنظیم کرده که نیازمند بازیگران جهانی در فناوری، انرژی، گردشگری و مالی است. ترامپ، با زبان سرمایه‌داری افسارگسیخته‌اش، دقیقاً می‌داند چگونه در این چشم‌انداز جای بگیرد.

اما همه‌ی این تحولات یک سؤال بنیادین را پیش می‌کشد: این حجم از تعامل اقتصادی چه پیامدی برای نظم منطقه‌ای خواهد داشت؟

اگر از دریچه مدیریت استراتژیک اقتصادی نگاه کنیم، چنین توافقاتی می‌تواند برای عربستان ابزار تثبیت هژمونی باشد. هم در برابر رقبای منطقه‌ای‌اش و هم در تعامل با اقتصاد جهانی. اما در سطح کلان‌تر، این روند نشان می‌دهد که اقتصاد خاورمیانه دیگر نمی‌خواهد صرفاً تابعی از نفت باشد. می‌خواهد بخشی از آینده‌ی دیجیتال جهان باشد.

در سوی دیگر، ایران و متحدانش در منطقه احتمالاً این سفر را با سوءظن دنبال می‌کنند. از زاویه‌ای واقع‌گرایانه، این سفر می‌تواند فشارها بر ایران را افزایش دهد؛ چه در عرصه دیپلماسی و چه در معادلات سرمایه‌گذاری منطقه‌ای. اما همین فشار، شاید فرصتی باشد برای بازنگری در سیاست‌گذاری‌ها و ارائه‌ی بدیلی واقعی برای مشارکت اقتصادی در منطقه.

در نهایت، سفر امروز ترامپ به ریاض، هرچند پر از شعارها و نمادهاست، اما بیش از همه حامل یک پیام عینی است: خاورمیانه، میدان رقابت اقتصادی آینده است، نه صرفاً میدان نزاع ایدئولوژیک گذشته. کشوری در این رقابت برنده خواهد بود که نه فقط امنیت، بلکه مدیریت اقتصاد سیاسی خود را بازآرایی کند. در غیر این صورت، آینده نه در اختیار آن کشور، که در دست سرمایه‌گذارانی خواهد بود که امروز با ترامپ در سالن‌های لوکس ریاض دست می‌دهند.

در شرایطی که عربستان سعودی با چیدمانی از توافقات چندجانبه، در حال بازتعریف جایگاه خود به‌عنوان دروازه ورود سرمایه جهانی به خاورمیانه است، ایران با چالش‌های ساختاری در سیاست خارجی و اقتصادی مواجه است که مانع از بهره‌برداری مؤثر از فرصت‌های مشابه می‌شود. در حالی که رقبای منطقه‌ای ایران—از عربستان گرفته تا امارات و حتی مصر—در حال جذب فناوری، دانش و سرمایه‌ هستند، ایران هنوز درگیر منازعات مزمن داخلی و تحریم‌های بین‌المللی‌ست که راه را برای حضور فعال در نظم اقتصادی جدید منطقه می‌بندد.

اگر سرمایه‌گذاری یک تریلیون دلاری عربستان در اقتصاد آمریکا را نه به‌عنوان یک عدد، بلکه به‌عنوان یک سیگنال تحلیل کنیم، معنایش آن است که قدرت‌های جهانی، خاورمیانه را همچنان مهم می‌دانند—اما نه هر کشوری را، بلکه آن‌هایی را که ظرفیت نوسازی ساختار اقتصادی و سیاسی خود را دارند.

برای ایران، این وضعیت یک تلنگر است: اینکه اگر نتواند سیاست‌گذاری‌هایش را در حوزه‌های مالی، سرمایه‌گذاری خارجی، فناوری‌های نو و دیپلماسی اقتصادی بازتعریف کند، نه‌تنها سهمی از این نظم جدید نخواهد داشت، بلکه با خطر انزوای راهبردی بیشتری روبه‌رو خواهد شد. ایران می‌تواند از موقعیت جغرافیایی، سرمایه انسانی و منابع طبیعی‌اش بهره‌ بگیرد، اما تنها به شرطی که تصمیمات اقتصادی‌اش را از رویکرد ایدئولوژیک به رویکرد مشارکت‌محور تغییر دهد.

اکنون که عربستان و آمریکا در حال معماری آینده‌ی اقتصاد منطقه هستند، پرسش اساسی برای ایران این است: آیا در بازی آینده، نقش فعال را خواهد داشت یا تنها نظاره‌گر خواهد ماند؟