در ادبیات اقتصادی کلاسیک همواره تاکید بر دخالت حداقلی دولت شده است. اقتصاددانان معتقدند بازار خود می تواند تعادل بهینه را پیدا کند و دخالت دولت نتیجه ای ندارد جز ناکارآمدی. اما در دوران کرونا، دیده شد که حتی دولتی مانند آمریکا نیز سعی در کنترل و نظم بازار دارد.
از ورود به قیمت کالاها گرفته تا حمایتهای دولتها از بنگاهها، نوعی دخالت در نظم خودجوش بازار است. برخی معتقدند این مسأله ناکارآمدی بازار را نشان داد و اثبات کرد که در شرایط سخت، این دولت است که می تواند تعادل لازمه را به وجود بیاورد. اما این مدعی تا چه میزان درست است؟ آیا می توان بحران کرونا را شکست بازار قلمداد کرد؟
از طرفی بسیاری از اندیشمندان معتقدند دولت چین با عدم ارائه آمار درست، قصد داشت ذهن جامعه جهانی را منحرف کند و با قرنطینه نظامی و برخورد شدید با مردم کرونا را کنترل کرد، اما در بین اذهان عمومی رفتار دولت چین موفقیت آمیز قلمداد شد. این مسأله شاید بتواند تاثیرات بسیار بدی بر آینده دمکراسی و نحوه برخورد دولتها داشته باشد. مفاهیمی چون آزادی بیان در اولیت قرار نمیگیرد و اقتدار دولتها حرف اول را بزند.
آیا می توان دوران پسا کرونا را دوران کمرنگ شدن دموکراسی قلمداد کرد؟ با توجه به عملکرد ضعیف سازمانهای جهانی همچون سازمان جهانی بهداشت، نقش این نهادها در آینده چه خواهد شد؟