به گزارش اکوایران، رئیس‌جمهور منتخب دونالد ترامپ در حالی برای رسیدن به توافقی برای پایان دادن به بدترین جنگ اروپا از سال ۱۹۴۵ آماده می‌شود که در روسیه با مذاکره کنندۀ قدرتمندی مواجه است. طی سه دهۀ گذشته از پایان جنگ سرد، روسیه به بازیگری جدی در عرصۀ بین‌المللی تبدیل شده است، ظرفیت نظامی-صنعتی‌اش بیشتر از اروپاست و یکی از بزرگ‌ترین ارتش‌های زمینی جهان و دومین زرادخانۀ بزرگ هسته‌ای دنیا را دارد. همچنین روسیه فعالیت‌های جنگی خود در اوکراین را با چین، کرۀ شمالی و باقی شرکایش هماهنگ کرده و عملاً یک «محور اوراسیایی جدید» به وجود آورده است.

به نوشته نیل فرگوسن در آتلانتیک، این مذاکرات صلح در زمانی آغاز می‌شود که علی‌رغم کمک‌های نظامی آمریکا و اروپا به کی‌یف، نیروهای روسیه در حال پیشروی به سمت غرب هستند و مقاومت اوکراین به نقطه شکست خود نزدیک شده است. دمیترو کولبا، وزیر امور خارجۀ سابق اوکراین، اخیراً به فایننشال تایمز گفته است: «اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند، جنگ را خواهیم باخت.»

اگرچه بسیاری از اعضای حزب جمهوری‌خواه این واقعیت را زیر سؤال می‌برند، ایالات متحده منافعی جدی در بقای اوکراین و یک توافق پایدار دارد. اوکراین، که جمعیتش از همۀ کشورهای اروپای شرقی به‌جز لهستان بیشتر است، منابع معدنی قابل‌توجهی دارد و یکی از بزرگ‌ترین صادرکنندگان محصولات کشاورزی است. اگرچه جنگ این کشور را به فقر کشانده، اوکراین بخش فناوری دفاعی چشمگیری نیز توسعه داده است.

اگر روسیه در تجاوز خود موفق شود، کشورهای بالتیک هدف بعدی خواهند بود. همچنین ممکن است روسیه در انتخابات اخیر رومانی دخالت کرده باشد تا رئیس‌جمهوری طرفدار کرملین را به قدرت برساند. به‌طور خلاصه، هیچ دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم جاه‌طلبی‌های روسیه در مرزهای غربی اوکراین متوقف شود. ترامپ نسبت به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) ابراز تردید کرده است، اما بهترین راه برای جلوگیری از آزمودن مادۀ ۵ این پیمان (دفاع جمعی) توسط مسکو، حفظ استقلال اوکراین است. حتی با این وجود، تیم مذاکره‌کننده ایالات متحده باید از تاریخ بیاموزد که روسیه به‌طور صادقانه مذاکره نمی‌کند، بلکه دیپلماسی را ابزاری برای توقف موقت (نه حل کردن) درگیری، ایجاد اهرم فشار نظامی و شکاف انداختن میان متحدان می‌بیند.

ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ اوکراین به شکلی که منافع آمریکا را تأمین کند، احتمالا با استراتژی روسیه مقابله کند و اهرم‌های نظامی و اقتصادی را علیه روسیه ایجاد نماید. برای رسیدن به این مهم، علاوه بر افزایش کمک‌ها به اوکراین و تشدید رژیم تحریم‌ها علیه روسیه، احتمالا  هزینه‌هایی را بر روسیه و متحدانش در سراسر اوراسیا، از جمله اروپا، خاورمیانه و منطقۀ اقیانوس آرام تحمیل کرد.

این روند پرتنش و پرخطر خواهد بود. واشنگتن شاید تلاش کند اطمینان حاصل کند که کی‌یف در دام یک آتش‌بس موقت نمی‌افتد و به توافقی پایدار دست می‌یابد. تضعیف ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، به دلیل سقوط ناگهانی رژیم بشار اسد، در سوریه، به نفع ایالات متحده است و حالا ترامپ باید از این مسئله بهره‌برداری کند.

دیپلمات‌های غربی معمولاً جنگ و مذاکره را دو حوزۀ کاملاً مجزا می‌دانند؛ زمانی که مذاکرات را آغاز می‌کنند، معمولاً با حداقل خواسته‌های ممکن شروع کرده و سپس به‌عنوان نشانه‌ای از حسن نیت، امتیازاتی پیش‌دستانه می‌دهند. اما سنت تفکر استراتژیک روسیه، دیپلماسی را به‌گونه‌ای متفاوت می‌بیند. از نخستین سال‌های اتحاد جماهیر شوروی، مسکو جنگ و اقدامات سیاسی، از جمله دیپلماسی، را امری واحد می‌دانست. مذاکرات فقط ابزاری دیگر برای بهبود موقعیت سیاسی است؛ هدفش، همچون عملیات نظامی، همچنان تسلیم دشمن یا حداقل فرسایش آن است.

