دستفروش در مترو دستمال شیشهپاککنی ساخت کره و به قول خودش منحصربهفرد را با قیمت صد هزار تومان معرفی میکرد. خانمی از او پرسید: «بستهای صد هزار تومان یا دانهای؟» دستفروش با دلخوری پاسخ داد: «خانم دلار 110 هزار تومان شده شما مثلاینکه در جریان قیمتها نیستید!»
آن دستفروش مترو تنها کسی نیست که گرانی مفرط موجود در بازار را با قیمت دلار توضیح میدهد. بسیاری از مردم، مقامات مالی و کارشناسان اقتصادی نیز همین دیدگاه را در رابطه با تورم و گرانی قیمت کالاها دارند. درواقع کسانی که معتقدند افزایش نرخ ارز منجر به گرانی کالاها و بروز تورم میشود از منظر تجربۀ شخصی سخن غیرواقعی نمیگویند. آنان در حال بازگویی تجربۀ خود از سیر رویدادها هستند. واردکنندۀ کالا بهراستی کالای خود را با ارز میخرد. تولیدکنندۀ کالا در داخل بهراستی بخشی از مواد اولیۀ موردنیاز خود را با ارز وارد میکند. اینها از جمله کسانیاند که اثر افزایش قیمت ارز را مستقیماً مشاهده میکنند. اقتصاد یک شبکۀ درهمتنیده از دادوستد کالاها و خدمات است. وقتی تعداد بسیار زیادی از کالاها بهطور مستقیم از گرانی نرخ ارز اثر میپذیرند، این افزایش قیمت بهسرعت به سرتاسر اقتصاد گسترش مییابد. مسئول محاسبۀ نرخ تورم هم سبدی از کالاها را بهعنوان شاخص در دست دارد و با مقایسۀ نرخ پیشین و کنونی آنها به عددی میرسد که تورم نام میگیرد.
بهاینترتیب ظاهراً هیچ ایرادی به این دیدگاه وارد نیست که تورم یا دستکم بخش اعظم آن معلول افزایش قیمت ارز است. البته همین مکانیسم در مورد کالاهای مهم دیگر مانند سوخت و بنزین هم برقرار است. افزایش فرضی قیمت بنزین میتواند به شکل حلقۀ اولیه از یک زنجیرۀ افزایش قیمتها عمل کند و بسیاری از کالاها و خدمات را گران سازد و این خود را در نرخ تورم نشان خواهد داد. پس اگر چنین است، یعنی اگر ما این را میپذیریم که مشاهدۀ این همه افراد از مسئله مطابق با واقعیتی است که تجربه میکنند، چرا باز هم اصرار داریم که این تبیین از تورم نهتنها درست نیست بلکه منجر به سیاست نادرست و عدم حل مبنایی مشکل تورم میشود؟
پاسخ ما این است: به همان دلیلی که نسبت دادن افزایش دمای اتاق به بالا رفتن جیوه درون لولۀ دماسنج را نمیپذیریم. نهاد محاسبهکنندۀ تورم و بعضی از کارشناسان اقتصادی بسیار در معرض این باور قرار دارند که تورم را با ابزاری که برای سنجش آن و نسبت دادن یک عدد به نرخ آن به کار میبرند یکسان بگیرند. تورم اما افزایش قیمت این یا آن کالا بر اثر افزایش تقاضا یا کاهش عرضه نیست. تورم نوسان طبیعی قیمتها در بازار هم نیست. تورم مفهومی در نظریۀ اقتصادی و به معنی افزایش «عمومی» و «غیرطبیعی» قیمتهاست که تنها بر اثر سیاستهای پولی دولت به وجود میآید. بدون «خلق پول از هیچ» – کاری که بانک مرکزی به دستور دولت یا بانکهای خصوصی با اجازۀ دولت انجام میدهند – تورم اصلاً معنا ندارد.
اگر یک بلای طبیعی یا انسانی بسیار گسترده و ویرانگر در کشوری پیش بیاید، آنچنانکه بخش مهمی از زیرساخت تولیدی آن کشور منهدم گردد و دیگر کالایی تولید نکنند، بهطور طبیعی با افزایش قیمتها به دلیل افت عرضه کالا و خدمات مواجه خواهیم شد. آیا میتوان نام این را تورم گذاشت؟ البته هر کسی در نامگذاری پدیدهها مختار است؛ اما پدیدههای متفاوت را نباید با نام یکسانی خطاب کرد. زمینلرزه، سونامی، برخورد شهابسنگ، بیماری واگیری که جوانان آمادهبهکار را از بین میبرد، جنگ و... همگی به عرضۀ کالاها آسیب میرسانند و باعث افزایش قیمتها میگردند – البته اگر جمعیت را هم آنقدر کاهش ندهند که تقاضا نیز به طرز قابلتوجهی کم شود. آیا میتوان این نوع از افزایش قیمت کالاها را تورم نامید؟ پاسخ منفی است. این بلاهای طبیعی یا انسانی از جایی بیرون از اقتصاد بر روی اقتصاد اثر میگذارند. اما مفهوم تورم در نظریۀ اقتصادی میخواهد آن گرانی را توضیح بدهد که از درون خود اقتصاد سرچشمه گرفته است. مفهوم تورم میخواهد وضعیتی را توصیف کند که باوجودآنکه نه شهرکهای صنعتی بمباران شدهاند، نه زمینلرزۀ هفت ریشتری درست زیر این شهرکها به وقوع پیوسته و نه ویروس مهاجمی نیروی کار بیست تا چهل ساله را از پا در آورده است، باز هم قیمت کالاها روبه افزایش میگذارند. نظریۀ اقتصادی با طرح مفهوم تورم میخواهد بگوید در اینگونه مواقع دولت باید بهجای به فلک بستن بازاریان به سراغ دیوانسالاران خود برود، یا باید بهجای هجوم به انبار کالاهای فروشندگان به سراغ خزانه و دخلوخرج خود برود و آنها را بازنگری کند.
