تیموتی اسنایدر؛ ترامپ چگونه یک فاشیست است؟
اکوایران: وقتی ترامپ را به عنوان یک نامزد متعارف میبینیم، مهارتها و استعدادهای او قابل شناسایی نیست. ترامپ ابزارهای دیکتاتورها را میگیرد و آنها را با اینترنت پیوند میدهد.
به گزارش اکوایران، تیموتی اسنایدر، تاریخدان آمریکایی در یادداشتی برای نیویورکر نوشت: این یک اشتباه بود که به نداشتههای دونالد ترامپ توجه میکردیم. انتقاد استاندارد همیشه این بوده است که او فاقد چیزی است که ما تصور میکنیم پیش نیاز یک مقام عالی است: آداب یا دستور زبان یا دیپلماسی یا هوش تجاری یا عشق به کشور. و او فاقد تمام آن چیزها و همچنین تقریباً هر فضیلت متعارف بورژوایی است که میتوانید نام ببرید.
وقتی ترامپ را به عنوان یک نامزد متعارف میبینیم، مهارتها و استعدادهای او قابل شناسایی نیست. یک نامزد متعارف به دنبال توضیح سیاستهایی است که ممکن است زندگی رایدهندگان را بهبود بخشد، یا برای نمایش همدلی تلاش میکند. با این حال این اشتباه ما بوده است نه او. مسئله ترامپ همیشه یک وجود بوده است نه یک فقدان: وجود فاشیسم. این به چه معناست؟
معنا زدایی از فاشیسم
هنگامی که شورویها دشمنان خود را «فاشیست» نامیدند، این کلمه را به یک توهین بیمعنی تبدیل کردند. روسیه پوتینی این عادت را حفظ کرده است: «فاشیست» هر کسی است که با خواستههای دیکتاتور مخالفت کند. بنابراین اوکراینیهایی که از کشورشان در برابر مهاجمان روسی دفاع میکنند «فاشیست» هستند. این ترفندی است که ترامپ از آن کپی برداری کرده است. او مانند ولادیمیر پوتین از دشمنان خود به عنوان «فاشیست» یاد میکند که اصلاً معنای ایدئولوژیکی ندارد. این تنها یک توهین است.
در واقعیت، پوتین و ترامپ هر دو فاشیست هستند. و استفاده آنها از این کلمه، اگرچه گیج کننده است، اما ما را به یاد یکی از ویژگیهای اساسی فاشیسم میاندازد. یک فاشیست به ارتباط بین کلمات و معانی بیتوجه است. او به زبان خدمت نمی کند. زبان در خدمت اوست. وقتی یک فاشیست یک لیبرال را «فاشیست» مینامد، این اصطلاح به شکل دیگری شروع به کار میکند، به عنوان خدمتکار یک شخص خاص، نه به عنوان حامل یک معنی.
این یک دستاورد کاملاً فاشیستی است. لیبرالها در مواجهه با پیچیدگی تاریخ، با حجم عظیمی از پرسشها روبرو هستند. فاشیسم نیز مانند کمونیسم پاسخی به همه سؤالات است، اما پاسخی متفاوت. کمونیسم به ما اطمینان میدهد که میتوانیم به لطف علم، جهتی بنیادی در همه رویدادها پیدا کنیم و به سوی آیندهای بهتر حرکت کنیم. این اغوا کننده است (یا بود). فاشیسم ابهام را به آنچه رهبر میگوید تقلیل میدهد.
یک لیبرال باید صد یا هزار داستان بگوید. یک کمونیست یک داستان دارد که ممکن است در نهایت درست نباشد. یک فاشیست فقط باید یک قصهگو باشد. از آنجا که کلمات به معانی متصل نمیشوند، داستانها نیازی به پیوستگی ندارند. آنها نیازی به تطابق با واقعیت خارجی ندارند. یک داستان نویس فاشیست فقط باید یک نبض را پیدا کند و آن را نگه دارد. این میتواند از طریق تمرین، مانند هیتلر، یا از طریق آزمون و خطا، مانند ترامپ انجام شود.
این مستلزم وجود چیزی است که ترامپ همیشه داشته است. کاریزمای او لازم نیست برای شما طنین انداز شود. این یک استعداد است. فاشیست بودن و فاشیست خواندن شخص دیگری مستلزم حیلهگری است که برای ترامپ طبیعی است.
