امیر پسندپور، دانش‌آموخته روابط دیپلماتیک نوشت: در سال‌هایی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با انسداد ساختاری، تمرکز شدید تصمیم‌گیری و محدودیت در روابط بین‌المللی مواجه است، برجسته‌سازی مفاهیمی چون «دیپلماسی استانی» بیش از آنکه نشانه‌ای از پویایی دیپلماسی باشد، پرسش‌برانگیز به نظر می‌رسد.

به گزارش اکوایران، امیر پسندپور، دانش‌آموخته روابط دیپلماتیک  در یادداشتی به تحلیل شرایط وضعیت سیاست خارجی و دیپلماسی استانی کشور پرداخته است.

او نوشت: پارادیپلماسی بدون سیاست خارجی پویا یک تناقض مفهومی است

در شرایطی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با محدودیت‌های ساختاری، انسداد در روابط بین‌المللی و تمرکز شدید تصمیم‌گیری مواجه است، برجسته‌سازی مفاهیمی چون «دیپلماسی استانی» بیش از آنکه نشانه‌ای از پویایی دیپلماسی باشد، پرسش‌برانگیز است. سفرهای استانی عباس عراقچی بر تأکید او بر فعال‌سازی ظرفیت‌های محلی در عرصه سیاست خارجی دلالت دارد، اما این رویکرد در نگاه نخست می‌تواند تلاشی برای خروج از بن‌بست و بهره‌گیری از منابع مغفول تلقی شود. با این حال، روشن می‌شود که دیپلماسی استانی ذیل مفهوم پارادیپلماسی تعریف می‌شود؛ مفهومی که تحقق آن نه در شرایط محدودیت و انقباض، بلکه در بستری گشوده، متنوع و نهادینه‌شده در سیاست خارجی امکان‌پذیر است. این یادداشت با اتکا به ادبیات نظری پارادیپلماسی و بررسی وضعیت خاص سیاست خارجی ایران نشان می‌دهد که تلاش برای فعال‌سازی دیپلماسی استانی بدون اصلاح مسیر سیاست خارجی، نه‌تنها واجد کارکرد عملی نیست، بلکه می‌تواند به جای حل بحران‌های بنیادین در سطح ملی، به پوشاندن ناکارآمدی‌های آن در سطح کلان بینجامد.

پارادیپلماسی و دیپلماسی استانی: امتناع‌ها و امکان‌ها در سیاست خارجی ایران

نقدی نظری بر رویکرد عباس عراقچی

در ماه‌های اخیر، عباس عراقچی با انجام سفرهای استانی کوشیده است آنچه وزارت امور خارجه در پی فعال‌سازی آن است را «دیپلماسی استانی» بخواند. این رویکرد به‌ظاهر ناظر بر بهره‌گیری از ظرفیت‌های محلی و منطقه‌ای برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی است، اما بررسی آن در چارچوب نظری علم روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که چنین اقدامی ذیل مفهوم «پارادیپلماسی» تعریف می‌شود و تنها در شرایطی خاص می‌تواند واجد معنا و کارآمدی باشد. مسئله اصلی این یادداشت آن است که آیا بستر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اساساً امکان تحقق پارادیپلماسی را فراهم می‌کند یا خیر.

در ادبیات روابط بین‌الملل، پارادیپلماسی به مجموعه فعالیت‌های بین‌المللی واحدهای زیرملی مانند استان‌ها، ایالت‌ها و شهرها اطلاق می‌شود که با هدف تأمین منافع اقتصادی، فناورانه، فرهنگی یا توسعه‌ای صورت می‌گیرد. نظریه‌پردازانی همچون ایوو دوشاسه و پانایوتیس سولداتوس نشان داده‌اند که پارادیپلماسی پیامد مستقیم تحول در ساختار نظام بین‌الملل، تضعیف انحصار دولت مرکزی بر سیاست خارجی و گسترش جهانی‌شدن است. در این چارچوب، پارادیپلماسی نه جایگزین دیپلماسی رسمی، بلکه مکمل آن محسوب می‌شود و تنها زمانی معنا می‌یابد که سیاست خارجی دولت مرکزی فعال، پویا و متنوع باشد.

