به گزارش اکوایران؛ محمدحسین باقی در تجارت فردا نوشت: «یوسف راجی»، وزیر امور خارجه لبنان، میگوید، بیروت هشدارهایی مبنی بر آماده شدن اسرائیل برای حمله گسترده به لبنان دریافت کرده است. وی با اشاره به توافق آتشبس ۱۹۴۹، که به جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ پایان داد، افزود: «جلسات جاری در کمیته سازوکار، مذاکرات سنتی با اسرائیل نیست. ما بهدنبال بازگشت به توافق آتشبس با اسرائیل هستیم، اما در حال حاضر، دستیابی به یک پیمان صلح دور از دسترس است.» نبیه بری، متحد حزبالله و رئیس پارلمان لبنان و رهبر حزب جنبش امل، میگوید: «مذاکره زیر آتش (اسرائیل) قابلقبول نیست. ثبات در جنوب، مستلزم پایبندی اسرائیل به قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل و توافق آتشبس با توقف نقضهای روزانه و عقبنشینی به پشت مرزهای بینالمللی است.» از زمان اجرایی شدن توافق آتشبس در نوامبر ۲۰۲۴، بیش از ۳۰۰ نفر -از جمله دهها غیرنظامی و کودک- بهدلیل حملات اسرائیل، جان خود را از دست دادهاند. این رژیم تهدید کرده که اگر حزبالله تا پایان سال ۲۰۲۵ سلاحهای خود را تحویل ندهد، حمله بزرگی علیه لبنان انجام خواهد داد.
دولت لبنان، تحت فشار ایالاتمتحده، در ماه آگوست تصمیمی مبنی بر خلعسلاح کامل حزبالله تا پایان امسال گرفت. به ارتش لبنان دستور داده شده تا طرح خلع سلاح را -که محرمانه نگه داشته شده است- تدوین کند. «رودولف هیکل»، فرمانده ارتش لبنان، حاضر نیست این روند را قبل از پایان حملات اسرائیل به این کشور و خروج نیروهایش از جنوب اجرا کند. فرمانده ارتش تهدید کرده که اگر مجبور شود با تلاش برای خلع سلاح حزبالله با زور، خطر جنگ داخلی را به جان بخرد، استعفا خواهد کرد.
حزبالله میگوید حاضر است در مورد یک استراتژی دفاعی ملی که سلاحهایش را در ارتش لبنان ادغام میکند، بحث کند. حزبالله اعلام کرد: «مسئله سلاحهای انحصاری را نمیتوان در پاسخ به خواستههای خارجی یا باجگیری اسرائیل مورد بحث قرار داد، بلکه تنها در یک چهارچوب ملی که یک استراتژی جامع برای دفاع، امنیت و حفاظت از حاکمیت ملی ایجاد میکند، میتوان در مورد آن بحث کرد.» پرسش این است که چرا با وجود توافق آتشبس میان اسرائیل و حزبالله، این رژیم بهطور روزانه مواضع حزبالله در جنوب لبنان را هدف قرار میدهد؟ اسرائیل از جان لبنان چه میخواهد؟ پیش از ورود به بحث، بد نیست نکاتی مقدماتی مطرح شود.
یکم) جنگ خاموش اسرائیل علیه لبنان
بعد از هر تروری که اسرائیل علیه یک فرمانده حزبالله انجام میدهد، یک پرسش آشنا در محافل مقاومت لبنان طنینانداز میشود: چگونه او را ردیابی کردند؟ «محمد شمسالدین» در گزارشی برای «د کریدل» نوشت، چهرههای ارشد حزبالله به پروتکلهای سختگیرانهای پایبند هستند که برای جلوگیری از شناسایی دیجیتال طراحی شدهاند. اما در این عصر نظارت بیوقفه، حتی نظم و انضباط بیچونوچرا دیگر کافی نیست. این تهدید اکنون فراتر از فرماندهان یا خود جنبش است؛ بر کل «محیط پشتیبانی» تاثیر میگذارد، که اغلب به شکل ناخودآگاه به ضعیفترین حلقهای تبدیل میشود که از طریق آن میتوان اهداف را ردیابی کرد. عملیات پیجری در سال 2024، یکی از تکاندهندهترین رخنههای اطلاعاتی اسرائیل بود. جدیدترین نقض محیط عملیاتی حزبالله، نشاندهنده یک جهش فناورانه است که اساساً قوانین تعامل را تغییر میدهد. رویارویی میان اسرائیل و مقاومت لبنان اکنون وارد دوران «اطلاعات خودکار» شده است؛ جایی که الگوریتمها به سربازان تبدیل میشوند، تلفنها به میدانهای نبرد بدل شده و کابلهای زیر دریا، بهمثابه سکوهای پرتاب برای جنگ دیجیتال عمل میکنند.