انتخاب دشمن
یک رهبر سیاستورزی را با انتخاب یک دشمن آغاز میکند. همانطور که کارل اشمیت متفکر حقوقی نازیها معتقد بود، این انتخاب دلبخواهی است، پایه و اساس کمی در واقعیت دارد یا اصلاً وجود ندارد. نیروی خود را از اراده قاطع رهبر میگیرد. افرادی که تبلیغات تلویزیونی ترامپ را تماشا میکردند، از یک دگرباش جنسی، یا یک مهاجر یا یک زن رنگین پوست آسیبی ندیده بودند. جادو در جسارتی است که برای اعلام یک گروه ضعیفتر به عنوان بخشی از یک توطئه عظیم لازم است.
تنها چیزی که در مورد انتخاب دشمن دلبخواهی نیست این است که باید از آسیب پذیریها سوء استفاده کند. تبلیغات ترامپ کامالا هریسی را نشان میداد که در صورت پیروزی به میلیونها خارجی که تغییر جنسیت دادهاند اجازه میدهد شغلهای آمریکاییها را بگیرند. این به یکباره آسیبپذیری جنسیتی، اقتصادی و جنسی را هدف قرار میدهد. ما بی حمایت و تنها هستیم و چیزی بیگانه جایگزین ما خواهد شد و همه اینها توسط یک دشمن سایه در پس زمینه سازماندهی شده است - در این مورد، یک زن رنگین پوست که بلند میخندد.
تئوری «جایگزینی بزرگ» نمونهای از یک دروغ فاشیستی غیراصیل است: توطئهگران شما را ناتوان میکنند و دیگران را به جای شما میآورند. پیچیدگی ظاهری جهان به عنوان یک توطئه حل میشود، و اضطراب هم با نفرت حل میشود. این تقریباً با هر ترکیبی از دشمنان کار میکند. این میتواند توطئه سیاستمداران دولت مخفی برای ربودن نوزادان باشد یا توطئه یهودیان برای فاسد کردن زنان. فاشیسم زمانی پیروز میشود که دشمنیها شروع به سرایش خود داستان کنند.
پیوند توطئه و ضرورت
یک فاشیست توطئه و ضرورت را پیوند میدهد. همه نمیتوانند مانند ترامپ، مثلاً در مورد انتخابات یک دروغ بزرگ خودجوش بگویند. دروغ بزرگ زمانی زنده شد که پیروانش در 6 ژانویه 2021 به ساختمان کنگره یورش بردند. مهمتر از همه، او هیچ بهایی برای آن پرداخت نکرد. این دروغ بزرگ را به معنای فاشیستیاش واقعی کرد.
حضور ترامپ همیشه یک خلق مشترک بوده است: او و ما. از لحظهای که او برای اولین بار در سال 2015 از پله برقی برج ترامپ پایین آمد، با او به عنوان یک چیز تماشایی رفتار شد. چون برای تلویزیون خوب بود، به عنوان کاندیدای قانونی حزب پذیرفته شد. در رسانههای مکتوب، او از طریق دکترین «هر دو طرفگرایی» رشد کرد: مهم نیست که چقدر اعمال و حرفهایش زشت بود، حریفش باید به همان اندازه بد معرفی میشد. این به او قدرت داد که هم شریر و هم عادی باشد. در طول ماههای پایانی هر کمپین، نظرسنجیها تأثیر مشابهی داشتند. نظرسنجیها با جا انداختن تفاوتهای سیاسی و تقلیل سیاست به دو چهره یا دو رنگ، این تصور را تقویت میکنند که ترامپ به جایی که بود تعلق دارد و اینکه سیاست یا ماست یا آنها.
پیوند ماشین و فاشیسم
آنچه صدای ترامپ را بیش از هر رسانه دیگری تقویت میکند اینترنت است. و الگوریتمها باعث میشوند که روی بقیه ما دقیقاً به روی فاشیسم پرحرف او باز شود. در رسانههای اجتماعی، ما از افراد پیچیده دور شده و به سمت کلیشههای ساده کشیده شدهایم. ما خودمان دستهبندی میشویم، و سپس با محتوایی تغذیه میشویم که به تعبیر واسلاو هاول، «محتملترین حالات» ما را نشان میدهد. اینترنت فقط تئوریهای توطئه خاص را منتشر نمیکند. ذهن ما را برای آنها آماده میکند. این قبل از اینکه ایلان ماسک توییتر را به شمایل ترامپ تغییر دهد نیز درست بود.
