به گزارش اکوایران، نیل فرگوسن، مورخ مشهور و متخصص تاریخ اقتصادی دانشگاه هاروارد، حدود 20 سال قبل کتابی با عنوان «عظیم‌الجثه: بهای امپراتوری آمریکا» را منتشر کرد. او می‌خواست نام کتابش را «عظیم‌الجثه نابینا: ظهور و افول امپراتوری آمریکا» بگذارد.

طی مسیری کورکورانه

به نوشته فرگوسن در بلومبرگ، در فضای وطن‌پرستانه‌ای که به دنبال حملات تروریستی 11 سپتامبر در آمریکا شکل گرفت، او تحت تأثیر ناشر کتاب خود، از انتخاب این عنوان برای کتابش چشم‌پوشی کرد.

با وجود این‌که دو دهه از انتشار این کتاب می‌گذرد، بحث اصلی آن هنوز هم قابل دفاع است. در واقع،‌ وقایع ناراحت‌کننده‌ای که در اوکراین در حال وقوع است، یک یادآوری از دلیل اصلی بازنشر این کتاب است. آمریکایی‌ها -و اروپایی‌ها که یک اتحادیه ثروتمند دارند،‌ اما از نظر ژئوپولیتیکی کم‌‌وزن محسوب می‌شود- اگر سال جدید میلادی را با افتخار آغاز کرده‌اند در حالیکه اوکراین از سوی روسیه موشک‌باران می‌شد، باید گفت که آن‌ها حقیقتا مسیر خود را به شکل کورکورانه‌ طی می‌کنند.

تاریخ امپراطوری‌ها

او  در سال 2003 به‌طور کلی با این موضوع که «پکس امریکانا» جایگزین «پکس بریتانیکا»ی قرن 19 و اوایل قرن 20 شده است، مخالف نبود. آقای فرگوسن اعلام کرده: «من این موضع بدعت‌آمیز را قبول کردم (و هنوز هم قبول دارم) که بیشتر تاریخ، تاریخ امپراتوری‌ها است؛ اینکه بی‌عدالتی و ظلم در تمام امپراتوری‌ها دیده می‌شود؛ اما امپراتوری‌های انگلیسی‌زبان - چه اکنون چه در آن زمان - نسبت به جایگزین‌‌های قابل قبول‌، ارجحیت داشتند.»

جنگ عراق

با این حال،‌ نیل فرگوسن نسبت به یک پروژه‌ نومحافظه‌کارانه برای تجدید نظم در «خاورمیانه بزرگ» در پوشش «جنگ جهانی علیه تروریسم»، شکاک بود. او شک داشت که آمریکا می‌تواند به اهداف خود یعنی متحول کردن دولت‌های افغانستان و عراق و تبدیل کردن این کشورها به متحدانش - یا دست‌کم تابع ایالات متحده - دست پیدا کند. آیا امپریالیست‌های انگلیس موفق شدند ساکنان تنگه خیبر واقع در مرز میان افغانستان و پاکستان یا منطقه بین‌النهرین باستان را تحت سلطه خود درآورند؟

سه نقصان

نیل فرگوسن دلایل تردید خود نسبت به این موضوع را با عنوان «سه نقصان» مطرح می‌کند که در امپراتوری عجیب آمریکا دیده می‌شود.

نخستین موضوع به نقصان اقتصادی مربوط است که باعث می‌شود اجرای تعهدات طولانی‌مدت نظامی و اجرایی ایالات متحده در کشورهای دیگر به امری دشوار تبدیل شود. علاوه بر این، آمریکا یک واردکننده سرمایه محسوب می‌شد که نتیجه آن تبدیل شدنش به یک بدهکار بزرگ جهانی بود؛ این موضوع کاملا با رویکرد بریتانیا در دوران ملکه ویکتوریا در تضاد است زیرا بریتانیای آن زمان به جمع‌آوری میزان چشمگیری از سرمایه‌گذاری‌های خارجی می‌پرداخت. اگر قصد دارید جهان را اداره کنید، این موضوع که صاحب بیشتر آن باشید تا اینکه به آن بدهکار باشید، می‌تواند به شما در اداره بهتر آن کمک کند.

دومین موضوع به نقصان نیروی انسانی مربوط می‌شود. برخلاف بریتانیایی‌های قرن 19،‌ بیشتر آمریکایی‌ها علاقه چندانی به صرف وقت خود در کشورهای فقیر و خطرناک ندارند. برای مثال می‌توان به مأموریت‌های کوتاه نظامیان آمریکا در عراق و افغانستان اشاره کرد و شرایط زمانی بدتر می‌شد که پایگاه‌های نظامی آمریکا در نقاطی دوردست از جوامع محلی قرار داشت.

