«آن روزهایی که جوزب بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از محل مذاکرات خارج می‌شد و معتقد بود که احیای برجام به ایستگاه پایانی خود رسیده است، بازهم بودند افراد بسیاری که حاضر به باور گفته‌های وی نبودند. حتی در اوج مذاکرات و نزدیکی مواضع طرفین، بازگشت اذهان به تجارب تاریخی و نوع روابط تهران و غرب، مرتبا این ذهنیت را بوجود می‌آورد که هر لحظه، امکان به زیر میز زدن وجود دارد.

به هر شکل باید اعتراف کرد که شرایط فعلی به سادگی قابل حدس زدن نبود. از نهایی شدن متن و دستورکار مشترک به قطعنامه‌‌هایی با لحن تند در جهت محکومیت اقدامات ایران چه در سازمان بین‌المللی انرژی اتمی و چه در شورای حقوق بشر سازمان‌ ملل رسیدن، هر ذهنی را به دو سوال اساسی چه شد و چه می‌شود مشغول خواهد کرد. در پاسخ به سوال نخست، تنش‌های فزاینده، تغییر در ادراکات غرب نسبت به ایران به خصوص اروپاییان، ایجاد متغیرهای جدید نظیر احتمال کمک نظامی ایران به روسیه در جنگ اوکراین و همچنین اعتراضات سراسری در ایران بیشترین سهم را دارند. در رابطه با آینده برجام نیز به نظر می‌رسد علیرغم تمامی نقطه‌نظرات طرف اروپایی و آمریکا‌‌‌یی مبنی بر به بن‌بست رسیدن مذاکرات و خارج شدن آن از دستورالعمل اجرایی غرب ، هنوز هم احتمال احیای آن وجود دارد. اگرچه به نظر می‌رسد برجام حتی اگر احیا شود، حاصل توافقی بی‌هویت خواهد بود؛ توافقی که قرار نیست همکاری‌های طرفین را به بخش‌های دیگر تسری دهد و محدود به اهدافی نظیر عدم دستیابی تهران به بمب اتمی برای غرب و فروش نفت برای ایران خواهد ماند. نام این توافق را در صورت اجرا، می‌توان برجام ابتر گذاشت.

هویت در روابط خارجی

فرانسه و آلمان پس از رویارویی در دو جنگ جهانی تصمیم گرفتند که هویت روابطشان را از دشمنی به همکاری تبدیل نموده و سپس آن را به همگرایی اقتصادی و سیاسی مبتنی بر منافع مشترک تسری بدهند. این اساس مذاکرات نخست دو کشور بود که سنگ‌بنای جامعه فولاد و ذغال وسنگ اروپا شد و دامنه همکاری‌های دشمنان دیروز به تدریج افزایش یافت. در واقع در روز مذاکرات، برلین و پاریس می دانستند که در نظم ایجاد شده پس از جنگ جهانی دوم، تدوام رفتار خصمانه و انتخاب تقابل بجای تعامل، منافع هیچکدام از طرفین را محقق نخواهد کرد. واضح بود که هویتی جدید در رابطه دوکشور و براساس حسن‌نیت، مشترکات و منافع‌فردی و جمعی شکل گرفته است.

آنچه ذکر شد اساس روابط‌ دو یا چند جانبه است. در واقع این کشورهای هستند که براساس ادراکاتشان، به رابطه‌هایشان با کشورهای متفاوت هویت می‌بخشند. براساس این نوع نگرش و تجارب عینی و اقدامات عملی است که میان دو طرف، هویتی خصمانه، دوستانه، همکاری‌جویانه، تهدیدآمیز و حتی اتحاد شکل خواهد گرفت. با ارائه الگوی ذکر شده باید پرسید که ایران و غرب براساس چه هویت ارتباطی باید مذاکرات را به پیش ببرند؟

