چرا ترامپ دوباره رییسجمهور آمریکا شد؟ و چه در انتظار است؟
دونالد ترامپ، چهلوپنجمین و حالا چهلوهفتمین رییسجمهور آمریکا است. او از سایه سیاه شکست و عسرت در چهار سال گذشته گریخت و یکی از بزرگترین بازگشتهای سیاسی را از آن خود کرد. ترامپ اینک یادآور بازگشت سیاسی ریچارد نیکسون، رییسجمهور مورد علاقهاش است که پس از شکست از جان إف کندی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۶۰ و شکست در انتخابات فرمانداری کالیفرنیا در سال ۱۹۶۲، توانست با پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۶۸ به این ناکامیها پایان دهد.
انتخابات نوامبر ۲۰۲۴ بازتابی بود از تغییرات پایگاه اجتماعی دو حزب اصلی آمریکا؛ حزب دموکرات که بیش از اندازه الیتیستی شده و حزب جمهوریخواه که رسماً به حزب مردم طبقه کارگر و طبقه متوسط بدل گشته است.
به گواه آمار سبد رأی ترامپ در این انتخابات بسیار متنوعتر از سبد آرای جمهوریخواهان کلاسیک بود. علیرغم سرمایهگذاریهای گستردهٔ حزب دموکرات بر سیاست هویت و اقلیتهای متنوع و رنگارنگ در آمریکا، ترامپ در این انتخابات توانست با استقبال گستردهتری در میان رأیدهندگان سیاهپوست، لاتینتبار و جوانان و کارگران، نسبت به گذشته روبرو شود. شاید کمی غیر منتظره جلوه کند اما ترامپ، همان کسی که سالهاست توسط دشمنانش «فاشیست» و «نژادپرست» خوانده میشود، صاحب بیشترین درصد آرای غیر سفیدپوستان به یک نامزد جمهوریخواه ریاستجمهوری از بعد از جرالد فورد در ۱۹۷۶ شد. او حالا جمعیت متکثرتری از آمریکاییها را نمایندگی میکند و علیرغم اینکه به مدت چهار سال به استخدام بالاترین شغل سیاسی و دولتی در آمریکا درآمده بود، اما همچنان چهره سیستمستیز و پوپولیستی خودش را حفظ کرده است.
نتیجهٔ این انتخابات، نمادی بود از پیروزی عینیت بر ذهنیت، از پیروزی کارآمدی بر دموکراسی، از پیروزی عملکرد و سابقه بر کمپین و رتوریک، از پیروزی سیاست زندگی بر سیاست هویت و از پیروزی سیاست در معنای policy بر سیاست در معنای politic.
ترامپ، قاطعتر از پیشبینیها به پیروزی رسید. چرا که رانهٔ «فهم عمومی» بر «نگاه روشنفکری» به سیاست، چربید. چرا که کمپین طولانیمدت دموکراتها و حتی بعضی از جمهوریخواهان علیه رویه و رهبری ترامپ که آن را غیر دموکراتیک میخواندند، شکست خورد. چرا که حزب دموکرات به قدری خاصیت و ماهیت الیتیستی پیدا کرده است که حتی نمیتواند نگرانیهای عمومی و دغدغههای مردم عادی را در سیاست درک کند، چه رسد به آنکه برای آنها راهحل کارآمدی ارائه کند. حتی خطابههای بلند و رمانتیک کاملا هریس درباره اینکه فرزند یک خانوادهٔ مهاجر و معمولی بوده و در میان مردم طبقه متوسط رشد کرده و در جوانی در مک دونالد کار میکرده (که ظاهراً این آخری را دروغ گفته بود)، تأثیری بر نوع نگاه رأیدهندگان به نامزد حزب دموکرات نداشت و اتفاقاً سخنان سرمایهداران متمولی مثل ترامپ، ایلان ماسک و ویوک رامسوامی بیشتر و بهتر بر دل تودههای وسیعی از کارگران و کشاورزان آمریکایی نشسته بود.