تجربه کشورهای مختلف نشان می‌دهد که پارادیپلماسی موفق مستلزم وجود چند پیش‌شرط اساسی است. نخست، دولت مرکزی باید از شبکه‌ای گسترده و نسبتاً عادی از روابط خارجی برخوردار باشد تا واحدهای زیرملی بتوانند در حاشیه آن روابطی با شرکای خارجی برقرار کنند. دوم، ساختار حکمرانی باید واجد درجه‌ای از تمرکززدایی نهادی باشد تا استان‌ها اختیار واقعی در تعریف پروژه، جذب سرمایه و تعامل خارجی داشته باشند. سوم، اقتصاد ملی باید به بازار جهانی پیوند خورده و از جذابیت نسبی برای بازیگران خارجی برخوردار باشد. نهایتاً سیاست خارجی کشور باید از حداقلی از ثبات، پیش‌بینی‌پذیری و مشروعیت بین‌المللی برخوردار باشد، زیرا هیچ کنشگر خارجی در فضای پرریسک و نامطمئن وارد تعامل پایدار نمی‌شود.

با قرار دادن سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این چارچوب، به‌روشنی می‌توان دریافت که بستر لازم برای پارادیپلماسی فراهم نیست. سیاست خارجی ایران در سال‌های اخیر با انسداد ساختاری در روابط بین‌المللی، تحریم‌های گسترده، محدودیت‌های بانکی و تنش مزمن با بخش بزرگی از نظام بین‌الملل مواجه بوده است. در چنین شرایطی، دامنه مانور کنشگران زیرملی به‌شدت محدود می‌شود و استان‌ها عملاً با کمبود طرف‌های خارجی بالقوه برای تعامل مواجه‌اند. افزون بر این، سیاست خارجی در ایران به‌شدت متمرکز است و حتی وزارت امور خارجه نیز در بسیاری از حوزه‌ها اختیار کامل ندارد، چه رسد به استانداری‌ها و نهادهای محلی. غلبه نگاه ایدئولوژیک و امنیتی بر سیاست خارجی نیز امکان تعریف منافع اقتصادی یا توسعه‌ای مستقل در سطح استان‌ها را تضعیف می‌کند.

در این بستر، تلاش عباس عراقچی برای برجسته‌سازی دیپلماسی استانی با نوعی خلط مفهومی و تحلیلی همراه است. آنچه به‌مثابه کنشی پارادیپلماسی در سطح زیرملی معرفی می‌شود، در واقع انتقال تمرکز از سطح کلان به سطح محلی بدون رفع بحران‌های بنیادین سیاست خارجی است که همچنان در سطح ملی و بین‌المللی حل‌نشده باقی مانده‌اند. در منطق روابط بین‌الملل، ابتدا باید سیاست خارجی گشوده و روابط خارجی عادی‌سازی شود تا سپس پارادیپلماسی مجال بروز پیدا کند، نه آنکه پارادیپلماسی به‌عنوان جایگزینی برای حل بن‌بست‌های کلان معرفی شود.

از سوی دیگر، سفرهای استانی بدون اعطای اختیار واقعی، منابع مالی مشخص و کانال‌های پایدار ارتباط خارجی، فاقد محتوای عملی بوده و کارکردی نمادین و رسانه‌ای پیدا می‌کنند. در چنین وضعیتی، مفهوم دیپلماسی به برچسبی برای مجموعه‌ای از اقدامات فاقد مذاکره مؤثر و دستاورد ملموس تبدیل می‌شود؛ امری که نه‌تنها کمکی به حل مشکلات سیاست خارجی نمی‌کند، بلکه به ابتذال مفهومی دیپلماسی نیز دامن می‌زند.

در جمع‌بندی می‌توان گفت پارادیپلماسی محصول سیاست خارجی موفق است، نه جایگزین آن. تا زمانی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از انسداد ساختاری، تمرکز شدید و محدودیت‌های بین‌المللی رنج می‌برد، تلاش برای فعال‌سازی دیپلماسی استانی فاقد پشتوانه نظری و عملی خواهد بود. از منظر علم روابط بین‌الملل، پیش‌شرط هر نوع دیپلماسی استانی معنادار در ایران، نه سفرهای نمادین و استانی، بلکه تحول در جهت‌گیری‌ها، اولویت‌ها و منطق سیاست خارجی در سطح ملی است.