در گذشته، هک کردن به معنای نفوذ به یک تلفن یا رایانه بود. امروزه، این الگو تغییر کرده است. هدف جدید، خود دستگاه نیست، بلکه اکوسیستم دیجیتال اطراف آن است. اطلاعات اسرائیل، دیگر نیازی به نفوذ مستقیم به دستگاههای حزبالله ندارد. آنها افراد اطراف هدف، سیگنالهای ساطعشده از محیط آنها و دادههایی را که ناخواسته از سوی خانواده، دوستان یا حتی همسایگان به اشتراک گذاشته میشود، زیر نظر دارند. یک فرمانده ممکن است تلفنی بدون دسترسی به اینترنت داشته باشد، از شبکههای عمومی اجتناب کند و بدون شناسههای دیجیتال زندگی کند. مهم نیست. نظارت بر راننده او متمرکز است که تلفن هوشمندش هر مسیری را ثبت میکند. وایفای ساختمان، بیصدا، حضور را تایید میکند. خودروهای هوشمند، سرعت، مکان و عادتها را ردیابی میکنند. دوربینهای خیابانی چهره او را ثبت میکنند. برنامهها، نقشه افراد دیگری را که در نزدیکی هستند، ترسیم میکنند. درنتیجه، محیط خودِ هدف، به خطر میافتد. این مدل نفوذ، «شناسنامهسازی اثرات محیط زیستی» (EFP) نامیده میشود.
رسانههای غربی اغلب، از استفاده حزبالله از ارتباطات رمزگذاریشده شگفتزده میشوند و بهدرستی هم همینطور است. دستگاههای داخلی حزبالله عملاً غیرقابل نفوذ هستند. اما چیزی که اغلب نادیده گرفته میشود این است که رمزگذاری، فراداده را مسدود نمیکند. فراداده مربوط به محتوا نیست، بلکه مربوط به زمینه است؛ برای مثال، چه کسی، چه زمانی، کجا، برای چه مدت و با چه کسی متصل شده است. وقتی فراداده با هوش مصنوعی در کنار هم قرار گیرند، نتیجه ویرانگر است. درحالیکه اکثر مردم تصور میکنند ماهوارهها اطلاعات را به ایستگاههای زمینی میفرستند، واقعیت زمینیتر است. کابلهای زیر دریا، بیش از ۹۵ درصد از ترافیک اینترنت جهانی را حمل میکنند. لبنان به چندین مسیر متصل است که از طریق قبرس، یونان و مصر، مسیریابی میشوند. این راهروها به شکارگاههای اصلی سازمانهای اطلاعاتی متحد تبدیل شدهاند.
رهگیری انبوه، بهطور مداوم رخ میدهد. کل جریان دادهها ضبط، در مراکز منطقهای ذخیره و سپس با عطف به گذشته، بهوسیله الگوریتمهای مرتبسازی پیشرفته استخراج میشوند. تلآویو نیازی به رمزگشایی یک پیام در زمان واقعی ندارد. موقعیت مکانی یک تلفن، یک چت رمزگذاریشده، یک تماس دیجیتال؛ همه اینها را میتوان هفتهها بعد تجزیهوتحلیل کرد. جاسوسی مدرن، بهجای تمرکز صرف بر فعالیتهای بلادرنگ، گذشته دیجیتال را کاوش میکند. سازمانهای اطلاعاتی دیگر سیگنالها را هنگام وقوع، تعقیب نمیکنند. آنها به دادههای بایگانیشده روی میآورند و کل جدول زمانی را از آنچه به نظر میرسد فعالیتهای فراموششده یا بیخطر هستند، بازسازی میکنند.
