به گزارش اکوایران، حتی کسانی که از انتخاب مجدد ترامپ بدترین سناریوها را انتظار داشتند، انتظار بیشتر از این سطح از عقلانیت را داشتند. امروز مشخص است که آنچه از ۲۰ ژانویه رخ داده، نه‌تنها یک تغییر دولت، بلکه تغییر رژیم بوده است، تغییری در سیستم حکومتی ما. اما این تغییر دقیقاً به چه چیزی منجر شده است؟

نشریه آتلانتیک در مطلبی، به تحلیل نوع حکومت‌داری دونالد ترامپ پرداخته است. اکوایران این یادداشت را در دو قسمت ترجمه کرده که در ادامه بخش اول آن را می‌خوانید.

تغییر دولت یا تغییر رژیم؟

از زمان روی کار آمدن ترامپ، او با انتصاب افرادی فاقد مهارت و شایستگی لازم در نهادهای حیاتی، کارآمدی دولت خود را کاهش داده است. اخراج‌های گسترده او، بسیاری از توانمندترین کارمندان خدمات کشوری را کنار زده است. او قوانینی را که به‌راحتی می‌توانست رعایت کند، نقض کرده است (برای مثال، امتناع از اطلاع‌رسانی به کنگره ۳۰ روز قبل از برکناری بازرسان کل). او قوانین صریح، احکام دادگاه‌ها و حتی قانون اساسی را نادیده گرفته و درگیر چالش‌هایی با دادگاه‌ها شده است که احتمالاً آن‌ها را خواهد باخت. بسیاری از دستورات او بدون عبور از روند سیاست‌گذاری تدوین شده‌اند، روندی که معمولاً از شکست یا نتیجه معکوس آن‌ها جلوگیری می‌کند و همین موضوع باعث شده است که بسیاری از آن‌ها شکست بخورند.

گرینلند

در سیاست خارجی، او دانمارک، کانادا و پاناما را  دشمن خود کرده است. خلیج مکزیک را به «خلیج آمریکا» تغییر نام داده و طرحی موسوم به Gaz-a-Lago را رونمایی کرده است. علاوه بر این، خود را رئیس مرکز کندی نامیده است، انگار که کار دیگری برای انجام دادن ندارد.

حتی کسانی که از انتخاب مجدد او بدترین سناریوها را انتظار داشتند، انتظار عقلانیتی بیش از این داشتند. امروز مشخص است که آنچه از ۲۰ ژانویه رخ داده، نه‌تنها یک تغییر دولت، بلکه تغییر رژیم بوده است، تغییری در سیستم حکومتی ما. اما این تغییر دقیقاً به چه چیزی منجر شده است؟

اقتدارگرایی کلاسیک، خودکامگی، الیگارشی یا سلطنت؟

یک پاسخ وجود دارد، و این پاسخ اقتدارگرایی کلاسیک، خودکامگی، الیگارشی یا سلطنت نیست. ترامپ در حال پیاده‌سازی آنچه دانشمندان علوم سیاسی «پاتریمونیالیسم» می‌نامند، است. درک این مفهوم برای مقابله با آن حیاتی است، زیرا یک نقطه‌ضعف کشنده دارد که دموکرات‌ها و مخالفان ترامپ باید آن را محور اصلی حملات خود قرار دهند.

سال گذشته، دو استاد دانشگاه کتابی منتشر کردند که شایسته توجه گسترده است. در کتاب «حمله به دولت: چگونه حمله جهانی به حکومت مدرن آینده ما را به خطر می‌اندازد»، استفان ای. هانسون، استاد علوم سیاسی در کالج ویلیام و مری، و جفری اس. کوپستین، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا، ایرواین، مفهومی تقریباً فراموش‌شده را مطرح کردند که ریشه آن به مکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی و نویسنده کتاب مشهور «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» بازمی‌گردد.

وبر این پرسش را مطرح کرد که رهبران حکومت‌ها چگونه مشروعیت کسب می‌کنند و معتقد بود که این مشروعیت معمولاً از دو طریق حاصل می‌شود.

دونالد ترامپ

اولین روش، بوروکراسی عقلانی-قانونی (یا «رویه‌گرایی بوروکراتیک») است. سیستمی که در آن مشروعیت از طریق نهادهایی که بر اساس قواعد و هنجارهای مشخص عمل می‌کنند، اعطا می‌شود. این همان سیستم آمریکایی است که همه ما تا ۲۰ ژانویه آن را بدیهی می‌پنداشتیم. رئیس‌جمهورها، مقامات فدرال و نیروهای نظامی به قانون اساسی سوگند یاد می‌کنند، نه به یک فرد.

دومین منبع مشروعیت، قدیمی‌تر، رایج‌تر و غریزی‌تر است. همان چیزی که هانسون و کوپستین آن را «شکل پیش‌فرض حکومت در جهان پیشامدرن» می‌نامند. در این سیستم، دولت چیزی بیش از «خانواده گسترده» حاکم نبود و به‌عنوان یک نهاد مستقل وجود نداشت.