مذاکره‌کنندگان روس، دست کم در مراحل ابتدایی، معمولاً به‌ندرت مذاکرات را به‌عنوان راهی برای دستیابی به یک توافق پایدار و واقعی می‌بینند. در عوض، دیپلمات‌های روس تلاش می‌کنند با کنترل روند مذاکرات حریفان خود را از نظر روانی خسته کنند. همچنین، احتمالاً تلاش می‌کنند تا ایالات متحده را از متحدانش جدا کنند.

این رویکرد سابقه‌ای روشن در دوران جنگ سرد دارد. در کره و ویتنام، اتحاد جماهیر شوروی و شرکایش مذاکرات را به تأخیر می‌انداختند، بر سر جزئی‌ترین مسائل پافشاری می‌کردند، ایالات متحده را به بی‌صداقتی متهم می‌کردند و بر خواسته‌های غیرمعمولی پافشاری می‌کردند که اگر آمریکا آن‌ها را می‌پذیرفت، عملاً به معنی تسلیم می‌بود. از اواسط دهۀ ۱۹۶۰، شوروی از خطرات فوق‌العادۀ جنگ کلی با ناتو آگاه بود. شوروی با بهره‌گیری از قدرت نسبی خود در اواسط تا اواخر دهۀ ۱۹۷۰، کشورهای اقماری پیمان ورشو، به‌ویژه آلمان شرقی و لهستان، را تشویق کرد تا مستقیماً با همسایۀ خود، آلمان غربی، مذاکره کنند، درحالی‌که به حمایت از کمونیست‌های اروپای غربی در ایتالیا و جاهای دیگر ادامه داد و تهدید نظامی خود را تشدید کرد. مسکو به این ترتیب تلاش داشت تا کاهش تنش را به بخش‌های جداگانه‌ای تقسیم کند و امید داشت که مجموعه‌ای از درگیری‌های دوجانبه در اروپا، انسجام اتحاد آتلانتیک را بشکند.

واکنش ایالات متحده خطرات آشکاری را به همراه داشت. افزایش قدرت نظامی دولت ریگان مستقیماً نیروهای هجومی متعارف شوروی را به چالش کشید، حتی در حالی که گسترش استقرار تسلیحات هسته‌ای ایالات متحده، جنبش‌های اعتراضی گسترده‌ای را در اروپا برانگیخت. خوشبختانه، در سال ۱۹۸۲، با انتخاب هلموت کهل به صدراعظمی در آلمان توازن سیاسی تغییر کرد و انسجام این اتحاد بازگشت، درحالی‌که انتصاب میخائیل گورباچف به‌عنوان رهبر شوروی در سال ۱۹۸۵ یک دورۀ غیرعادی را رقم زد که در آن مسکو امتیازات بی‌سابقه‌ای در خارج از کشور داد تا اصلاحات را سرعت ببخشد. (اگرچه در غرب با احترام از گورباچف یاد می‌شود، او در روسیۀ امروز منفور است.)

از دیدگاه روسیه، جنگ این کشور علیه اوکراین بخشی از جنگی گسترده‌تر با غرب است. مقاومت اوکراین بدون حمایت ناتو این‌قدر دوام نمی‌آورد و از همین رو، انسجام ناتو برای آینده اوکراین حیاتی است. شکستن این همبستگی در رأس اولویت‌های استراتژی مذاکرۀ روسیه خواهد داد.

بدون تردید، استراتژی روسیه از سال ۲۰۱۴ همین بوده است. فرآیند مینسک، که یک تلاش شتاب‌زده برای مذاکره بود و تحت نفوذ جاه‌طلبی فرانسه و آلمان شکل گرفت، تضمین کرد که وضعیت اوکراین در حالت بلاتکلیف باقی می‌ماند. استراتژی روسیه تنها به این دلیل شکست خورد که جامعه اوکراین قویاً غرب‌گرا باقی ماند و تحت تأثیر فرصت‌های اقتصادی اتحادیه اروپا و مدیریت فاجعه‌بار روسیه در مناطق نیابتی دونباس قرار گرفت. اما مسکو موفق شد گفت‌وگوهای اوکراین-ناتو را متوقف کرده و تقویت نظامی کی‌یف را کند کند.