یکی از نگرانکنندهترین تغییرات در صحنه لبنان، گسترش هدفگیری بیومتریک است؛ تشخیص چهره و صدا، نه از سیستمهای دولتی، بلکه از زندگی عادی شهری گرفته شده است. دوربینهای مداربسته تجاری، در ویترین مغازهها. فیلمهای امنیتی ساختمان. دوربینهای ترافیک. تلفنهای هوشمند در جیب مردم. این جریانهای بصری اغلب با سرورهایی که از سوی شرکتهای خارجی کنترل میشوند، تغذیه میشوند. نرمافزار تشخیص چهره امروزه حتی به عکس واضح نیاز ندارد. این نرمافزار، نحوه راه رفتن، ساختار جمجمه و موقعیت چشم را نقشهبرداری میکند. حومههای جنوبی بیروت، جنوب لبنان و محلههای شهری در سراسر کشور، به مناطق نظارتی ناخواسته تبدیل شدهاند. این فقط تصاویر نیستند. صداها نیز ضبط میشوند. یک فرمانده ممکن است هرگز صدای خود را ضبط نکند، اما اطرافیانش این کار را میکنند. یک تماس واتساپ. یک یادداشت صوتی. یک ویدئوی خانوادگی. از این قطعات، یک «اثر صدا» ساخته میشود؛ یک کلید بیومتریک دیگر. پهپادهای اسرائیلی دیگر فقط چشمهایی در آسمان نیستند. در ارتفاعات بالا، حسگرهای آنها تشعشعات نامرئی را جمعآوری میکنند؛ سیگنالهای تلفنهای غیرفعال، شبکههای وایفای، بلوتوث از ماشینهای عبوری. طیفهای فرکانسی برای تشخیص فعال بودن دستگاههای رمزگذاریشده در داخل ساختمانها، تجزیهوتحلیل میشوند. آنچه این امر را «کُشنده» میکند، هیچ نقطهدادهای نیست، بلکه ترکیب آنهاست. سیگنالهای جمعآوریشده به وسیله پهپادها، با فراداده، تجزیهوتحلیل هوش مصنوعی، خبرچینهای زمینی و پروفایلهای محیطی ترکیب میشوند. از این شبکه، نقشه دقیقی از حضور هدف پدیدار میشود. سپس نقشه کشتار میآید.
هنگامی که شبکه داده، الگوسازی خود را تکمیل کرد، سیستم، یک نقشه حرارتی اطمینان هدف ایجاد میکند. این سیستم تشخیص میدهد که چه زمانی احتمال حضور هدف بیشتر است، تخمین میزند که چند نفر در نزدیکی او هستند، نقطه ایدهآل برای حمله را انتخاب میکند و حتی محاسبه میکند که چگونه میتوان خسارات جانبی را به حداقل رساند. تنها در این صورت است که هوش مصنوعی به یک تصمیم جنگی فعال تبدیل میشود. پروفسور «آلن وودوارد»، متخصص امنیت سایبری، بر ابعاد بیومتریک و جغرافیایی تمرکز میکند: «هدفگیری دقیق، به دادههای جمعآوریشده از دستگاههای ارتباطی، جیپیاس و تشخیص چهره و صدا بستگی دارد. فقط هوش مصنوعی میتواند چنین نقاط دادهای بهظاهر نامرتبطی را با سرعت برق مرتبط کند تا حضور دقیق یک هدف را مشخص کند.»
