به گزارش اکوایران، انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ موجب شد تا نهادهای حاکمیتی آمریکا به دفاعی پرشور از دموکراسی بپردازند. اما بازگشت او به قدرت با بی‌تفاوتی چشمگیری مواجه شده است. بسیاری از سیاستمداران، تحلیل‌گران، رسانه‌ها و رهبران تجاری که هشت سال پیش ترامپ را تهدیدی برای دموکراسی می‌دانستند، اکنون این نگرانی‌ها را اغراق‌آمیز تلقی می‌کنند؛ چراکه دموکراسی از نخستین دوره ریاست‌جمهوری او جان سالم به در برد. در سال ۲۰۲۵، نگرانی درباره سرنوشت دموکراسی آمریکا تقریباً به موضوعی کهنه و تکراری تبدیل شده است.

استیون لویتسکی و لوکان ای.وی با انتشار یادداشتی در  فارن افیرز استدلال کرده‌اند که این موضوع می‌تواند یک اشتباه ویرانگر برای ایالات متحده باشد. اکوایران یادداشت بلند را در سه بخش ترجمه کرده که بخش اول آن پیش از این با عنوان «تغییر نگرش در بدترین زمان ممکن؛ دموکراسی آمریکایی در دوره دوم ترامپ دوام می‌آورد؟» و بخش دوم آن با عنوان «چرا رهبران تجاری آمریکا در برابر ترامپ سر تعظیم فرود آوردند؟»  منتشر شده و در ادامه بخش سوم و پایانی آن را می‌خوانید:

ایمنی طبیعی؟

دولت ترامپ ممکن است دموکراسی را تضعیف کند؛ اما بعید است که بتواند حکومت استبدادی را تثبیت کند. ایالات متحده دارای چندین منبع بالقوه مقاومت در برابر اقتدارگرایی است.

اولاً، نهادهای آمریکایی از همتایان خود در مجارستان، ترکیه و سایر کشورهایی که دارای رژیم‌های اقتدارگرای رقابتی هستند، قوی‌ترند. قوه قضائیه مستقل، سیستم فدرالی، دو مجلسی بودن کنگره و انتخابات میان‌دوره‌ای - که هیچ یک در مجارستان وجود ندارند - احتمالاً دامنه اقتدارگرایی ترامپ را محدود خواهند کرد.

علاوه بر این، ترامپ از نظر سیاسی ضعیف‌تر از بسیاری از خودکامگان منتخب موفق است. رهبران اقتدارگرا بیشترین آسیب را زمانی وارد می‌کنند که از حمایت گسترده عمومی برخوردار باشند. بوکله، چاوز، فوجیموری و ولادیمیر پوتین در روسیه همگی در زمان تصاحب قدرت استبدادی، میزان محبوبیت بالای ۸۰ درصد داشتند. چنین حمایت گسترده‌ای از سوی مردم به رهبران این امکان را می‌دهد که اکثریت قاطع در مجالس قانون‌گذاری یا پیروزی‌های چشمگیر در همه‌پرسی‌ها را به دست آورند، که این امر برای اجرای اصلاحات برای نهادینه کردن حکومت خودکامه ضروری است. همچنین، محبوبیت بالا می‌تواند رقبای درون‌حزبی، قضات و حتی بخش بزرگی از مخالفان را از به چالش کشیدن آن‌ها بازدارد.

در مقابل، رهبرانی که محبوبیت کمتری دارند، با مقاومت بیشتری از سوی مجالس قانون‌گذاری، دادگاه‌ها، جامعه مدنی و حتی متحدان خود مواجه می‌شوند. به همین دلیل، تلاش‌های آن‌ها برای تصاحب قدرت بیشتر مستعد شکست است. پدرو کاستیو، رئیس‌جمهوری پرو، و یون سوک یول، رئیس‌جمهوری کره‌جنوبی، هر دو زمانی که تلاش کردند قدرتی فراتر از قانون اساسی به دست آورند، میزان محبوبیتی کم‌تر از ۳۰ درصد داشتند و در نهایت شکست خوردند. همچنین، ژائیر بولسونارو، رئیس‌جمهوری برزیل، زمانی که سعی کرد با یک کودتا نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۲ کشورش را تغییر دهد، محبوبیتی کمتر از ۵۰ درصد داشت و در نتیجه، شکست خورد و مجبور به ترک قدرت شد.

ترامپ در دوران نخست ریاست‌جمهوری خود هرگز محبوبیتی بالاتر از ۵۰ درصد نداشت، و ترکیبی از بی‌کفایتی، زیاده‌روی، سیاست‌های نامحبوب و دوقطبی‌سازی حزبی احتمالاً باعث می‌شود که میزان حمایت از او در دور دوم نیز محدود باقی بماند. کسی که ۸۰ درصد محبوبیت دارد.