روابط بی‌هویت؛ فقدان چشم‌انداز همکاری

هویت رابطه ایران و غرب بشکلی درآمده که دوطرف هیچ چشم‌انداز همکاری را پیش روی خود نمی‌بینند. درست است که در صحنه شطرنج بین‌الملل یک کشور می تواند از کنش بزرگترین دشمن خود نیز در جهت منافعش استفاده کند درست همانطور که اروپا از وجود روسیه در جهت پرکردن خلاءهای امنیتی داخلی استفاده می‌نماید و نامش را بعنوان مزایای حفظ تعاملات حداقلی با روسیه می‌گذارد. اما در رابطه با موضوع تهران و غرب، این مزایا به واسطه تدوام رفتار خصمانه طرفین و افزایش بیش از حد تنش‌ها در حال کاهش است. درواقع، هویت این ارتباط که می‌توانست زمینه‌ساز توافق و تسری همکاری‌های فرابرجامی به مسائل دیگر باشد جای خود را به مولفه‌های تقابلی داده است.

تهران به واسطه شرایط داخلی و خارجی، فشارهای اقتصادی و انزوای بین‌المللی، فانوس به دست به دنبال احیای توافق است. از نگاه دولت، احیای توافق درواقع تایید بین‌المللی مجددی برمشروعیت حاکمیت در ایران است به طورمثال، در صورت تایید تمامی طرف‌ها، دولت فرانسه که از واژه انقلاب در تعریف اعتراضات ایران استفاده کرده است پای قرارداد با جمهوری اسلامی ایران را امضا خواهد کرد. از طرفی، معافیت از تحریم‌های نفتی و آزادسازی بخشی از پول‌های بلوکه شده ایران در خارج از کشور می‌تواند بخشی از افسارگسیختگی اقتصادی ایران را مهار نماید. اگر این موارد برای دولت ایران کفایت نماید، راه حل کار نیز کشاندن طرف غربی برسر میز مذاکره حتی به اجبار است. از سوی دیگر، اروپا و ایالات متحده به سبب وقوع اعتراضات سراسری در ایران، تحت فشار، اپوزوسیون سیاسی و افکار عمومی داخلی‌شان قرار دارند و این موضوع تمایل آنان به مذاکره با تهران را کاهش داده است. به دنبال فشار بر دول غربی و جهت‌گیری آنان در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، تنش‌ها بالاگرفته است.

هرچند نمی‌توان تنها موضوع اعتراضات را علت این عدم‌ تمایل غربی‌ها دانست. در رابطه با اروپایی‌ها، آنان بعد از چندین دهه مماشات با ایران، دلایل و محرک‌های لازم برای تعامل با ایران را تا حد زیادی از دست داده‌اند. اگر وجود ایران چالشگر می‌توانست برای موازنه نرم علیه آمریکا‌‌‌ی یکجانبه‌گرا مفید باشد، در حال حاضر بروکسل به این نتیجه رسیده که واشنگتن می‌تواند بشکل یکه هژمون خوش‌خیم بخصوص در دوره تصدی دموکرات‌ها با اروپا همکاری نزدیک داشته باشد. همچنین تهاجم روسیه به اوکراین نیز نشان داد که اروپا بدون همکاری ایالات متحده تحت هیچ‌شرایط قادر به دفاع از خود نخواهد بود پس اروپای خردمند سعی نخواهد کرد ایالات متحده، ناتو و رابطه پرزرق و برق ترنس‌آتلانتیک را به شکلی تضعیف کننده به چالش بکشد.

دلیل دوم این است که شرکت‌های اروپایی به واسطه تحریم‌های غیربرجامی آمریکا‌‌‌ علیه ایران و همچنین شانس بالای موفقیت یک رئیس جمهوری جمهوی‌خواه در انتخابات آتی ریاست جمهوری در سال 2024 میلادی، تمایل چندانی به معامله با ایران نخواهند داشت. درکنار این، ریسک بالای تجاری و بی‌ثباتی اقتصادی در ایران سبب شده است که شرکت‌های غربی، عطای واژه سنتی " بازار جذاب" ایران را به لقای آن ببخشند. از طرف دیگر سیاست نگاه به شرق که در راس برنامه‌های اقتصادی حکومت قرارگرفته است شرکت‌های غربی را نسبت به آینده روابط تجاری با ایران بدبین کرده است. از نظر آنان معنی چنین تمایلی در این جمله خلاصه خواهد شد که "پول به ما برسانید تا آن را در جیب رقیب راهبردی شما یعنی چین بگذاریم."