جنگ اسرائیل علیه حزبالله، از میدانهای نبرد سنتی فراتر رفته است. این جنگ اکنون سایههای دیجیتالی پیرامون مبارزان مقاومت را هدف قرار میدهد و نامرئی بودنی را که زمانی بهعنوان اولین خط دفاعی آنها عمل میکرد، از بین میبرد. امنیت امروز، با این سنجیده نمیشود که یک فرمانده چقدر خوب میتواند ناپدید شود، بلکه با این سنجیده میشود که محیط اطرافش چقدر کم او را به یاد میآورد. مبارزه دیگر پنهان ماندن نیست، بلکه بهجا گذاشتن هیچ چیز است؛ نه یک سیگنال، نه یک سایه، نه ردی که از سوی شخص دیگری منتقل شده باشد. جنگ بعدی، فقط در تپههای جنوب لبنان یا در مرزهای فلسطین اشغالی رخ نخواهد داد. این جنگ در زیر دریا، در ماهوارههای مداری، در سراسر مزارع سرور و باندهای فرکانسی، و در داخل دستگاههایی که در جیبهایمان حمل میکنیم، رخ خواهد داد. این عصر، عصر جنگ الگوریتمی است. هیچ مقاومتی نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
دوم) قیمومیت یا بازنویسی آرام مرزهای لبنان؟
اشارههای مکرر تام باراک به قرار دادن لبنان تحت آنچه او «امارت الجولانی» در سوریه مینامد، اظهاراتی سرسری نیست، بلکه جدیدترین نشانه از یک پروژه سیاسی و استراتژیک است که به طور مستقیم مرزها و حاکمیت لبنان را هدف قرار میدهد. «کریم حداد» در گزارشی در الاخبار نوشت، چنین زبانی را نمیتوان زیادهروی در لفاظی نامید. این نشانهای از دستور کاری است که به نظر میرسد از حوزه «کلام» به حوزه «آمادهسازی» در حال حرکت است. دونالد ترامپ مدتهاست که با سیاست خارجی بهمثابه یک اقدام معاملهگرانه در مدیریت املاک رفتار میکند، جایی که او به زمین بهعنوان یک سبد سرمایهگذاری نگاه میکند که گویی باید آن را به دست آورد، مبادله کرد یا بر اساس مصلحت استراتژیک، آن را تصفیه کرد. به رسمیت شناختن کنترل اسرائیل بر ارتفاعات اشغالی جولان، اعلام قدس بهعنوان پایتخت اسرائیل و انتقال سفارت ایالاتمتحده به این شهر، همگی با منطق یک توسعهدهنده املاک و مستغلات، که داراییهای مشتری را گسترش میدهد، اجرا شدند. با چنین سابقهای، هر اظهارنظری که از حلقه او بیرون بیاید، حتی اگر برای گمانهزنی مطرح شود، پتانسیل تبدیل سریع به «سیاست شدن» را دارد. نامیدن این پیشنهاد بهعنوان «پروژه اقتصادی»، به معنای سلب معنای سیاسی آن است، اما ایده واگذاری زمین در جنوب لبنان به یک شرکت آمریکایی، یادآور رویههای شناختهشده اسکان در مناطق استعماری یا اشغالی است. زمین هرگز امری خنثی نیست. وقتی دستبهدست میشود، قدرتی که بر آن حاکم است نیز به همراه امنیت آن، منابع زیر آن و مردمی که در آن زندگی میکنند، تغییر میکند. مالکیت به راهی برای تغییر مرزها، تضعیف حاکمیت و تغییر بیسروصدای نقشه تبدیل میشود. پوشاندن چنین طرحی بهعنوان توسعه، تنها هدف واقعی آن را پنهان میکند؛ ترسیم مجدد و تدریجی مرزهای لبنان، تحت پوشش سرمایهگذاری.
یک کشور ضعیف به هدفی آسان تبدیل میشود و تاریخ نشان میدهد که مرزها میتوانند به همان راحتی که از طریق جنگ تغییر میکنند، از طریق فرسایش آهسته نیز تغییر کنند. این طرح نوظهور، بهخوبی در یک پروژه گستردهتر بازسازی منطقهای که برای تامین منافع قدرتهای بزرگ و متحدان آنها طراحی شده است، جای میگیرد. لبنان، که با این همگرایی فشار و آسیبپذیری روبهروست، به موضعی صریح و بدون ابهام نیاز دارد؛ کشور قابل تملک نیست، جنوب یک قطعه زمین نیست و زمین را نمیتوان از هویت جدا کرد.
