به گزارش اکوایران، در بهمن‌ماه، هم‌زمان با گرامی‌داشت چهل‌وششمین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران، تنش‌ها با ایالات متحده بار دیگر شدت گرفت. در میانه این ماه، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با امضای یک یادداشت ریاست‌جمهوری جدید، کارزار «فشار حداکثری» علیه ایران را بار دیگر احیا کرد. این اقدام، به‌ویژه با هدف محدود کردن صادرات نفت، تحریم‌های سخت‌تری را علیه ایران اعمال می‌کند.

فرضیات اشتباه 

به نوشته میدل‌ایست آی، اگرچه ترامپ گفت که نسبت به این اقدام «دودل» است و ترجیح می‌دهد به جای اقدام نظامی، به توافقی با ایران دست یابد، اما این دولت پیشین او بود که به‌صورت یک‌جانبه از توافق هسته‌ای ایران خارج شد و همان مذاکراتی را که اکنون ادعای حمایت از آن‌ها را دارد را بی‌اثر کرد. در همین حال، در تهران مذاکرات «غیرمنطقی، غیرهوشمندانه و غیرشرافت‌مندانه» توصیف شد.این مواضع نشان می‌دهد که تقابل بین دو کشور همچنان ادامه دارد.

سیاست احیاشده «فشار حداکثری» بر این پندار استوار است که تهران بیش از هر زمانی آسیب‌پذیر شده است. سقوط دولت اسد در سوریه، ترور برخی از رهبران حزب‌الله و نارضایتی‌های داخلی، این تصور را به وجود آورده است. برای طرفداران سیاست‌های تهاجمی‌تر، اکنون زمان مقابله با تهران است.این رویکرد شامل ایجاد یک ائتلاف ضد مقاومت از طریق تعمیق مشارکت‌های عربی-اسرائیلی تحت توافق‌نامه‌های ابراهیم و اعمال تحریم‌های شدیدتر برای فشار بر تهران خواهد بود.

با این حال، سیاست فشار حداکثری بر دو فرضیه نادرست استوار است: نخست، اینکه تحریم‌های اقتصادی برای آمریکا هزینه‌ای در بر ندارد یا هزینه آن ناچیز است، و دوم، اینکه تحریم‌ها به‌تنهایی باعث ناآرامی‌های داخلی خواهد شد، به‌گونه‌ای که باعث تغییر در ایران یا تغییر در سیاست‌های تهران شود. علاوه بر این اشتباهات، این کارزار هیچ مشوق معناداری ارائه نمی‌دهد - در واقع، «فقط چماق است و هویجی در کار نیست» - و همین امر موجب شده که تهران دلیلی برای مذاکره نداشته باشد.  با این حال، در عمل، هر دوی این فرضیات نادرست از آب درآمده‌اند. 

هزینه تحریم‌ها

برخلاف انتظارات واشنگتن، سیاست فشار حداکثری برای آمریکا هزینه‌بر بوده است. در واقع، این سیاست به جای مهار برنامه هسته‌ای، افزایش شش و نیم برابری تحریم‌ها، ایران را به آستانه توانمندی هسته‌ای رسانده است. 

ایران سطح غنی‌سازی اورانیوم خود را از ۳.۵ درصد در چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) به بیش از ۶۰ درصد افزایش داده، ذخایر اورانیوم غنی‌شده خود را از ۲۰۰ کیلوگرم به ۶,۶۰۴ کیلوگرم رسانده و تعداد سانتریفیوژهای نصب‌شده را از ۶,۰۰۰ به ۱۳,۰۰۰ واحد افزایش داده است که ۴۵ درصد از آن‌ها مدل‌های پیشرفته IR-6 هستند. در نتیجه، زمان گریز هسته‌ای ایران از بیش از یک سال به کمتر از یک هفته کاهش یافته است.