اعتراضات آمریکا

جامعه مدنی؛ منبع دیگری از مقاومت دموکراتیک

یکی دیگر از منابع بالقوه پایداری دموکراسی، جامعه مدنی قوی است. یکی از دلایل اصلی ثبات دموکراسی‌های ثروتمند این است که توسعه سرمایه‌داری، منابع انسانی، مالی و سازمانی را از کنترل دولت خارج و در جامعه نوعی قدرت متقابل ایجاد می‌کند.

البته، ثروت به‌تنهایی نمی‌تواند بخش خصوصی را کاملاً از فشارهای یک دولت ابزارسازی‌شده مصون نگه دارد. اما هرچه بخش خصوصی بزرگ‌تر و ثروتمندتر باشد، سخت‌تر می‌توان آن را به‌طور کامل تصرف و یا مجبور به تسلیم کرد. علاوه بر این، شهروندان ثروتمندتر از زمان، مهارت و منابع بیشتری برای ایجاد یا پیوستن به سازمان‌های مدنی و اپوزیسیون برخوردارند، و از آنجایی‌که برای معیشت خود وابستگی کمتری به دولت دارند، در موقعیت بهتری برای اعتراض یا رأی دادن علیه حکومت قرار دارند.

در مقایسه با کشورهای دارای رژیم‌های اقتدارگرای رقابتی، نیروهای مخالف در ایالات متحده سازمان‌یافته‌تر، دارای منابع مالی قوی‌تر و در انتخابات رقابتی‌تر هستند، که این امر آن‌ها را در برابر تطمیع، سرکوب و شکست در انتخابات مقاوم‌تر می‌کند. به‌همین دلیل، اپوزیسیون آمریکا به‌سختی حذف خواهد شد، برخلاف کشورهایی مانند السالوادور، مجارستان و ترکیه.

شکاف در زره دموکراسی

حتی اندکی تغییر در شرایط رقابت می‌تواند دموکراسی آمریکا را فلج کند. دموکراسی‌ها نیازمند اپوزیسیونی قدرتمند هستند و اپوزیسیون قدرتمند باید بتواند از یک منبع گسترده و قابل جایگزینی از سیاستمداران، فعالان، وکلا، کارشناسان، اهداکنندگان مالی و روزنامه‌نگاران بهره ببرد.

یک دولت ابزارسازی‌شده این اپوزیسیون را به خطر می‌اندازد. اگرچه منتقدان ترامپ به زندان نخواهند افتاد، تبعید نخواهند شد و از فعالیت سیاسی منع نیز نمی‌شوند، اما هزینه‌های بالای مخالفت علنی باعث خواهد شد که بسیاری از آن‌ها از صحنه سیاسی عقب‌نشینی کنند.

در مواجهه با تحقیقات FBI، حسابرسی‌های مالیاتی، جلسات استماع کنگره، شکایت‌های حقوقی، آزار و اذیت آنلاین یا احتمال از دست دادن فرصت‌های تجاری، بسیاری از افرادی که معمولاً با دولت مخالفت می‌کردند، ممکن است به این نتیجه برسند که این مبارزه دیگر ارزش ریسک یا تلاش را ندارد.

این روندِ کناره‌گیریِ خودخواسته ممکن است توجه عمومی زیادی را به خود جلب نکند، اما پیامدهای جدی خواهد داشت. در مواجهه با تحقیقات و فشارهای سیاسی، سیاستمداران مستعد - چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات - عرصه سیاست را ترک می‌کنند.

مدیران شرکت‌هایی که به‌دنبال قراردادهای دولتی، معافیت‌های تعرفه‌ای یا تصمیمات مطلوب در زمینه ضدانحصار هستند، کمک‌های مالی خود را به نامزدهای دموکرات متوقف می‌کنند، از حمایت از ابتکارات حقوق مدنی یا دموکراسی دست می‌کشند و از سرمایه‌گذاری در رسانه‌های مستقل پرهیز می‌کنند.

رسانه‌هایی که مالکان آن‌ها نگران شکایت‌های قضایی یا فشارهای دولتی هستند، تحقیقات تیم‌های خود را تضعیف کرده و روزنامه‌نگاران خود را محدود می‌کنند و سردبیران دست به خودسانسوری می‌زنند، تیترهای خبری را ملایم‌تر کرده و از انتشار گزارش‌های انتقادی علیه دولت اجتناب می‌کنند.

رهبران دانشگاهی، در هراس از تحقیقات دولتی، کاهش بودجه یا مالیات‌های تنبیهی بر موقوفات، اعتراضات دانشجویی را سرکوب می‌کنند، اساتید صریح‌اللحن را برکنار یا تنزل رتبه می‌دهند و در برابر اقتدارگرایی فزاینده سکوت اختیار می‌کنند.

