به گزارش اکوایران، وقتی دونالد ترامپ برای اولین بار در سال ۲۰۱۶ نامزد ریاست‌جمهوری ایالات متحده شد، اغلب اوقات خشمگین و تا حدی دیوانه به نظر می‌رسید. ترامپ مشکلی با نمایش خشم خود در مسیر مبارزات انتخاباتی نداشت. در یکی از مناظره‌های اولیه جمهوری‌خواهان در سال ۲۰۱۶، او این احساس را پذیرفت و گفت که «با خوشحالی پرچم خشم را به دست می‌گیرم»، زیرا معتقد بود کشور در وضعیت نابسامانی قرار دارد و توسط افراد نالایق اداره می‌شود.

ترامپ همچنین ایده دیوانه بودن خود را پذیرفت و بارها تأکید کرد که او رئیس‌جمهوری متفاوت خواهد بود، چرا که حاضر است تا حدی دیوانه و غیرقابل پیش‌بینی باشد. او در سال ۲۰۱۵ در مصاحبه‌ای، با نقل قول از یک تاجر دیگر، گفت: «درباره ترامپ نوعی غیرقابل پیش‌بینی‌بودن وجود دارد که عالی است.» در اولین سخنرانی بزرگ خود درباره سیاست خارجی در همان کارزار انتخاباتی، او سیاست خارجی ایالات متحده در دوران باراک اوباما را به شدت مورد انتقاد قرار داد و گفت: «ما به‌عنوان یک ملت باید غیرقابل پیش‌بینی‌تر باشیم.»

«نظریه دیوانگی»

به نوشته فارن پالیسی، ترامپ در مقایسه با رؤسای‌جمهور پس از جنگ سرد متفاوت به نظر می‌رسید، اما احساسات او شباهت‌هایی به ریچارد نیکسون داشت که او نیز از ایده«دیوانگی» لذت می‌برد. در واقع، طبق گفته مشاور او، اچ. آر. هالدمان، نیکسون اصطلاح «نظریه دیوانگی» را ابداع کرد و توضیح داد که می‌خواست ویتنام شمالی باور کند او حاضر است برای پایان دادن به جنگ ویتنام هر کاری انجام دهد - حتی استفاده از سلاح هسته‌ای. نظریه دیوانگی بر این ایده استوار است که رهبرانی که طوری رفتار می‌کنند که گویی هر کاری ممکن است انجام دهند، شانس بیشتری برای متقاعد کردن سایر بازیگران جهانی به ارائه امتیازاتی دارند که در غیر این صورت نمی‌دادند.

نیکسون بعدها این گفت‌وگو را انکار کرد، اما ایده نظریه دیوانگی پیشینه فکری‌ای دارد که به نیکولو ماکیاولی بازمی‌گردد. علاوه بر این، ادبیات پژوهشی درباره این نظریه در سال‌های اخیر تغییر کرده و پیشنهاد می‌کند که تحت شرایطی خاص، چنین حرکتی ممکن است برای کسی در موقعیت ترامپ مؤثر باشد.

آیا ممکن است نظریه دیوانگی ترامپ واقعاً کار کند؟

دونالد ترامپ

در برخی موارد در طول دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش، ترامپ به‌طور عمدی شهرتی به‌عنوان «دیوانه» برای خود ایجاد کرد. این موضوع به‌وضوح در رویکرد او نسبت به کره شمالی و جنوبی نمایان بود. در بخش عمده‌ای از سال ۲۰۱۷، ترامپ لحن خود را علیه کره شمالی تشدید کرد. او در ماه آگوست به خبرنگاران گفت: «کره شمالی بهتر است دیگر ایالات متحده را تهدید نکند... آن‌ها با آتش، خشم و صراحتاً قدرتی مواجه خواهند شد که این دنیا پیش از این هرگز ندیده است.» یک ماه بعد، در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل، ترامپ رهبر کره شمالی، کیم جونگ اون، را «مرد موشکی» نامید و وعده داد که ایالات متحده می‌تواند «کل کره شمالی را نابود کند.»