تأسیسات هسته‌ای ایران

علاوه بر این، به‌جای کاهش خطر درگیری نظامی، این خطر افزایش یافته و اعتبار رهبری آمریکا را تضعیف کرده است. از حادثه تأسیسات شرکت آرامکو عربستان گرفته تا سرنگونی پهپادهای آمریکایی و حملات موشکی به پایگاه‌هایی مانند عین‌الاسد، این سیاست نه‌تنها مانع از درگیری‌ها بیشتر نشده، بلکه احتمال آن‌ها را افزایش داده است.

فشارهای آمریکا همچنین ایران را به چین و روسیه نزدیک‌تر کرده و از نفوذ واشنگتن کاسته و اولویت‌های استراتژیک آن را پیچیده‌تر کرده است. همکاری‌های نظامی با روسیه و آمادگی چین برای خرید نفت ایران، تحریم‌ها را تضعیف کرده و اعتبار رهبری آمریکا را خدشه‌دار کرده است.

 

تضعیف منطق تحریم‌ها

یکی دیگر از فرضیات نادرست این است که تحریم‌ها باعث ناآرامی داخلی کافی برای وقوع تغییرات در داخل خواهند شد. اما تجربه ایران در سه دوره تحریم این منطق را تضعیف کرده است.

 از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۹، آمریکا عمدتاً تحریم‌های اولیه‌ای را اعمال کرد که آسیب جدی وارد نکردند.

در مرحله دوم (۲۰۱۰-۲۰۱۵)، نزدیک به ۶۰۰ مورد تحریم با هزینه‌های اقتصادی قابل توجه، در نهایت به یک توافق منجر شد. در چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، تعداد موارد تحریم از ۱,۰۴۵ مورد در سپتامبر ۲۰۱۵ به ۳۷۸ مورد در مارس ۲۰۱۶ کاهش یافت. به نوشته این رسانه، جالب اینجاست که یکی از بزرگ‌ترین موج‌های اعتراضات پس از انقلاب در سال ۲۰۱۷ رخ داد، یعنی در دوره‌ای که اقتصاد ایران رشد ۱۳ درصدی تولید ناخالص داخلی، تورم تک‌رقمی و ایجاد ۱.۵ میلیون شغل را تجربه می‌کرد.

دور سوم تحریم‌ها، که هم‌زمان با همه‌گیری کووید-۱۹ بود، آسیب‌های شدیدی وارد کرد. در دو سال نخست سیاست فشار حداکثری، اقتصاد ایران ۱۲ درصد کوچک شد، تورم به ۷۵ درصد رسید و فقر ۸ درصد افزایش یافت.

یکی از دلایل اصلی شکست تحریم‌ها در ایجاد ناآرامی پایدار داخلی، نظام رفاهی مبتنی بر امتیاز در ایران است که گروه‌های سیاسی تأثیرگذار را از سختی‌های اقتصادی مصون نگه می‌دارد. درحالی‌که تحریم‌ها موجب افزایش مشکلات معیشتی شده‌اند، اما نهادهای حاکم، نیروهای نظامی و امنیتی و بخش رسمی اقتصاد تا حدودی از اثرات آن در امان مانده‌اند، درحالی‌که ۶۰ درصد از جمعیت که در بخش غیررسمی اقتصاد فعالیت دارند، بیشترین فشار تورمی را متحمل شده‌اند بدون آنکه بستری منسجم برای اقدام سیاسی داشته باشند. 

دیدگاه مقاومتی

نرخ تورم سالانه ۳۵ تا ۴۰ درصد، کسری بودجه ۲۰ تا ۲۵ درصد و تعطیلی فزاینده اقتصادی ناشی از کمبود انرژی، نشان می‌دهد که اقتصاد بیش از هر زمان دیگری آسیب‌ دیده است. ارزش ریال به‌شدت سقوط کرده و از زمان انتخاب مجدد دونالد ترامپ در نوامبر، ۳۳ درصد از ارزش خود را در برابر دلار از دست داده است. بااین‌حال، برداشت مقامات ایرانی از وضعیت و برخی داده‌های کلیدی اقتصادی با این دیدگاه غرب همخوانی ندارد.