وبر این سیستم را «پاتریمونیالیسم» نامید، زیرا در آن، حاکمان ادعا می‌کردند که «پدر نمادین» مردم هستند؛ نماد و محافظ دولت. دقیقاً همین مفهوم در سخنان نگران‌کننده ترامپ دیده می‌شود: «کسی که کشورش را نجات دهد، هیچ قانونی را نقض نمی‌کند.»

پاتریمونیالیسم در زباله‌دان تاریخ؟

وبر در زمان خود معتقد بود که پاتریمونیالیسم در حال رفتن به زباله‌دان تاریخ است. سبک حکومتی شخصی‌سازی‌شده آن بیش از حد بی‌ثبات و غیرحرفه‌ای بود و نمی‌توانست اقتصادهای پیچیده و ماشین‌های نظامی مدرن را که پس از بیسمارک به شاخص‌های اصلی دولت مدرن تبدیل شدند، اداره کند. اما او اشتباه می‌کرد.

پاتریمونیالیسم یک شکل از حکومت نیست، بلکه یک سبک حکمرانی است. این سیستم بر اساس نهادها و قوانین تعریف نمی‌شود، بلکه می‌تواند هر نوع حکومت را آلوده کند و خطوط اقتدار رسمی و غیرشخصی را با روابط شخصی و غیررسمی جایگزین کند.

این سیستم بر وفاداری فردی و روابط شخصی، پاداش دادن به دوستان و مجازات دشمنان (واقعی یا خیالی) متکی است. این نوع حکمرانی را نه‌تنها در حکومت‌ها، بلکه در قبیله‌ها، باندهای خیابانی و سازمان‌های جنایی نیز می‌توان یافت.

دونالد ترامپ

در شکل حکومتی خود، پاتریمونیالیسم با اداره دولت به‌عنوان ملک شخصی یا کسب‌وکار خانوادگی رهبر متمایز می‌شود. این مدل را می‌توان در بسیاری از کشورها یافت، اما برجسته‌ترین نمونه معاصر آن حداقل تا ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵، ولادیمیر پوتین بود.

در سال‌های نخست حکومتش، پوتین دولت روسیه را مانند یک مافیای شخصی اداره کرد. بوروکراسی‌های دولتی و شرکت‌های خصوصی همچنان فعالیت می‌کردند، اما اصل اساسی حکومت این بود: «در طرف خوب ولادیمیر ولادیمیرویچ بمان … وگرنه!»

در تلاش برای ایمن‌سازی جهان برای گانگستریسم، پوتین از تبلیغات، خرابکاری و سایر ابزارهای نفوذ برای گسترش این مدل در خارج از مرزهای روسیه استفاده کرد. با گذشت زمان، مدل پاتریمونیالیستی در کشورهایی همچون مجارستان، لهستان، ترکیه و هند جایگاه پیدا کرد. به‌تدریج، این کشورها در قالب یک سندیکای مافیاگونه با یکدیگر هماهنگ شدند. هانسون و کوپستین در کتاب خود می‌نویسند: «مشکلات را حل می‌کردند، غنایم را میان خود تقسیم می‌کردند، گاهی با هم دعوا می‌کردند، اما در مواقع ضروری از یکدیگر حمایت می‌کردند.» در این ساختار، پوتین نقش «کاپو دی توتی کاپی» را ایفا می‌کرد، رئیس تمام رؤسا، البته تا امروز.

 پاتریمونیالیسم چه چیزی نیست؟

برای درک منبع قدرت ترامپ و نقطه‌ضعف اصلی آن، باید فهمید که پاتریمونیالیسم چه چیزی نیست. این مدل همان اقتدارگرایی کلاسیک نیست. و لزومی ندارد که ذاتاً ضد دموکراتیک باشد. پاتریمونیالیسم، برخلاف تصور، نقطه مقابل دموکراسی نیست؛ بلکه نقطه مقابل آن بوروکراسی، یا دقیق‌تر، ساختارگرایی بوروکراتیک است.

اقتدارگرایی کلاسیک، مانند آنچه در آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی دیده شد، به‌شدت بوروکراتیک است. وقتی رهبران اقتدارگرا قدرت را به دست می‌گیرند، با ایجاد نهادهایی مانند پلیس مخفی، سازمان‌های تبلیغاتی، یگان‌های ویژه نظامی و دفترهای سیاسی، حکومت خود را تثبیت می‌کنند. آن‌ها قدرت خود را با قوانین و قانون اساسی رسمی مشروعیت می‌بخشند.

جورج اورول این جنبه بوروکراتیک اقتدارگرایی را در رمان «۱۹۸۴» به تصویر کشید: وزارت حقیقت (برای تبلیغات)، وزارت صلح (برای جنگ)، و وزارت عشق (برای سرکوب امنیتی) از مشخصه‌های ترسناک این رژیم‌ها بودند.