برای آنکه به درکی از مفهوم تورم دست یابیم کل پول رایج موجود در اقتصاد یک کشور را در یک طرف و کل کالاها و خدمات عرضهشده در آن کشور را در بازهای معین در طرف دیگر قرار دهید (ترجیح میدهیم از لفظ «معادله» در اینجا استفاده نکنیم). لازم است توجه گردد که در اینجا طلا، سکه، رمزارز و تمامی ارزهای خارجی «کالا» به شمار میآیند، چون ما در معاملات داخل کشور بهندرت از ارز و طلا برای خرید کالاها استفاده میکنیم. اکنون روشن است که وقتی در یک طرف بر مقدار پول افزوده میشود، درحالیکه در طرف دیگر کالاها و خدمات ثابت ماندهاند، قدرت خرید هر واحد پول کاهش خواهد یافت. مقدار بهمراتب بیشتری از پول رایج یک کشور در اقتصاد آن کشور به جریان میافتد، درحالیکه کالاهایی که در بازار برای خرید در دسترس قرار دارند از لحاظ کمیت و کیفیت کموبیش همانها هستند که دیروز بودند. در چنین شرایطی منطقاً چه اتفاقی غیر از کاهش قدرت خرید پول میتواند گران شدن کالاها را توضیح دهد؟ و همانگونه که بحث کردیم دلار، یورو و طلا هم کالا به شمار میآیند. بنابراین این کاهش قدرت خرید ریال، این ارزان شدن پول ملی، است که منجر به تورم میشود و تورم نیز بهتدریج قیمت تمام کالاها از جمله دلار را افزایش میدهد - بعضی کالاها زودتر و بعضی دیرتر. تفاوت بازار ارز و طلا با بازارهای دیگری مانند مسکن این است که در اولی این کاهش قدرت خرید پول و افزایش قیمت کالا خود را بسیار سریعتر نشان میدهد، حالآنکه در مورد بعضی دیگر از کالاها ممکن است این روند چند ماه طول بکشد. البته دولت میتواند با دستور قیمت بعضی از کالاها را در بازار ثابت نگاه دارد. این کار هیچ تفاوتی با پرداخت یارانه به آن کالا ندارد. اگر دولت قیمت ارز را ثابت نگاه دارد درواقع معنایش این است که به ارز یارانه پرداخت میکند. اگر این ارز در اختیار واردکنندۀ خصوصی قرار بگیرد، معنایش این است که دولت به آن واردکنندۀ خصوصی رانت اعطا کرده است.
آیا نمیتوان با افزایش عرضۀ یک کالا علیرغم تورم قیمت آن را کاهش داد؟ برای مثال اگر بپذیریم که ارز هم کالاست و در نتیجه قیمت آن تابع تورم است، چرا نتوانیم با افزایش عرضۀ ارز قیمت آن را کاهش دهیم یا دستکم افزایش قیمت آن را قدری مهار کنیم؟ پاسخ البته مثبت است. دولت با افزایش عرضۀ شکلات هم میتواند قیمت آن را علیرغم تورم کاهش دهد. اما این کار تورم را محو نمیکند. تورم در پیشزمینه در حال انجام کار خود است و هر سال هزینۀ تثبیت قیمت یک کالا را نسبت به سال پیش بالا و بالاتر میبرد. هرچه تورم شدیدتر باشد این افزایش هزینه برای تثبیت قیمت هم شدیدتر و سریعتر اتفاق خواهد افتاد، تا جایی که دیگر بودجۀ دولت کفاف این حجم از هزینه برای تثبیت قیمت یک کالا را ندهد. بدیهی است که اگر منابع ارزی در دست دولت به هر دلیلی افزایش قابلتوجهی بیابد و این ارز به بازار تزریق شود مدتی قیمت ارز کاهش خواهد یافت. این حتی ممکن است اثر خود را در عددهایی که بانک مرکزی بهعنوان نرخ تورم منتشر میکند نشان بدهد. ما این را رد نمیکنیم. ما همچنین این را رد نمیکنیم که اگر ارزی در قالب رانت در اختیار عدهای قرار میگیرد و وارد کشور نمیشود، این رانت باید حذف شود. اما «ارزپاشی» درمان تورم نیست. دولت تا کی میتواند به چنین کاری ادامه دهد؟ آیا منابع ارزی در اختیار دولت بیانتها هستند؟ تورم تا درمان نشود به کار خود ادامه میدهد و تورم نیز درمان نمیشود مگر با کاهش هزینههای دولت، حذف بدون رودربایستی بوروکراسی اضافی و در پیش گرفتن انضباط مالی و بودجهای.