ترامپ از روز اولی که وارد سیاست شد، سروصدای زیادی پیرامون خود ساخت و بسیار مورد انتقاد قرار گرفت. اما کمتر به انتقادها پاسخ داد. حالا این پیروزی که پررنگتر از دفعه پیش است، خود با صدایی رسا سخن میگوید. جالب آنجاست که ترامپ بر خلاف نظر شمار زیادی از مشاوران و استراتژیستهای حزب جمهوریخواه، هیچ ابایی از پنهان کردن ابعاد منفی و اقتدارگرایانهٔ شخصیت خود نداشت. او هرگز از ادعای تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ کوتاه نیامد و تا آخرین روزهای کمپین انتخاباتی، سخنان و اظهارات جنجالبرانگیز زیادی مطرح میکرد. آخرینش تهدید تلویحی لیز چنی به مرگ، چند روز پیش از انتخابات.
ترامپ دقیقاً خودش بود و «خودش» این میزان رأی آورد؛ درست بر خلاف کارزار انتخاباتی کاملا هریس که بسیار دقیق و مهندسیشده بود و حتی گفته میشد پیروز بعضی از فرازهای رقابت انتخاباتی مانند مناظره ریاستجمهوری، او بود. اما در نهایت صداقت و صراحت جاری در گفتار و رفتار ترامپ، یک پیروزی قاطع برایش به ارمغان آورد؛ پیروزی در آرای الکترال، آرای مردمی و یک اکثریت همسو در مجلسین کنگره.
چنانکه گفته شد، کمپین کاملا هریس و دموکراتها بیش از اندازه نخبهگرایانه و روشنفکری بود. حزب دموکرات مدتها است در لایه نازکی از نخبگان و جامعه الیت محسور شده. لایه نازکی از رسانههای جریان اصلی، سلبریتیها، استادان دانشگاه، حامیان مالی وال استریت و سایر گروههای مرجع. کمپین کاملا هریس تا آخرین روز مشغول دعوت کردن از سلبریتیهای ثروتمند برای سخنرانی بود و مجریان برنامههای تاکشوی آمریکایی تا واپسین لحظات مشغول به سخرهگرفتن ترامپ و حامیانش بودند. دموکراتها به قدری روی حمایت الیتها حساب گشوده بودند که به اشتباه پیوندی نامیمون با بعضی از نئوکانهای مخالف ترامپ مانند چنی پدر و دختر برقرار کردند که این، به وضوح بر وضعیت متزلزل کمپین هریس در میان جمعیت عربتبار ایالت کلیدی میشیگان تأثیر منفی گذاشت.
این در حالی است که جامعه آمریکا بر خلاف بسیاری از جوامع اروپایی، جامعه نخبهگرایانهای نیست. آمریکا از یک سنت اشرافی قویم و قدیمی تهی است. بسیاری از آمریکاییها دانشگاه نمیروند و هنوز زندگی سنتی و خانوادهمحور و اجتماعات محلی در بخشهای زیادی از آمریکا رونق دارد.
غش دموکراتها به طرف سیاست هویت، مباحث روشنفکری و بعضی از شعارهای فرهنگی «پروگرسیو»، الیت سیاسی حزب دموکرات را بیش از پیش از مردم عادی و دغدغههایشان بیگانه کرده بود. مسائلی مانند مهاجرت غیر قانونی، بحران مرزهای جنوبی و تورم، دغدغههایی بودند که دولت بایدن و کمپین هریس پاسخ صادقانهای به آنها ندادند. چنانکه در نتایج انتخابات نیز دیده شد، ائتلاف نوظهور و متکثری از کارگران، روستاییها، جوانان و مردان سیاهپوست و لاتینتبار که پایگاه جدیدی برای حزب جمهوریخواه در این انتخابات ترسیم کردند، بیش از آنکه درگیر مسائل و مطالبات هویتی خاص خود باشند، نگران مشکلات عادی اقتصادی و زندگی روزمرۀ خود و خانوادههایشان بودند.
در عوض، دموکراتها با تأکید افراطی و اغراقشده بر روی تهدیدات ترامپ برای دموکراسی و قانون اساسی و موضوعاتی مانند سقط جنین، ضریب اهمیت این مسائل برای رأیدهنده عادی آمریکایی را بالاتر از آنچه که بود، تخمین زده بودند.
