به گزارش اکوایران، حتی زمانی که قدرت سخت تسلیحات و ارتش‌ها در صحنه جهانی دوباره ظهور کرده، پرورش و استفاده از قدرت نرم همچنان در قرن بیست و یکم ارزش خود را حفظ خواهد کرد. جوزف نای، در این مقاله به بررسی قدرت‌ نرم در جهان امروز پرداخته است.

به گزارش نشنال اینترست، در جهانی که مشخصه‌اش جنگ در اوکراین و غزه است، آیا عصر قدرت نرم به پایان رسیده است؟ سی سال پیش، با پایان اتحاد جماهیر شوروی، ائتلاف فزاینده در اروپا و «لحظه تک قطبی» آمریکا، چشم‌انداز جنگ بین دولتی کم به نظر می‌رسید. برخی از ناظران استدلال کردند که عصر قدرت سخت در حال افول است و جهان در حال ورود به عصر قدرت نرم است. البته به وضوح مششص شد که این اشتباه است، اما هرگز نظر من این نبود. من مفهوم قدرت نرم را در طول جنگ سرد فرموله کردم و استدلال کردم که با واقع‌گرایی و درگیری و همچنین صلح مرتبط است.

قدرت نرم توانایی تأثیرگذاری بر دیگران از طریق جذب به جای اجبار است و هم در جنگ مناسب است و هم در صلح. در جنگ هفت ساله قرن هجدهم، روسیه از ائتلافی که علیه پروس گرد هم آمده بود خارج شد، زیرا تزار پیتر سوم از طرفداران فردریک کبیر بود. اما معمولاً تأثیرات آن کند و غیرمستقیم است و مهم‌ترین منبع قدرت برای سیاست خارجی در کوتاه مدت نیست.

با این حال، نادیده گرفتن قدرت نرم یک اشتباه استراتژیک و تحلیلی است. قدرت نرم چیز جدیدی نیست. قدرت روم تا حدودی متکی بر جاذبه فرهنگ آن بود. گیر لوندشتات، محقق نروژی، اروپای جنگ سرد را به دو امپراتوری شوروی و آمریکایی تقسیم می‌کند، اما حضور آمریکا در اروپای غربی «یک امپراتوری با دعوت» بود. برخلاف مداخلات نظامی شوروی در مجارستان و چکسلواکی، ایالات متحده از ادغام اروپای غربی حمایت کرد و استقلال شارل دوگل را تحمل کرد.

در پایان جنگ سرد، دیوار برلین تحت هجوم چکش‌ها و بولدوزرهای مردمی فرو ریخت که ذهنشان تحت تأثیر قدرت نرم غربی قرار گرفته بود.

شاید حق با مائو بود که قدرت از لوله تفنگ بیرون می‌آید، اما قدرت از ارزش‌ها نیز سرچشمه می‌گیرد. در کوتاه مدت، شمشیرها قوی‌تر از کلمات هستند، اما در دراز مدت، کلمات شمشیرها را هدایت می‌کنند. اگر بتوانم شما را وادار کنم که بخواهید کاری را که من می‌خواهم انجام دهید، دیگر مجبور نیستم شما را مجبور به انجام کاری کنم که نمی‌خواهید. اگر کشوری ارزش‌‌هایی را نشان دهد که دیگران آن را جذاب می دانند، نیاز کمتری به چماق و هویج دارد. قدرت سخت و نرم گاهی اوقات با یکدیگر در تضاد هستند، اما وقتی هوشمندانه با هم ترکیب شوند، جاذبه یک تقویت کننده نیرو است. پرزیدنت زلنسکی از استعدادهای خود به عنوان بازیگر برای جلب همدردی پارلمان‌های غربی استفاده کرد، که سپس توانست به بودجه‌ای برای تسلیحات تبدیل شود که قدرت سخت اوکراین را افزایش می‌دهد.

قدرت نرم بخشی جدایی‌ناپذیر از درگیری قدرت‌های بزرگ بین ایالات متحده و چین است. در سال 2007، رئیس جمهور هو جینتائو در هفدهمین کنگره حزب کمونیست چین گفت که چین نیاز به افزایش قدرت نرم خود دارد و دولت چین ده‌ها میلیارد دلار برای این منظور هزینه کرد، اما نظرسنجی‌های بین‌المللی نتایج متفاوتی را نشان می‌دهد.

قدرت نرم

همانطور که در کتاب «زندگی در قرن آمریکایی» توضیح می‌دهم، وزیر خارجه چین یک بار مرا به یک شام خصوصی دعوت کرد تا نظر من را در مورد چگونگی افزایش قدرت نرم چین بپرسد. توصیه من درست بود اما احتمالاً برای او بی فایده بود. چین با دو مانع بزرگ روبرو است که غلبه بر آنها دشوار است. نخست اختلافات ارضی آن با تعدادی از همسایگان آسیایی‌اش است.

مؤسسه‌های کنفوسیوس که فرهنگ سنتی چین را ستایش می‌کنند، اگر ارتش سربازان هندی را در هیمالیا می‌کشد یا کشتی‌های چینی قایق‌های فیلیپینی را در دریای چین جنوبی آزار می‌دهند، فایده چندانی ندارند. مشکل دوم چین، کنترل شدید حزب کمونیست بر همه سازمان‌ها و عقاید در جامعه مدنی آن است. این امر جذابیت آن را در کشورهای دموکراتیک کاهش می‌دهد. وقتی وکلای حقوق بشر، نویسندگان و هنرمندان زندانی می‌شوند، جذابیت چین را در کشورهایی مانند اروپا، استرالیا، ژاپن و ایالات متحده کاهش می‌دهد.

برخلاف دارایی‌های قدرت سخت مانند سربازان، تانک‌ها و هواپیماها، ذخایر قدرت نرم یک کشور به جای دولت‌‌ها توسط جامعه مدنی تولید می‌شود. بخش اعظم قدرت نرم آمریکا توسط فیلم‌های هالیوودی ایجاد می‌شود که برای مثال شخصیت‌های زن مستقل، معترضانی که برای حقوق خود تظاهرات می‌کنند، و فعالیت‌های مطبوعات متنوع و آزاد را نشان می‌دهند. برخی دیگر جذب فعالیت‌های خیریه بنیادهای ایالات متحده و آزادی تحقیق در دانشگاه‌‌های آمریکا می‌شوند. شرکت‌ها، دانشگاه‌ها، بنیادها، کلیساها و جنبش‌های اعتراضی هر کدام قدرت نرم خود را توسعه می‌دهند که می‌تواند دیدگاه خارجی‌ها را نسبت به کشور تقویت کند.

یک اروپایی سرشناس اخیراً به من گفت که قبلاً نگران سیاست خارجی آمریکا از نظر کاهش قدرت سخت ما بود. اکنون، بیشتر نگران سیاست داخلی آمریکا است که قدرت نرمی را که زیربنای سیاست خارجی این کشور است، فرسایش می‌دهد. قدرت نرم تنها یک روی سکه قدرت است، اما به هر تحلیل واقع گرایانه از سیاست جهانی مرتبط است.