بحران اقدام جمعی

دولت‌های ابزارسازی‌شده یک بحران اقدام جمعی را برای نخبگان مستقر ایجاد می‌کنند. در تئوری، سیاستمداران، مدیران، مالکان رسانه‌ها و رؤسای دانشگاه‌ها باید دموکراسی را به اقتدارگرایی رقابتی ترجیح دهند. اما در عمل، آن‌ها به شکلی کاملاً عقلانی در برابر تهدیدهای اقتدارگرایانه رفتار خود را تعدیل می‌کنند؛ چراکه هدفشان حفظ منافع سازمانی، حفاظت از سهامداران یا اجتناب از دعاوی حقوقی، تعرفه‌ها و مالیات‌های سنگین است.

اما این اقدامات فردی برای بقا، هزینه‌ای جمعی در پی دارد. با کناره‌گیری یا خودسانسوری افراد، اپوزیسیون ضعیف‌تر می‌شود، رسانه‌ها انتقادات کمتری مطرح می‌کنند و فشار بر دولت اقتدارگرا کاهش می‌یابد. تضعیف تدریجی اپوزیسیون ممکن است بدتر از آن چیزی باشد که در ظاهر دیده می‌شود. برخی موارد قابل مشاهده‌اند؛ مثلاً زمانی که سیاستمداران بازنشسته می‌شوند، رؤسای دانشگاه‌ها استعفا می‌دهند، یا رسانه‌ها ترکیب کارکنان خود را تغییر می‌دهند.

اما بخش خطرناک‌تر آن اپوزیسیونی است که در شرایط تهدیدآمیز هرگز شکل نمی‌گیرد: وکلای جوانی که تصمیم می‌گیرند وارد سیاست نشوند، نویسندگان نوظهوری که تصمیم می‌گیرند روزنامه‌نگار نشوند، افشاگرانی که تصمیم می‌گیرند سکوت کنند، و شهروندان بی‌شماری که تصمیم می‌گیرند در اعتراضات شرکت نکنند و یا حتی در کمپین‌های انتخاباتی داوطلب نشوند.

این نوع تضعیف خاموش و نامرئی، یکی از خطرناک‌ترین پیامدهای یک دولت ابزارسازی‌شده است، چراکه دموکراسی را از درون تهی می‌کند، بدون اینکه هیچ‌کس متوجه آن شود.

دونالد ترامپ

اهمیت پایداری در برابر اقتدارگرایی

اکنون آمریکا در آستانه‌ اقتدارگرایی رقابتی قرار دارد. دولت ترامپ پروسه‌ ابزارسازی نهادهای دولتی و استفاده از آن‌ها علیه مخالفان را آغاز کرده است.

قانون اساسی به‌تنهایی قادر به نجات دموکراسی آمریکا نخواهد بود. حتی بهترین قوانین اساسی نیز دارای ابهامات و خلأهایی هستند که می‌توان آن‌ها را برای اهداف غیردموکراتیک مورد سوءاستفاده قرار داد.

همان نظام قانون اساسی‌ای که امروز پایه‌گذار دموکراسی لیبرال در آمریکا محسوب می‌شود، در گذشته اجازه‌ی وقوع دوره‌ای نزدیک به یک قرن از اقتدارگرایی در جنوب، بازداشت و حبس دسته‌جمعی آمریکایی‌های ژاپنی‌تبار، و دوران مک‌کارتیسم را داده است.

ایالات متحده، در سطح ملی، اکنون تحت حاکمیت حزبی قرار دارد که بیش از هر زمان دیگری در دو قرن گذشته، توانایی و تمایل به بهره‌گیری از خلأهای قانونی و قانون اساسی برای اهداف اقتدارگرایانه را دارد.

اما ترامپ آسیب‌پذیر خواهد بود. حمایت عمومیِ محدود از دولت او و اشتباهات اجتناب‌ناپذیرش، فرصت‌هایی را برای نیروهای دموکراتیک در کنگره، دادگاه‌ها و انتخابات ایجاد خواهد کرد. ولی اپوزیسیون تنها زمانی می‌تواند پیروز شود که در میدان باقی بماند.

مبارزه در برابر اقتدارگرایی رقابتی طاقت‌فرسا است. در مواجهه با آزار و اذیت و تهدیدات، بسیاری از منتقدان ترامپ وسوسه خواهند شد که از صحنه‌ی سیاسی کناره‌گیری کنند؛ اما این عقب‌نشینی می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

زمانی که ترس، خستگی، یا ناامیدی، تعهد شهروندان به دموکراسی را به حاشیه براند، اقتدارگرایی نوظهور شروع به ریشه دواندن می‌کند. حفظ مقاومت و پایداری در برابر فشارها، کلید جلوگیری از سقوط دموکراسی آمریکا خواهد بود.