انعقاد یک توافق جدید مینسک عملاً غیرممکن است چرا که تهاجم روسیه در سال ۲۰۲۲ باعث شد این کشور به‌وضوح به‌عنوان یک نیروی متخاصم در جنگ ظاهر شود؛ و الحاق سرزمین‌های اوکراینی توسط روسیه، مفهوم «مناطق خودمختار» را بی‌معنی کرده است. بنابراین دولت جدید ترامپ دنبال چه توافقی خواهد بود؟

ترامپ طی کارزار انتخاباتی خود این تصور را ایجاد کرد که می‌تواند جنگ را تقریباً یک‌شبه پایان دهد. اما هدفی واقع‌بینانه‌تر می‌تواند دستیابی به آتش‌بس تا ماه مارس سال آینده باشد. فرسایش شدید نظامی، انگیزه‌ای برای پوتین ایجاد کرده است تا وارد مذاکرات شود. با وجود پیشرفت‌های میدانی، تلفات نیروی انسانی روسیه تا ۴۵,۰۰۰ نفر در ماه افزایش یافته است. ارتش روسیه، دست کم برای بازسازی نیروهای خود، به یک وقفه نیاز دارد. در نتیجه اگر اوکراین بتواند در چند ماه آینده مواضع فعلی خود را در شرق حفظ کند، احتمالاً روسیه به مذاکرات بپیوندد.

این بخش آسان ماجرا خواهد بود. چالش سیاست ایالات متحده این نیست که صرفاً روسیه و اوکراین را به میز مذاکره بیاورد، بلکه چالش اصلی این است که مطمئن شود آتش‌بس چیزی بیش از یک توقف تاکتیکی برای مسکو است.

از آنجا که پوتین بارها مشروعیت دولت ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، را زیر سؤال برده، ممکن است کرملین خواهان مذاکرات دوجانبه با غرب شود و مشارکت زلنسکی را رد کند. اگر دولت ترامپ در ماه‌های ابتدایی خود کمک‌های نظامی به کی‌یف را افزایش دهد، به‌ویژه برای حملۀ اوکراین به خاک روسیه با سلاح‌های غربی، این مسئله باید برای شکست مقاومت مسکو در برابر مشارکت اوکراین کافی باشد.

روسیه به‌احتمال زیاد مجموعه‌ای از خواسته‌های افراطی را مطرح خواهد کرد. این خواسته‌ها احتمالاً شامل چنین مواردی خواهد بود: توقف مذاکرات اوکراین دربارۀ عضویت در ناتو؛ گنجاندن بی‌طرفی در قانون اساسی اوکراین؛ حقوق ویژه برای روس‌زبان‌ها؛ لغو محدودیت‌ها علیه کلیسای ارتدوکس روسیه (که به‌طور غیرمستقیم بازوی اطلاعاتی روسیه در اوکراین است)؛ پذیرش مسئولیت برای «نسل‌کشی دونباس» که روسیه از آن به‌عنوان بهانۀ جنگ استفاده کرد؛ و خروج از سرزمین‌های استان‌های دونتسک، لوهانسک، خرسون و زاپوریژیا.

هیچ رئیس‌جمهوری در اوکراین نمی‌تواند این خواسته‌ها را بپذیرد. روسیه متوجه این مسئله است -هدفش این خواهد بود که اوکراین را غیرقابل انعطاف نشان دهد و بهانه‌ای برای توقف مذاکرات به دست آورد. همزمان، روسیه به‌احتمال زیاد آتش‌بس را با بهره‌گیری از مکانیسم‌های ضعیف نظارتی و اجرایی تضعیف خواهد کرد تا نیروهای اوکراینی را آزار دهد. این اقدام باعث دلسردی اوکراینی‌های خسته از جنگی خواهد شد که به دنبال یک آتش‌بس پایدار و توافق نهایی هستند. همچنین ممکن است روسیه تلاش کند با توقف بمباران زیرساخت‌های انرژی اوکراین به‌عنوان یک ژست خیرخواهانۀ جعلی از آمریکا بخواهد مانع حملات کی‌یف به خاک روسیه شود و مذاکرات را به نفع خود هدایت کند. این اقدام به مزیت‌های تاکتیکی روسیه در نبردهای خط مقدم کمک خواهد کرد.

روسیه همچنین به‌احتمال زیاد خواستار محدودیت‌های عمده بر ظرفیت و قابلیت نظامی اوکراین خواهد شد. برای کی‌یف، مقاومت در برابر خلع‌سلاح برای آیندۀ این کشور حیاتی خواهد بود. علیرغم کمبودها و اختلالات ناشی از جنگ، صنعت دفاعی اوکراین با سرعت چشمگیری توسعه یافته است. کی‌یف همین حالا هم مجموعه‌ای از پیمان‌های دفاعی را در سراسر اروپا منعقد کرده که برخی از آن‌ها شامل تأمین مالی مستقیم برای صنعت دفاعی اوکراین است. اما اوکراین نمی‌تواند از مزایای کامل این توافقات بهره‌مند شود مگر وقتی که بتواند از صنعت خود در برابر بمباران محافظت کند و نیروهای مسلح خود را دوباره تجهیز کند.