«ابراهیم الامین» هم در گزارش دیگری در الاخبار مینویسد: پس از امتحان کردن انواع قیمومیتهای خارجی، آیا مردم لبنان واقعاً میتوانند بدون قیم زندگی کنند؟ لبنان، فارغ از تمام حرفهای توخالی در مورد حاکمیت و استقلال، هرگز نتوانسته است یک اجماع داخلی پایدار ایجاد کند. مشکل اصلی در فقدان یک هویت ملی مشترک نهفته است. این سیستم همچنین در ایجاد یک الگوی اقتصادی مستقل یا یک نهاد نظامی که قادر به حفظ استقلال باشد، شکست خورده است. در مورد شیوه درک مردم از نحوه زندگی مورد نظرشان و بنابراین، در مورد اینکه «لبنان» اصلاً چیست، اختلاف اساسی وجود دارد.
هر فصل از تاریخ این کشور به یک شکل پایان مییابد؛ تفرقه داخلی، سپس مداخله خارجی، یک توافق شکننده و درنهایت فروپاشی. سالها درگیری ادامه یافت تا درنهایت لبنانیها را به سمت توافق طائف سوق داد. پس از ۱۱ سپتامبر و جنگهای ایالاتمتحده در منطقه، واشنگتن و ریاض تلاش کردند لبنان را تغییر شکل دهند و جنگ اسرائیل در سال ۲۰۰۶ برای درهم شکستن مقاومت و تضعیف سوریه بود. وقتی این تلاش شکست خورد، مصالحه جدیدی در قطر -«توافق دوحه»- تحمیل شد که خود توافق دیگری بود که از طریق موازنههای خارجی دیکته میشد. خیزشهای عربی سال ۲۰۱۱، دوره جدیدی از هرجومرج منطقهای را آغاز کرد. در لبنان، این به معنای فروپاشی نهادی، فروپاشی مالی و افزایش درگیریهای فرقهای بود. حزبالله در جایگاه قویترین نیروی سازمانیافته ظهور کرد. سپس «سیل الاقصی» از راه رسید. حزبالله بهجای یک جنگ تمامعیار، رویکرد «جبهه حمایتی» را انتخاب کرد، اما بههرحال، رویدادها لبنان را به یک رویارویی گسترده سوق داد. توافق حاصل، موازنه جدیدی ایجاد کرد که در آن حزبالله و مقاومت در لاک دفاعی فرو رفتند. تلاش ایالاتمتحده و عربستان سعودی برای بازپسگیری لبنان از سر گرفته شد.
سوم) حزبالله به کدام سو میرود؟
«مایکل جاکوبسون» و «متیو لویت»، تحلیلگران «موسسه واشنگتن برای خاور نزدیک»، بر این باورند که آمریکا، اسرائیل و دولت لبنان باید در مسیر خلع سلاح حزبالله، گام بردارند. آنها معتقدند که حزبالله دارای شبکههای تدارکات و مالی جهانی گسترده است و باید مانع از فعالیت آزادانه حزبالله در خارج از کشور شد. به باور آنها، نیازهای حزبالله پس از جنگ با اسرائیل، به طرز چشمگیری افزایش یافته و با جدیت در تلاش است تا قابلیتهای نظامی خود را بازسازی کند. «جاکوبسون-لویت» معتقدند که حزبالله در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکا، دارای شبکههای مالی است. در ماه می 2025، وزارت امور خارجه ایالاتمتحده اطلاعیهای با عنوان «پاداش برای عدالت» صادر کرد و در آن، بهدنبال اطلاعاتی در مورد سازوکارهای مالی حزبالله در منطقه مرزی سهگانه آرژانتین، برزیل و پاراگوئه بود.