تعامل ما با ماشین تفاوت بین فاشیستهای دهه 2020 و فاشیستهای دهه 1920 را روشن میکند. در آن زمان، ماشین به عنوان ابزاری جسورانه و زیبا دیده میشد، ابزاری بی رحم که با بیرون کشیدن ما از چنگال تمدن نرم، ما را به طبیعت خود باز میگرداند. برای هیتلر، موتور احتراق داخلی «بلیتزسیگ» را تسریع کرد، یک پیروزی برق آسا. نژاد برتر با فناوری برتر نژادهای دیگر را نابود میکند، سرزمین مردمان دیگر را میگیرد و رشد میکند.
ما همچنان مانند یک قرن پیش با استفاده از موتورهای احتراق داخلی در حال رانندگی هستیم. چیزی که بیش از وسایل نقلیه ما تغییر کرده است، وسیله ثابت ماندن ماست. وقتی نازیها یک سخنرانی رادیویی را گوش میکردند، تصور نمیکردند که زمانی آلمانیها بیشتر روز را بیحرکت به نمایشگرها خیره شوند، همانطور که همه ما اکنون انجام میدهیم. اگر فاشیسم قدیم به یک فانتزی از قدرت تسریع شده مردانه وابسته بود، فاشیسم امروز بر اضطراب ناتوانی مکانیکی استوار است.
بازگشت به طبیعت
فانتزی فاشیستی به طور سنتی شامل بازگشت به طبیعت بود. صدای رهبر ما را به رقابت با نژادهای دیگر بر سر زیستگاه هدایت میکرد. هیتلر در مورد فاجعه زیستمحیطی پیش رو نگرانی وسواسی داشت و در «نبرد من» استدلال کرد که آلمانیها باید زمینها را تصرف کنند یا از گرسنگی بمیرند. این نادرست بود. اما، صد سال بعد، آن موتورهای احتراق داخلی و سایر فناوریهای قدیمی در واقع آب و هوا را تا حدی تغییر دادند که باعث خشکسالی و طوفان شد. وقتی چنین فجایعی رخ میدهد، فاشیستهای امروزی مانند ترامپ و جی دی ونس واکنش نشان میدهند: قربانیان و مهاجران را مقصر میدانند و تئوریهای توطئه را ابداع میکنند. اگر فاشیسم قدیمی به خاطر رویای اتحاد با طبیعت میکشت، فاشیسم جدید با سیاست فاجعه، تسریع عمدی گرمایش جهانی و بهره برداری از آن در خدمت سیاست «ما و آنها» خواهد کشت.
یک قرن پیش، سوسیالیستها میخواستند باور کنند که فاشیسم تنها نشانه دیگری از زوال سرمایه داری است. و حق با آنها بود، حداقل به این دلیل که تاجران در آن زمان نمیفهمیدند که فاشیسم کل سیاست و جامعه را تغییر میدهد، نه این که فقط اتحادیههای کارگری را سرکوب کند و دموکراسی را تضعیف کند. با این حال، امروز تفاوت بسیار شدیدتر خواهد بود. ترامپ در واقع پول زیادی ندارد، اما وانمود میکند که دارد. و متحدان فاشیست نزدیک او، ماسک و پوتین، احتمالاً دو ثروتمندترین فرد جهان هستند. فاشیسم امروزی بین الیگارشی دیجیتال (ماسک) و الیگارشی هیدروکربنی (پوتین) قرار گرفته است. ترامپ به الیگارشهای هیدروکربنی خود آمریکا اعلام وفاداری کرده است و از این طریق بلایای آب و هوایی، رنج، مهاجرت و حتی دلایل بیشتری برای تفرقه را تضمین میکند.