رویکرد دیوانگی ترامپ به کره جنوبی نیز گسترش یافت. در سال ۲۰۱۷، دولت او به دنبال بازنگری در شرایط توافق تجارت آزاد ایالات متحده و کره جنوبی بود. جاناتان سوان در وب‌سایت آکسیوس گزارش داد که ترامپ به صراحت به رابرت لایتیزر، مذاکره‌کننده ارشد تجاری، دستور داد تا به همتایان کره‌ای خود بگوید که ترامپ یک دیوانه است: «به آن‌ها بگویید، این مرد آن‌قدر دیوانه است که هر لحظه ممکن است توافق را لغو کند... به آن‌ها بگویید اگر الان امتیاز ندهند، این دیوانه توافق را کنار می‌گذارد.» سوان همچنین خاطرنشان کرد: «بسیاری از رهبران جهان فکر می‌کنند که رئیس‌جمهور دیوانه است - و به نظر می‌رسد که او این شهرت دیوانگی را به‌عنوان یک دارایی می‌بیند.»

غیرمنطقی به دلایل منطقی

ترامپ پس از سه دیدار با کیم که چیزی جز عکس‌های تبلیغاتی حاصل نکرد، از تمسخر او دست برداشت. توافق تجارت آزاد با کره جنوبی نیز با موفقیت بازنگری شد، هرچند تغییرات در این توافق جزئی بود. با این حال، حامیان رئیس‌جمهور سابق و آینده می‌توانند استدلال کنند که ترامپ به نفع ایالات متحده عمل کرد. با وجود تمام جنجال‌ها و تهدیدهایش، ترامپ امتیازات تجاری جزئی از کره جنوبی و یک توقف موقت در آزمایش‌های موشکی کره شمالی را به دست آورد - آن‌هم بدون نیاز به اجرای تهدیدهای به ظاهر دیوانه‌وارش. به عبارت دیگر، او به دلایل منطقی خود را غیر منطقی جلوه می‌داد.

این رفتار با گزارش‌های کارکنان و زیردستان ترامپ که به خبرنگاران می‌گفتند او مانند یک دیوانه عمل می‌کند، متفاوت بود. بر اساس کتاب «ترس» اثر باب وودوارد، راب پورتر، مدیر کارکنان کاخ سفید، یک‌سوم زمان خود را صرف منصرف کردن ترامپ از ایده‌های تکانشی‌اش می‌کرد. وودوارد نتیجه گرفت که ایالات متحده «وابسته به کلمات و اقدامات رهبری بود که احساسی، دمدمی‌مزاج و غیرقابل پیش‌بینی بود.»

بااین‌حال، ایده‌ای که بر اساس آن یک رهبر می‌تواند با نمایش رفتار دیوانه‌وار در سیاست جهانی سود ببرد، پیشینه‌ای طولانی‌تر از نیکسون دارد. در کتاب «گفتارهایی درباره لیوی»، ماکیاولی پیشنهاد کرد که «گاهی وانمود کردن به دیوانگی بسیار خردمندانه است.» در سال‌های اولیه جنگ سرد، استراتژیست‌هایی مانند دانیل السبرگ و توماس شلینگ به مزایای احتمالی ایجاد شهرت دیوانگی در موقعیت‌های مذاکره اجباری فکر کردند. شلینگ در کتاب «استراتژی تعارض» نوشت که «در موقعیت‌های تعارض، همیشه به نفع فرد نیست که کاملاً منطقی و آشکارا معقول به نظر برسد.» اگر دیگران باور کنند که یک دیوانه در صورت عدم دستیابی به خواسته‌هایش ممکن است تقریباً هر کاری انجام دهد، تهدید به تشدید تنش باورپذیرتر می‌شود و این امر باعث می‌شود که امتیاز دادن برای کاهش تنش منطقی به نظر برسد.