اما در مقابل، پاتریمونیالیسم به بوروکراسی‌ها مشکوک است، زیرا آن‌ها دقیقاً به چه کسی وفادارند؟ بوروکرات‌ها ممکن است قدرت مستقل خود را به دست آورند. قوانین و فرآیندهای بوروکراتیک ممکن است مانعی برای رهبر باشند. افرادی که تجربه، تخصص و رزومه‌ای قوی دارند، مشکوک تلقی می‌شوند، زیرا اقتدار و استقلال از خود نشان می‌دهند.

بنابراین پاتریمونیالیسم، دولت را با افراد بی‌کفایت و چاپلوس پر می‌کند یا در صورت امکان، کل فرآیندهای بوروکراتیک را دور می‌زند.

برای مثال زمانی که مقامات امنیتی USAID تلاش کردند از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده در برابر تیم DOGE ایلان ماسک (که مجوزهای امنیتی لازم را نداشتند) محافظت کنند، به‌سادگی به مرخصی فرستاده شدند.

حاکمیت پاتریمونیالیستی، ضدبوروکراتیک بودن خود را به شکل‌های تصادفی و حتی بی‌منطق نشان می‌دهد. مانند زمانی که رهبر ناگهان اعلام می‌کند که نام آب‌های بین‌المللی تغییر کرده است یا ایالات متحده غزه را اشغال کرده است.

پاتریمونیالیسم برخلاف اقتدارگرایی کلاسیک، می‌تواند برای مدتی با دموکراسی همزیستی کند. هانسون و کوپستین می‌نویسند: «یک رهبر ممکن است از طریق انتخابات دموکراتیک به قدرت برسد، اما همچنان تلاش کند حکومت خود را به شیوه‌ای پاتریمونیالیستی مشروعیت ببخشد.»

امروزه، بسیاری از رهبران منتخب در تلاش‌اند تا دولت‌های بوروکراتیک-اداری را که طی دهه‌ها ساخته شده‌اند، تخریب کنند. آن‌ها این دولت‌ها را «دولت‌های پنهان» می‌نامند و حکومت را به‌سوی یک نظام خانوادگی و مبتنی بر دوستان سوق می‌دهند.

انتخابات هند نارندرا مودی

نارندرا مودی در هند، ویکتور اوربان در مجارستان و دونالد ترامپ نمونه‌هایی از رهبران پاتریمونیالیستی منتخب هستند و همگی توانسته‌اند حمایت گسترده عمومی و مشروعیت دموکراتیک کسب کنند. وقتی این رهبران به قدرت می‌رسند، عاشق آن هستند که اطراف خود را با شعارهای دموکراتیک پر کنند.

با این حال، پاتریمونیالیسم با قطع کردن تاندون‌های رویه‌ای دولت، آن را تضعیف می‌کند و در نهایت از کار می‌اندازد. با گذشت زمان و با تلاش برای تثبیت خود، بسیاری از رهبران سعی می‌کنند گذار به یک اقتدارگرایی تمام‌عیار را رقم بزنند.

هانسون و کوپستین می‌نویسند: «زمانی که مشروعیت پاتریمونیالیستی بر عرصه سیاسی مسلط می‌شود، فرآیندهای انتخاباتی و هنجارهای قانون اساسی نمی‌توانند مدت زیادی دوام بیاورند.»

حتی اگر از بروز اقتدارگرایی کلاسیک جلوگیری شود، آسیب پاتریمونیالیسم به ظرفیت‌های دولت بسیار شدید است. بهترین نیروهای دولت، یا آن را ترک می‌کنند، یا اخراج می‌شوند. اهداف نهادهای دولتی دچار انحراف و فساد می‌شود. رویه‌ها و هنجارها کنار گذاشته شده و به فراموشی سپرده می‌شوند. کارمندان دولت، پیمانکاران، شرکت‌ها و حتی مردم، به فساد ناشی از تلاش برای جلب رضایت رهبر آلوده می‌شوند.

بنابراین، گفتن اینکه ترامپ «خلق‌وخوی دیکتاتوری» ندارد یا تمرکز کافی برای اداره یک حکومت خودکامه را ندارد، نباید مایه آسودگی خاطر باشد. او یک موجود کاملا و تمام‌عیار پاتریمونیالیسم است.

او هیچ تمایزی میان آنچه عمومی و خصوصی، قانونی و غیرقانونی، رسمی و غیررسمی، ملی و شخصی است، قائل نیست.

جان بولتون، مشاور امنیت ملی در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ، به The Bulwark گفت «او حتی نمی‌تواند تفاوت میان منافع شخصی خود و منافع ملی را تشخیص دهد، اگر اصلاً درک کند که منافع ملی چیست.»

یک سیاستمدار برجسته جمهوری‌خواه اخیراً به من گفت که درک ترامپ بسیار ساده است: «اگر دوستش باشی، او هم دوستت خواهد بود. اگر دوستش نباشی، او هم دوستت نخواهد بود.»

این مقام رسمی تصمیم گرفت که دوست ترامپ بماند. چراکه در غیر این صورت، ادامه کار برای چهار سال آینده تقریباً غیرممکن خواهد شد.