«جاستین صالحانی»، تحلیلگر الجزیره هم بر این باور است که گزارشها حاکی از آن است که حزبالله درحال تجدید قواست. تحلیلگران معتقدند که حزبالله تلاش میکند تا جایگاه سیاسی خود را پیدا کند. تحلیلگران معتقدند که اگر فشارها بهشکل بیملاحظه، برای خلع سلاح این گروه وارد شود، میتواند به خشم و ایجاد درگیری داخلی منجر شود. زمانی که آتشبس در ۲۷ نوامبر اعلام شد، برداشت عمومی این بود که هر دو طرف حملات را متوقف میکنند، حزبالله در جنوب لبنان خلع سلاح میشود و اسرائیل نیروهای خود را از جنوب خارج میکند. اما اندکی پس از آن، اسرائیل و ایالاتمتحده استدلال کردند که حزبالله باید کاملاً خلع سلاح شود. با رفتن حزبالله در لاک دفاعی، بسیاری از متحدان داخلی حزبالله با احساس تغییر جهت بادهای منطقهای، از موضع خود عقبنشینی و از خلعسلاح کامل حمایت کردند.
دولت لبنان، تحت فشار ایالاتمتحده و اسرائیل، در ۵ سپتامبر اعلام کرد که نیروهای مسلح لبنان موظف به تدوین طرحی برای خلعسلاح حزبالله شدهاند. در این میان، اسرائیل بهطور مداوم آتشبس را نقض کرده و جنوب لبنان را بمباران میکند. یونیفیل، نیروی حافظ صلح سازمان ملل در جنوب، گفت که اسرائیل «بهطور مداوم این توافق [آتشبس] را از جمله با حملات هوایی و پهپادی به خاک لبنان، نقض میکند». در همین زمینه، یک گروه از تحلیلگران معتقدند که حزبالله دیگر در موقعیتی نیست که اسرائیل را تهدید کند. گروه دیگر استدلال میکنند که تهدیدات اسرائیل و نقضهای مداوم و همچنین حضور مداوم این رژیم در اشغال پنج نقطه از خاک لبنان، نیاز به مقاومت را توجیه میکند.
علی حیدر، ستوننویس الاخبار، نوشت: «وجود مداوم یک تهدید واقعی، حفظ بازدارندگی و تواناییهای دفاعی را توجیه میکند.» مایکل یانگ، تحلیلگر و نویسنده لبنانی، میگوید: «هیچ نیروی نظامی یا سیاسی، پس از ضرباتی مانند آنچه حزبالله متحمل شد، دوباره سازماندهی نخواهد شد.» در اوایل دسامبر و سقوط رژیم بشار اسد، حزبالله بیشتر زیر ضرب قرار گرفت. بااینحال، تحلیلگران بر این باورند که حزبالله تلاش کرده از اهرم دیپلماسی استفاده کند و حتی سیگنالهایی را به دشمنان دیرینه مانند عربستان سعودی ارسال کند. نعیم قاسم، در یک سخنرانی در 19 سپتامبر گفت: «ما به شما اطمینان میدهیم که بازوهای مقاومت به سمت دشمن اسرائیلی نشانه رفته است؛ نه لبنان، نه عربستان سعودی یا هر مکان یا نهاد دیگری در جهان.» تحلیلگران گفتند که این پیام به عربستان سعودی، که قبلاً مخالفان حزبالله در لبنان را تامین مالی میکرد، بخشی از تغییر در استراتژی این گروه است.
یانگ گفت: «نشانهای وجود دارد که نیروهای حزبالله احساس میکنند میتوانند از طریق سیاسی با مسائل برخورد کنند.» این بازتابی از واقعیت سیاسی جدید در لبنان و منطقه است. یانگ بر این باور است که حزبالله در حال تغییر استراتژی سیاسی خود است و ممکن است درنهایت، بهدنبال مصالحههای خاصی باشد. او به پیشنهادهای علی حسن خلیل، یکی از متحدان حزبالله، و علی فیاض، یکی از نمایندگان مجلس از حزبالله، در کمیتههای فرعیشان اشاره کرد؛ جایی که آنها در مورد اجرای توافقنامه طائف ۱۹۸۹ صحبت کردند. یانگ گفت: «نکته ضمنی آنها این است که اگر ما طائف را بهطور کامل اجرا کنیم، آنگاه میتوانیم نقش بیشتری با نمایندگی بهتر داشته باشیم و سپس میتوانیم در مورد سلاح صحبت کنیم.»