ایران اسراییل

سیاست فشار حداکثری در عمل جناح‌های محافظه‌کار و تندرو را در ایران تقویت کرده و اصلاح‌طلبان میانه‌رو را تضعیف کرده است. با زیر سؤال بردن مزایای دیپلماسی، این جناح‌ها استراتژی «مقاومت» را در پیش گرفته‌اند که بر اقتصاد مقاومتی، گسترش توان موشکی و بازدارندگی منطقه‌ای تأکید دارد و هم‌زمان روابط با چین و روسیه را تعمیق می‌بخشد.

در ماه‌های اخیر، نیروهای تندروتر پیشنهاد توسعه بازدارندگی هسته‌ای را مطرح کرده بودند. با این حال، این روایت به‌ویژه پس از سقوط اسد در سوریه، کمرنگ شده است و در نتیجه، صداهای میانه‌رو بار دیگر جایگاه بهتری پیدا کرده‌اند. 

فرصتی جدید یا تکرار تجربه بوش؟

مسعود پزشکیان، با وعده اصلاحات اجتماعی، احیای اقتصادی و بهبود روابط با غرب روی کار آمد. پزشکیان، با وجود محدودیت‌های قانونی، محمدجواد ظریف را به‌عنوان معاون خود منصوب کرد و قانون بحث‌برانگیز حجاب را به حالت تعلیق درآورد. در ماه‌های اخیر، دولت او از گفت‌وگوی مستقیم حمایت کرده - نه فقط درباره مسائل هسته‌ای، بلکه همچنین در مورد سایر نگرانی‌های آمریکا. او اذعان دارد که بدون رفع تحریم‌ها، اقتصاد ایران شانسی برای رسیدن به رفاه واقعی نخواهد داشت.

پزشکیان همچنین خواستار بازگشت به تعهدات گروه ویژه اقدام مالی (FATF) شده و برنامه‌هایی را برای افزایش آزادی اینترنت از طریق رفع فیلتر واتس‌اپ و گوگل پلی اعلام کرده است. اگرچه موفقیت این ابتکارات هنوز نامشخص است، اما حمایت معناداری از سوی رهبری دریافت کرده است. 

بااین‌حال، به نظر می‌رسد که به‌جای نزدیک شدن به مذاکرات، سیاست جدید آمریکا به موضعی مشابه رویکرد «نه مذاکره، نه جنگ» در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ بازگشته است. سیاست «فقط چماق، بدون هویج» هیچ مشوق واقعی‌ای ارائه نمی‌دهد، و احتمال پیشرفت دیپلماتیک جدی - یا هرگونه گشایش - اکنون بیش از هر زمان دیگری دور از دسترس به نظر می‌رسد.

به‌جای تشدید فشار اقتصادی، آمریکا باید نظریه و رویکرد خود را در قبال تحریم‌ها اصلاح کند. ارائه مشوق‌های ملموس می‌تواند پویایی داخلی ایران را تغییر دهد و تعامل را تشویق کند. برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته، آمریکا نباید شکنندگی ایران را بیش از حد برآورد کند، بلکه باید سیاستی را اتخاذ کند که با واقعیت‌های داخلی همخوانی داشته باشد.

مقامات ایرانی تجربه مشابهی را پس از جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ به یاد دارند، زمانی که پیشنهاد «توافق بزرگ» آن‌ها توسط دولت بوش رد شد، زیرا تصور می‌شد که ایران در موقعیتی آسیب‌پذیر قرار دارد و نیازی به مذاکره با آن نیست. 

یک سیاست منطبق با واقعیت‌های داخلی ایران، با مشوق‌های معتبر و مشخص برای همکاری، بسیار کارآمدتر خواهد بود. این رویکرد، احتمال تأمین منافع آمریکا یا دستیابی به توافقی معنادار را بسیار بیشتر از تکرار سیاست فشار حداکثری، بدون هدف و استراتژی روشن، افزایش خواهد داد.