ترامپ کره شمالی

کاربرد محدود

السبرگ و شلینگ هیچ‌یک هرگز توصیه نکردند که رئیس‌جمهور ایالات متحده به این شیوه رفتار کند. در نهایت، هیچ‌یک از آن‌ها معتقد نبودند که این رویکرد در بلندمدت کارایی خوبی خواهد داشت. و تا همین اواخر، ادبیات پژوهشی در مورد نظریه دیوانگی نیز نسبت به موفقیت آن بدبین بود. برای مثال، بر اساس گزارش‌های متعدد و تحقیقات علمی، تلاش‌های نیکسون برای استفاده از این رویکرد به‌هیچ‌وجه منجر به دریافت امتیازاتی نشد.

بااین‌حال، پژوهش‌های جدیدتر در این زمینه، نتایج قطعی کمتری ارائه می‌دهند. رزَن مک‌منوس، استاد دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، به‌طور گسترده در این باره نوشته است. تحقیقات اولیه او نشان داد که در شرایطی محدود، استراتژی دیوانگی می‌تواند مؤثر باشد. این رویکرد به نفع رهبرانی است که به‌دلیل ترجیحات افراطی‌شان (و نه تاکتیک‌های افراطی‌شان) دیوانه تلقی می‌شوند و همچنین رهبرانی که دیوانگی آن‌ها تنها به یک موضوع خاص محدود است، نه اینکه بخشی از شخصیت ذاتی آن‌ها باشد. به عبارت دیگر، افرادی که نسبت به یک مسئله خاص و فقط همان مسئله احساسات شدید دارند، می‌توانند تا حدی از این رویکرد بهره ببرند.

در مقاله‌ای دیگر، مک‌منوس نتیجه گرفت که رویکرد دیوانگی «ممکن است در مذاکرات بحران، زمانی که شهرت به دیوانگی اندک است، مفید باشد.» به نظر می‌رسد که این توصیف به‌خوبی ترامپ را توضیح می‌دهد. پژوهش‌های اخیر دیگر نیز استدلال می‌کنند که در پیش‌بینی‌ناپذیری به‌عنوان یک دکترین استراتژیک، می‌توان مزایایی یافت.

دوره دوم

بااین‌حال، دلایل زیادی وجود دارد که شک کنیم ترامپ بتواند در دوره دوم ریاست‌جمهوری خود به‌طور مؤثر نقش دیوانه را ایفا کند. واضح‌ترین دلیل این است که تلاش‌های ترامپ در دوره اول برای استفاده از مذاکره اجباری تا حد زیادی بی‌نتیجه بود. عملکرد دولت او در استفاده از فشارهای اقتصادی چندان قابل‌توجه نبود. بزرگ‌ترین موفقیت سیاست خارجی ترامپ - توافق‌نامه‌های ابراهیم - به‌جای تهدیدهای دیوانه‌وار، به دلیل ارائه مشوق‌ها محقق شد.

نمایش «دیوانه‌وار» ترامپ بیشتر با متحدان آمریکا کارآمد بود تا با دشمنانش. گروه اول، که از تهدیدهای او برای خروج از اتحادها و پیمان‌های تجاری دیرینه نگران شده بودند، حداقل در ظاهر وفاداری خود را نشان دادند. اما ترامپ بیش از حد مشغول جلب رضایت حکمرانان خودکامه چین و روسیه بود و در مقابل آن‌ها نقش دیوانه را بازی نمی‌کرد.

تلاش‌های او برای استفاده از استراتژی دیوانگی در برابر ایران نتایج مختلفی داشت. او حمله پهپادی که به ترور سردار سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران، انجامید را تأیید کرد - اما تنها پس از آن‌که در آخرین لحظه از تلافی حملات حوثی‌های متحد ایران به عربستان سعودی عقب‌نشینی کرد. در مصاحبه‌ای اخیر، ترامپ حتی ادعا کرد که او در مقایسه با جان بولتون، مشاور امنیت ملی، فردی آرام و منطقی بوده است.