برای دستیابی به یک توافق معنادار، ایالات متحده شاید اهرم فشار بسیار گسترده‌تری به وجود بیاورد و موقعیت روسیه در اوکراین را به دیگر منافع پیوند دهد. چهار گام احتمالی وجود دارد: افزایش فشار در خاورمیانه، مختل کردن شراکت‌های اوراسیایی روسیه، پذیرش صریح ابتکارات امنیتی اروپایی از سوی ایالات متحده و بهره‌برداری از وابستگی روسیه به حمایت اقتصادی چین.

اتفاقات اخیر فرصت‌هایی را در زمینۀ اولین موضوع ایجاد کرده است. موقعیت روسیه در خاورمیانه و آفریقا به یک آسیب‌پذیری تبدیل شده است. روسیه با حمایت از اسد و به‌دست آوردن پایگاه‌های هوایی و دریایی در سوریه، یک پل نظامی به وجود آورد که از کریمه، شرق مدیترانه و لیبی می‌گذشت و به آفریقا می‌رسید؛ جایی که گروه‌های مزدور روسی ذخایر معدنی ارزشمندی را کنترل و از دارایی‌های تحت مالکیت روسیه محافظت می‌کنند. اما موقعیت روسیه در خاورمیانه و آفریقا ناگهان ضعیف شده است. روسیه برای فعال نگه داشتن جنگ خود در اوکراین و دور زدن تحریم‌های غربی به ایران نیاز دارد؛ بنابراین هرچه اسرائیل بیشتر به ایران آسیب برساند، روابط مسکو با تهران کم ثمرتر خواهد شد. و بدون متحدی که سوریه را کنترل کند، روسیه برای حفظ نفوذ خود در آفریقا دچار مشکل خواهد شد.

ایالات متحده همچنین ممکن است همکاری‌های روسیه با کرۀ شمالی، گرجستان و بلاروس را مختل کند. گلوله‌های توپ کرۀ شمالی برای تلاش جنگی روسیه ضروری‌اند و سربازان کرۀ شمالی اکنون در استان کورسک با نیروهای اوکراینی می‌جنگند. باید به این حمایت نظامی پاسخی داد: دولت جدید ترامپ باید به سیاست پیشین «فشار حداکثری» خود بازگردد تا هزینه‌های کمک پیونگ‌یانگ به مسکو را افزایش دهد. ایالات متحده باید از طریق تحریم‌هایی که بر اساس شواهد تقلب در انتخابات اخیر گرجستان توجیه می‌شود، فشار بر این کشور را افزایش دهد که به وضعیت کشور نیابتی روسیه بودن بازگشته است. به همین ترتیب، می‌شود حمایت آمریکا از مخالفان بلاروسی رژیم الکساندر لوکاشنکو را افزایش داد.

برای سومین گام، ایالات متحده شاید به فکر شرکت دادن برخی از قدرت‌های اروپایی در مراحل ابتدایی مذاکرات اوکراین باشد. از همه مناسب‌تر، کشورهای لهستان، فنلاند و کشورهای بالتیک هستند که توانایی‌های نظامی و تعهد خود به دفاع از اوکراین را نشان داده‌اند. هرگونه تضمین امنیتی آینده برای اوکراین بدون تردید شامل این کشورها خواهد شد چرا که نیروهای آمریکایی قطعاً نقشی در آن نخواهند داشت. و در حال حاضر، موثرترین اهرم فشار بر روسیه می‌تواند سرعت بخشیدن به تسلیح مجدد اروپا باشد.

در نهایت، ایالات متحده ممکن است به حمایت عظیم چین از فعالیت‌های جنگی روسیه به شکلی جدی‌تر بپردازد. ترامپ به‌وضوح قصد دارد جنگ تجاری خود با چین را از سر بگیرد. این بار، این تلاش باید شرکت‌های چینی مرتبط با ماشین نظامی روسیه را با تحریم‌های ثانویۀ فوری هدف قرار دهد.

جنگ‌ها شروعشان آسان است ولی پایان دادن به آن‌ها دشوار است. اما ترکیب این چهار عنصر با حمایت نظامی و اقتصادی پایدار از اوکراین، این فرصت را به واشنگتن می‌دهد تا روسیه را پای میز مذاکره نگه دارد. ترامپ مذاکره دربارۀ پایان دادن به جنگ اوکراین را به هر کسی که بسپارد، آن فرد نباید انتظار موفقیت یک‌شبه داشته باشد. چالش پیش رویش این خواهد بود که بر روش‌های امتحان‌شدۀ روسیه برای بهره‌برداری از مذاکرات برای کسب مزیت نظامی غلبه کند.