الیگارشیها نقطه ورود لیبرتارینی فاشیسم را فراهم میکنند: آنها موعظه میکنند که دولت منشأ همه بدیها است. همزمان که ما به این منطق تسلیم میشویم، الیگارشهای هیدروکربنی در زمین و الیگارشهای دیجیتال در ذهن ما حفاری میکنند. یک دولت تضعیف شده نه میتواند کنترل کند و نه میتواند نوید زیرساختهای سالم یا دولت رفاه را بدهد. در این شرایط، آزادی نه تنها به عنوان مبارزه با دولت، بلکه به عنوان مبارزه با همسایگان تلقی میشود. افرادی که ادعا میکنند آزادی فردی را میخواهند، همان افرادی هستند که اخراج دسته جمعی را فریاد میزنند. الیگارشیهای هیدروکربنی و دیجیتالی آمریکا از این نوع لیبرتارینیسم حمایت میکنند.
فاشیسم نوین
فاشیسم اکنون در الگوریتمها، مسیرهای عصبی، تعاملات اجتماعی است. چگونه ما نتوانستیم همه اینها را ببینیم؟ بخشی از آن باور ما بود که تاریخ به پایان رسیده است، که رقبای بزرگ لیبرالیسم مرده یا خسته شدهاند. بخشی از آن استثناگرایی آمریکایی بود: «اینجا نمیتواند اتفاق بیفتد» و غیره. اما بیشتر آن خودانگیختگی ساده بود: ما میخواستیم ترامپ را بر حسب فقدانهایش ببینیم، تا راه ما برای دیدن جهان بدون چالش ادامه یابد. بنابراین ما نتوانستیم داشتههای فاشیستی او را ببینیم. و از آنجا که ما فاشیسم را نادیده میگرفتیم، نمیتوانستیم پیش بینیهای آسانی در مورد کارهای بعدی او بکنیم. یا بدتر از آن، ما یاد گرفتیم که از حدسهای اشتباه خود هیجان زده باشیم، و او همیشه کاری بدتر از آنچه ما انتظار داشتیم انجام میداد.
قابل پیش بینی بود که ترامپ نتایج انتخابات 2020 را تکذیب کند. قابل پیش بینی بود که دروغ بزرگ او سیاست آمریکا را تغییر دهد. امروز قابل پیشبینی است که او به الیگارشیهایی که میشناسد، و به او کمک میکنند، آزادی عمل خواهد داد. قابل پیش بینی است که پس از بازگشت به قدرت به دنبال تغییر سیستم باشد تا بتواند تا پای جان در قدرت بماند. قابل پیش بینی است که او از اخراج مهاجران برای ایجاد تفرقه بین ما، عادت دادن ما به خشونت و همدست کردن ما استفاده خواهد کرد. قابل پیش بینی است که او با حاکمان همفکر خارج از کشور همکاری خواهد کرد.
فاشیسم یک پدیده است نه یک شخص. همانطور که ترامپ همیشه یک حضور بود (حضور فاشیسم)، جنبشی که او ایجاد کرده نیز یک حضور است. این فقط مربوط به فاشیستهای علنی جنبش او نیست که خود را پنهان نمیکنند.
با این حال، برخی، و احتمالاً بیشتر، سرزنشها متوجه اقدامات و تحلیلهای ما است. بارها و بارها، نهادهای اصلی ما، از رسانهها گرفته تا قوه قضاییه، صدای ترامپ را تقویت کردهاند. بارها و بارها، ما نتوانستیم پیامدهای آن را ببینیم. فاشیسم را میتوان شکست داد، اما نه زمانی که ما در کنار آن هستیم.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
ادعای نیویورک تایمز؛ دیدار ایلان ماسک و سفیر ایران در سازمان ملل؟
-
پشت پرده افزایش همکاریهای نظامی بن سلمان با تهران در بحبوحه تنشهای منطقه
-
آغاز مذاکرات هستهای در تهران/ گروسی: امکان توافق محکم با ایران وجود دارد
-
سرانجام مساله حضور افغانها در ایران
-
وعده همتی برای نرخ ارز
-
واکنش دستیار رئیس جمهور به خودکشی کیانوش سنجری
-
مصرف برق ایران به هدف نمی خورد
-
حمله موشکی به نزدیکی محل جلسه لاریجانی و مقامات سوری/ علی لاریجانی در سلامت کامل است
-
مهلت شش ماهه اتحادیه اروپا به پسته ایران