جان بولتون

تاکتیک تکراری

این مسئله یک مشکل دیگر را نیز برجسته می‌کند: بسیاری از رهبران خارجی اکنون با شیوه ترامپ به‌خوبی آشنا هستند. یکی از دلایلی که باعث شد تلاش دیوانگی نیکسون شکست بخورد این بود که مقامات شوروی که نیکسون را از سال‌ها فعالیت عمومی‌اش می‌شناختند، می‌دانستند که او چه زمانی وانمود به دیوانگی می‌کند. یک مقام شوروی توضیح داد: «آقای نیکسون معمولاً در مقاصدش اغراق می‌کرد.» سوابق گذشته ترامپ نیز باعث شده که بسیاری از رهبران خارجی که در دوره اول با او سر و کار داشتند، او را قابل پیش‌بینی‌تر بدانند. همان‌طور که مشخص است، اولین قانون نظریه دیوانگی این است که شما درباره استفاده از این نظریه صحبت نمی‌کنید. اما انتظار اینکه ترامپ در این موارد سکوت کند، بیهوده است.

در نهایت، همان‌طور که ادبیات علمی تأکید کرده است، مذاکرات اجباری موفق، به دو نوع تعهد قابل اعتماد نیاز دارد. اول، هدف باید باور کند که بازیگر دیگر تهدیدهای خود را، حتی اگر هزینه‌بر باشند، عملی خواهد کرد. دوم، هدف باید باور داشته باشد که بازیگر تهدیدکننده پس از رسیدن به توافق، هرگونه اجبار را متوقف خواهد کرد. نقش دیوانه ممکن است تعهد اول را باورپذیرتر کند، اما تعهد دوم را کمتر باورپذیر می‌کند. یا به‌طور ساده‌تر: احتمال اینکه هر رهبر سیاست خارجی به وعده ترامپ در مورد هر چیزی اعتماد کند چقدر است؟ همان‌طور که مک‌منوس در ایمیلی به من گفت: «اکثر افراد دیوانه از شهرت دیوانگی خود سودی نمی‌برند.»

باز هم این کار را خواهد کرد

تلاش ترامپ برای تکرار رویکرد دیوانگی در روابط بین‌الملل در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش به احتمال زیاد موفق نخواهد بود، اما او احتمالاً باز هم این کار را خواهد کرد. ترامپ مردی با ابزارهای محدود است و این یکی از آن‌هاست. متحدان سیاسی او در دوره اول ریاست‌جمهوری یادآور شدند که ترامپ به‌ندرت شطرنج سه‌بعدی بازی می‌کند: «بیشتر اوقات، او فقط مهره‌ها را می‌خورد.»

آنچه نگران‌کننده است این است که این بار، ترامپ ممکن است فکر کند می‌تواند موفق شود، حتی اگر بقیه دنیا چنین تصوری نداشته باشند. مسیر غیرقابل پیش‌بینی ترامپ از یک محکوم جنایی به رئیس‌جمهور آمریکا، می‌تواند او را متقاعد کند که ریسک‌های بیشتری انجام دهد. یکی از مشاوران ترامپ در نوامبر به پولیتیکو گفت: «ببینید، او از دو تلاش برای ترور جان سالم به در برده است، چندین بار متهم شده - او واقعاً در این لحظه احساس می‌کند شکست‌ناپذیر است و نوعی جسارت پیدا کرده که قبلاً هرگز نداشته است.»

مشکل اینجاست که اگر ترامپ نتواند هیچ‌کس دیگری را متقاعد کند که او واقعاً یک «دیوانه» است، تنها راهی که برای اثبات آن باقی می‌ماند این است که تهدیدهای عجیب و غریبش را عملی کند. شاید این کار جواب دهد، اما همچنین ممکن است به درگیری‌هایی منجر شود که از کنترل خارج می‌شوند؛ که به‌صراحت، شبیه یک ایده واقعاً دیوانه‌وار به نظر می‌رسد.