چنانکه برنی سندرز، سناتور سوسیالیست آمریکایی اذعان داشت، حزب دموکرات مدتها بود که طبقه کارگر را رها کرده بود و در این انتخابات، طبقه کارگر به حزب دموکرات پشت کرد. همهٔ اینها نشانی از آرایش سیاسی جدید در آمریکا است که احتمالا در آینده بیشتر از آن، خواهیم شنید.
در نقطهٔ مقابل، کمپین ترامپ با تمرکز بر مشکلات و مسائل روزمرهٔ مردم عادی و ناکارآمدی دولت کنونی، بازی سیاسی را برنده شد. همانگونه که رونالد ریگان، در انتخابات ۱۹۸۰ با پرسشی ساده از مردم که «آیا وضعتان از چهار سال گذشته بهتر شده؟» جیمی کارتر، رییسجمهور مستقر را شکست داد و بیل کلینتون در انتخابات ۱۹۹۲ با شعار سادهٔ «مسأله اقتصاد است احمق جون» بر بوش پدر پیروز شد. ترجمهٔ آنچه گفته شد این است؛ اگر میخواهید بالاترین پست سیاسی در آمریکا را تصاحب کنید، روی مسائل و موضوعات روزمره مانور دهید.
ترامپ در شرایطی کاخ سفید را ترک کرد که سایه استیضاح و تحقیق و تفحص کنگره بر حوادث روز شش ژانویه، آینده سیاسیاش را تهدید میکرد. در چهار سال گذشته نیز او با انبوهی از پروندههای کیفری و قضایی روبرو بود که هیچکدام نتوانستند مانع از موفقیت دوباره وی در انتخابات ۲۰۲۴ شوند. انتخابات ۲۰۲۴ نشانهٔ دیگری نیز برای اصحاب تحلیل داشت. نشانهای از پیروزی روندهای دموکراتیک مانند انتخابات بر روندهای لیبرالی و ناظر بر حاکمیت قانون. اگر استعفای مشابه برکناری ریچارد نیکسون در سال ۱۹۷۴ از ریاستجمهوری را گواهی بر غلبه لیبرالیسم بر دموکراسی در سیستم سیاسی آمریکا بدانیم، بازگشت سیاسی ترامپ در ۲۰۲۴ را به عکس، میتوانیم شاهدی از پیروزی دموکراسی بر لیبرالیسم بگیریم. فرید زکریا در کتاب مشهورش، «اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی» هشدار داده بود که سیستم سیاسی آمریکا دارد به مرور دموکراتیکتر و غیر لیبرالیتر میشود.
حالا واشنگتن بعد از چهار سال به کنترل جمهوریخواهان در آمده. محافظهکاران، قوه مجریه، اکثریت سنا و مجلس نمایندگان و اکثریت اعضای دیوان عالی فدرال آمریکا را در اختیار دارند. اولین آزمون حکمرانی نوین جمهوریخواهان، در انتخابات دو سال آیندهٔ کنگره به محک گذاشته میشود. این ترامپ، این حزب جمهوریخواه و این واشنگتن!
رییسجمهور آمریکا هم رییس کشور است و وجهی نمادین برای ملت آمریکا دارد و هم رییس قوه مجریه و بالاترین مقام امور اجرایی کشور. روؤسای جمهور تاریخساز آمریکا غالبا به خوبی بر نقش نمادین خود واقف بودند و با رهبری (leadership) زبانزد خود جامعه آمریکا را از خلال بحرانها به سلامت گذراندند. چه جورج واشنگتن که پس از فرماندهی در جنگهای استقلال، در مقام اولین رییسجمهور نیز کشور نوظهورش را رهبری کرد، چه آبراهام لینکن که به قیمت جنگ داخلی و برادرکشی، به بردهداری پایان داد و چه فرانکلین روزولت که آمریکا را در دوران دهشتناک رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم اداره و مدیریت کرد.
