افکار انقلابی

برخی از تئوری‌های اقتصادی مانند یک نیروی پنهان، دنیا را تغییر داده‌اند. سه مرد خارق‌العاده که نظریاتشان دنیا را دگرگون کرده است، «جان مینارد کینز»، «کارل مارکس» و «فردریش آوگوست فون هایک» که نظریاتشان در این مستندها بررسی می‌شود. کینز و هایک حیطه اختیارات دولت را بررسی می‌کنند. نقطه نظرات آن‌ها را می‌توانید در https://www.ecoiran.com/fa/tiny/news-183 و https://www.ecoiran.com/fa/tiny/news-229 ببینید. کارل مارکس معتقد است که نظریات سرمایه‌داری از اساس ناعادلانه‌اند و باید از نهان بازنگری شوند. در این ویدیو به بررسی دیدگاه او پرداخته شده است.

پیدایش کمونیسم

«کارل هانریش مارکس» در سال ۱۸۱۸ در غرب آلمان متولد شد. او تحصیلات دانشگاهی خود را با تحصیل نافرجام در رشته حقوق آغاز کرد و سپس به رشته فلسفه و تاریخ پرداخت. در حوالی انقلاب‌های ۱۸۴۸ به همراه دوست خود «فریدریش انگلس» مانیفست کمونیست را منتشر کرد. و در نهایت، اعتقادات انقلابی مارکس باعث شد که او در جایی جز بریتانیا اجازه سکونت نداشته باشد و مجبور به عزیمت به انگلستان شد. مارکس تحت تفکرات مادی‌گرایی، بر این باور بود که روابط انسانی در پوششی از مذهب و سیاست قرار گرفته‌اند و درصورت حذف آن‌ها، نیروهایی که تصمیمات انسان‌ها را شکل می‌دهند آشکار خواهند شد. مارکس منشأ مناقشات را مالکیت شخصی می‌داند، چیزی که باعث تملک کار افراد در جامعه و پرداخت دستمزد به آن‌ها می‌شود.

تئوری مارکس

جامعه بورژوا مانند یک جادوگر، همه چیز را جادو می‌کند. به‌طوری که توان کنترل آن از دست خارج می‌شود و خودش عوامل سقوطش را فراهم خواهد آورد. مارکس زمان قابل‌توجهی را به تحقیق و بررسی نظام بورژوازی پرداخته است و در نهایت با انتشار کتاب «سرمایه، نقدی بر اقتصاد سیاسی» به بررسی جامعه و اقتصاد سرمایه‌داری می‌پردازد. او بر این باور است که ارزش کالا و خدمات تولید شده در چرخه اقتصاد منتج از کار و زمانی است که برای تولید آن محصول صرف شده است. بنابراین این ارزش اضافی باید سهم کسی باشد که برای تولید آن محصول کار انجام داده است و لاغیر. مارکس نقش سرمایه‌گذاران و سود حاصل از سرمایه‌گذاری را تنها تحمیلی به چرخه تولید محصولات می‌داند و معتقد است که سرمایه‌گذاران نیروی کار را به قصد بهره‌کشی به استثمار در می‌آورند. و هر آنچه که ابزار تولید است را به احتکار و مالکیت خود برده و تنها نیروی کار را در ازای دستمزد ناچیز به برده‌های خود مبدل می‌کنند. او معتقد است که اگر تمام هنجارهای اجتماعی و سیاسی مانند طبقات اجتماعی، قانون مالکیت، نظام خانواده و آموزش، مباحث تأمین رفاه و امنیت و که مانند لباسی قدرت سران سرمایه‌داری را در برگرفته است، با یک نظام توزیع عادلانه به شکل یکسان و برابر میان تمام اقشار جامعه توزیع شود و ابزار تولید به شکل یکسان در اختیار تمام آحاد جامعه قرار گیرد. نقش انتحاری سرمایه‌گذاران در اقتصاد و جامعه از بین خواهد رفت. اندیشه مارکس با براندازی ناگهانی سرمایه‌داران، ترور و فاشیسم فاصله زیادی دارد او یک سیر تاریخی را برای ایجاد کمون‌های اجتماعی و شکل‌گیری انقلاب‌ها و در نهایت دست‌یابی به جامعه آرمانی و نظام کمونیستی عنوان می‌کند که در این روند نظام سرمایه‌داری خود موانع حیاتش را ایجاد کرده و از بین می‌رود و از دل پرولتاریا، جنبش‌های کارگری سر بر می‌آورند.