همچنین تعداد بسیار کمی از افسران وزارت خارجه آمریکا که در 20 سال گذشته در سفارتخانه‌های ضد بمب مستقر شده‌اند، اما زبان رسمی آن کشور را نمی‌دانند و به امکانات رفاهی کشور خود عادت دارند، تصمیم گرفته‌اند در کشور محل خدمت خود به شکل دائمی زندگی کنند.

در آخر و مهم‌تر از همه، باید به نقصان توجه اشاره کرد. این موضوع به دامنه توجه محدود مردم آمریکا و نمایندگان منتخب آن‌ها در مورد تلاش‌های خارجی برمی‌گردد؛ تلاش‌هایی که برای به ثمر نشستن به بیش از چند سال زمان نیاز دارند.

این پیش‌بینی که علاقه آمریکا برای تجدید نظم در خاورمیانه پس از نخستین دوره ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش ادامه نمی‌یابد، درست بود. ظهور چشمگیر باراک اوباما در عرصه سیاست به این موضوع مربوط بود که او از جنگ حمایت نمی‌کرد و به جهان گفت که آمریکا از این پس «پلیس جهان» نخواهد بود. (سوری‌ها به‌زودی متوجه شدند که این گفته آمریکا در عمل به چه معناست).

سربرآوردن محدودیت‌ها

تمام اتفاقاتی که از سال 2003 به بعد رخ داده این موضوع را تأیید می‌کند که این سه نقصان چه محدودیت چشمگیری برای به‌کارگیری قدرت آمریکا در خارج از این کشور به همراه داشته است. کسری مالی آمریکا در حال حاضر بسیار بیشتر از 20 سال گذشته است. کل بدهی فدرال در سال 2003 میلادی 59 درصدِ تولید ناخالص داخلی بود اما در سال 2023، این میزان به 120 درصد یعنی دو برابر سال 2003 رسید. کمبود نیروی انسانی، امروزه خود را به عنوان مشکلی فزاینده برای نیروهای مسلح آمریکا در یافتن سربازان مستعد و توانا نشان می‌دهد: ارتش ایالات متحده با 452 هزار سرباز فعال، کوچکترین ارتش آمریکا از سال 1940 است.

همچنین نقصان توجه در حال حاضر به قدری شدید است که عموم مردم آمریکا نسبت به جنگ‌ها ابراز بی‌تابی می‌کنند و فقط از آن‌ها خواسته می‌شود از این جنگ‌ها حمایت مادی کنند. هیچ‌کدام از مردم آمریکا ملزم به جنگ برای دفاع از اوکراین در برابر تهاجم روسیه نبوده‌اند. با این حال، نتایج یک نظرسنجی نشان می‌دهد تقریبا از هر 10 جمهوری‌خواه، 4 نفر معتقدند که ایالات متحده از نظر حمایت نظامی، تاکنون نیز بیش از حد از اوکراین حمایت کرده است.

مدت بسیار زیادی است که جنگ اوکراین از اولویت نخست رسانه‌های خبری آمریکا خارج شده است. ماه‌ها پیش از حمله 7 اکتبر و آغاز جنگ حماس و اسرائیل،‌ خبرهای مربوط به اوکراین در آمریکا کمرنگ شده بود و حتی در مقایسه با خبرهای مربوط به زندگی شخصی تیلور سوئیف یا جنجال‌های ریاست شرکت اوپن اِی‌آی، اولویت بسیار کمتری پیدا کرده بود. اما 7 اکتبر باعث شد اوکراین تقریبا به‌طور کامل در سایه قرار بگیرد.

پیش از این، جنگ در اوکراین حدود 8 درصد از پوشش تلویزیونی سی‌اِن‌اِن را تشکیل می‌‎داد. پس از 7 اکتبر این میزان به کمتر از 1 درصد سقوط کرد. یکی از دوستان اوکراینی نیل فرگوسن به او گفته که این تغییر رویکرد سی‌ان‌ان و گرایش به خبرهای اسرائیل، به‌طرز دردناکی نمایانگر تغییر توجه در آمریکاست.

پیش از تعطیلات کریسمس، جمهوری‌خواهان کنگره در پاسخ به ترجیحات واضح رأی‌دهندگان، از تصویب یک بسته کمکی 60 میلیارد دلاری که منابع آمریکایی را به اوکراین سرازیر می‌کرد، خودداری کردند زیرا دموکرات ها خواسته‌های آن‌ها برای امنیت بیشتر در مرز ایالات متحده و مکزیک را نمی پذیرفتند.

این اتفاق علی‌رغم حمایت تمام رهبران کنگره یعنی «چاک شومر» به عنوان رهبر اکثریت سنا، «میچ مک‌کانل» به عنوان رهبر اقلیت سنا، «مایک جانسون» به عنوان رئیس مجلس نمایندگان و «حکیم جفریس» به عنوان رهبر اقلیت مجلس نمایندگان،‌ از کمک‌های اضافی به اوکراین بوده است.