دونالد ترامپ در دولت نخست خود اگرچه از حیث کارآمدی و اداره امور جاری و اجرایی، بهویژه در زمینههایی مانند اقتصاد، مهاجرت و سیاست خارجی کارنامه نسبتاً مطلوبی از خود به جا گذاشت؛ نرخ تورم و آمار مهاجرت غیرقانونی را کاهش داد و در سیاست خارجی آغازگر هیچ جنگی نبود. اما در زمینهٔ رهبری در داخل کشور و نمایش کاراکتر و کاریزمای ریاستجمهوری، بهویژه در وقتی که لازم بود، نمره قابل قبولی را نمیگیرد. ترامپ، چه در زمان ناآرامیهای شارلوتویل و چه در هنگام اعتراضات سراسری در آمریکا پس از کشتهشدن جورج فلوید، رهبری قابل قبولی از خود به نمایش نگذاشت و قادر نبود جامعه شدیداً دوقطبی آمریکا را متحد کند. همچنین بحران کرونا را نیز با به جا گذاشتن یک میلیون کشته به خوبی مدیریت نکرد. اوج این رهبری نابسامان به وقایع آشوبناک روز شش ژانویهٔ ۲۰۲۱ و حمله به کنگره ختم شد و نقض اصل مسلم چرخش مسالمتآمیز قدرت که رکن رکین هر دموکراسیای است. باید دید آیا دونالد ترامپ میتواند در دولت جدیدش، نقصها و ضعفهای دولت نخستینش را رفع کند و گاهی از ایگوی پررنگی که دارد، بگذرد و چهرهٔ بهتری از خود و آمریکا به جهان عرضه کند؟
جهانی که هماکنون مثل ۲۰۱۶ از روی کارآمدن ترامپ در شوک و شگفتی است. پیشبینیناپذیری ترامپ (که این، البته صفت چندان ناپسندی برای یک سیاستمدار نیست)، کار را برای بسیاری از رهبران جهانی و سازمانهای بینالمللی دشوار کرده است. جنگ اوکراین، نبرد هژمونیک با چین و بحران خاورمیانه، مواردی بودند که ترامپ در کمپین طولانیمدت خود، وعده راست و ریس کردن آنها را داده بود. انتصاب جمعی از وفادارترینها به سمتهای کلیدی امنیتی و سیاست خارجی تا به اینجای کار، مایهٔ نگرانی گروهی از منتقدان ترامپ بوده است.
اما آنچه به طور کلی میتوان از پیامدهای پیروزی ترامپ برای جهان پیشبینی کرد، چنین است:
دولت دوم ترامپ، به روند مذاکرات و رسیدن به معاهدات صلح و آتشبس میان روسیه و اوکراین سرعت خواهد بخشید. دست اسرائیل را در خاورمیانه آزادتر خواهد گذاشت. تعرفه بر محصولات چینی را افزایش خواهد داد. رویکرد انزواگرایانه و بدبینانه دولت اول نسبت به سازمانها و توافقهای بینالمللی مانند ناتو، نفتا، توافقنامه آبوهوایی پاریس و سازمان ملل را ادامه خواهد داد و نسبت به متحدان اروپایی آمریکا، به اندازهٔ دولت بایدن مهربان نخواهد بود!
جهان، باید چهار سال دیگر با ترامپ کنار بیاید!
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
نتانیاهو از توافق با حزبالله خبر داد/ سه دلیل بیبی برای آتشبس
-
چهره جدید عربستان؛ آیا ریاض به پکن خاورمیانه تبدیل میشود؟
-
اثر آتشبس لبنان بر بازارها
-
بازار خودرو نگران شد، قیمت پرید / سایپا بالاخره این خودرو را تحویل می دهد؟
-
عقبنشینی طلای جهانی/ برگزاری حراج جدید سکه در مرکز مبادله
-
خواب بن سلمان برای غولهای آمریکایی
-
از اتحاد اجباری تا طلاق استراتژیک: غرب راه تهران را از کرملین جدا میکند؟
-
افزایش حقوق حداقلبگیران به قیمت حذف یارانه دهک نهم؟
-
وقت عرضهاولیههای سنگین است؟