دلیل سوم آن است که اروپاییان امیدوار بودند که بسیاری از تعاملاتشان زمینه‌ساز تغییر رفتار ایران باشد. گفتگوهای انتقادی، روابط اقتصادی و تعامل با ایران و حتی میانجگری میان تهران و واشنگتن، همگی حاوی چنین هدفی حتی به شکل محدود بودند. اروپاییان در حال حاضر معتقدند که هیچکدام از چهاراصل اعلام شده به ایران یعنی ارتقای دموکراسی، رعایت حقوق بشر، تعلیق روابط با گروه‌های تروریستی و عدم توسعه برنامه‌هسته‌ای با پیشرفت همراه نبوده است.

با بیان موارد فوق باید به این حاصل رسید که اگر دولت‌ها بازیگران خردمند بوده و براساس محاسبات به کنش و واکنش خواهند پرداخت، غرب در جدول محاسبات خود در رابطه با ایران، موارد کمی در ستون مزایای تعامل خواهد داشت. هرچند شاید در این فضای ناامیدی برای ایران نیازمند به توافق و غرب نگران، یک عامل تاحدی کار را به پیش ببرد؛ امنیت.

امنیت شاید کلید تحقق برجام ابتر باشد

همانطور که ذکر شد ایران باید تلاش نماید غرب را به پای میزمذاکره بکشاند. در این رابطه ایران به واسطه نیاز خود خیلی فرصتی برای کسب امتیازات نخواهد داشت. شاید در فضای اعتراضات سراسری در ایران، اهرم فشار زمستان سرد اروپا راهگشا نباشد. در شرایط کنونی ایران سعی خواهد کرد به غرب حیران و ناتوان از انتخاب، انگیزه و البته بهانه‌های عامه پسند بیشتر بدهد. تاخت اسب غنی‌سازی و شعله‌ور کردن آتش بحران هسته‌ای اگرچه خطرناک و غیرمسئولانه است اما می تواند یکی از این موارد تحرک‌آمیز باشد. واضح است که اروپا اگر از ارزش‌های فرهنگی، حقوق بشری و حتی منافع تجاری‌اش چشم پوشی کند، از امنیت غافل نخواهد شد. علاوه براین، تشدید بحران هسته‌ای افکار عمومی غربی‌ها را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد. در ایالات متحده، رئیس جمهور بایدن در کمپین انتخاباتی خود ضمن انتقاد شدید از اقدامات ضدبرجامی بایدن، دیپلماسی با جمهوری اسلامی ایران را بهترین راه‌حل خواند، حالا که وی تحت فشار افکار عمومی قرار دارد و از بن‌بست در مذاکرات سخن می‌گوید، هیچ چیز نخواهد توانست به مانند امنیت آمریکا‌‌‌ و جهان این بهانه را به بایدن بدهد که مجددا راه حل دیپلماتیک را در دستور کار دولت خود قرار بدهد.

در مجموع با تمامی موارد ذکر شده حتی اگر امنیت راه‌حل بازگشت به برجام باشد، توافقی حاصل خواهد شد که سرشار از ابهامات در مسیر همکاری‌های طرفین خواهد بود. برجامی که می‌تواند برای غرب به معنی پایان بحران‌هسته‌ای ایران و برای  تهران آورده‌های اقتصادی محدود و درآمدهای حاصل از فروش نفت داشته باشد. برجام ابتر، چشم‌اندازی برای همکاری میان ایران و غرب نخواهد داشت و ممکن است صرفا در عرصه عمل به همکاری با برخی کشورها نظیر عراق، چین و شاید امارات متحده عربی محدود شود و نهایتا خطر ایران هسته‌ای یا هزینه‌های هنگفت اقدام نظامی احتمالی علیه ایران را رفع نماید.»