با وجود این تفاصیل، ارتش لبنان از تعیین جدول زمانی دقیق برای خلعسلاح حزبالله، بهدلیل نگرانی از تبدیل شدن اوضاع پرتنش لبنان به خشونت، خودداری کرده است. به نوشته صلحانی، اخبار مربوط به کمکهای ایالاتمتحده در بخشهایی از لبنان با واکنش منفی مواجه شده است؛ جایی که این کمکها بهعنوان بخشی از تلاش ایالاتمتحده برای استفاده از ارتش لبنان به منظور اجرای منافع اسرائیل تلقی میشوند. نبیه بری، رئیس پارلمان و متحد حزبالله، در بیانیهای گفت: «[ارتش لبنان] هرگز بهعنوان مرزبان اسرائیل عمل نخواهد کرد. سلاحهایش سلاح اختلاف نیست و ماموریتش مقدس است؛ محافظت از لبنان و مردم لبنان.» یانگ بر این باور است که «[خلع سلاح حزبالله با زور] بدترین گزینه ممکن است. ارتش لبنان حاضر نیست این مسئله را از طریق استفاده از زور حل کند، زیرا نمیخواهد به درگیری با حزبالله کشیده شود».
چهارم) حرکت حزبالله به سوی حزبی نهادی
«علی فیاض»، نماینده مجلس حزبالله، میگوید: در شرایط فعلی، رویکرد این سازمان این است که دولت لبنان، وضعیت با اسرائیل را که همچنان بخشهایی از خاک لبنان را اشغال میکند، مدیریت کند. بااینحال، او بهسرعت تاکید میکند که لبنان برای پایان دادن به اشغال اسرائیل، حق استفاده از زور را در صورت لزوم محفوظ میدارد. فیاض میگوید هرگونه صحبتی در مورد ادغام نظامی حزبالله در نهادهای دولتی لبنان، زودهنگام است. او معتقد است که «حزبالله به راه سیدحسن نصرالله و اصول و نقش مقاومت و دیدگاه خود در قبال اوضاع لبنان و منطقه متعهد است. اما تغییرات بزرگی نیز در لبنان و منطقه رخ داده است که باید در نظر گرفته شود و حزبالله بهشدت بر درک این تغییرات و بررسی چگونگی برخورد با آنها متمرکز است. رهبری کاریزماتیک سیدحسن، نقش بسیار اساسی در رهبری حزب و مدیریت سازمان، از نظر سیاسی و نظامی، ایفا کرد. اکنون، تحت رهبری دبیر جدید، شیخ نعیم قاسم، انتظار میرود که بیشتر به سمت یک نوع حزب نهادی حرکت کنیم تا حزب یک رهبر. این با اعتقادات دبیرکل جدید سازگار است».
این نماینده حزبالله بر این باور است که وقتی سیدحسن تصمیمی میگرفت، با توجه به نقش رهبری تاریخیاش، این تصمیم از سوی همه پذیرفته میشد. اکنون، دبیرکل جدید، شیخ نعیم قاسم، بیشتر طرفدار این است که نهادها نقش خود را در تصمیمگیری ایفا کنند: اکنون، ما بیشتر به سمت یک رهبری نهادی جمعی حرکت کردهایم که بر اساس بوروکراسی داخلی تصمیمگیری میکند. وی تاکید میکند که حزبالله، با وجود تغییراتی که رخ داده، از یکسو، یک حزب مقاومت و از سوی دیگر، یک حزب سیاسی باقی مانده است. بااینحال، هر مرحلهای در مورد مقاومت، رویکرد متفاوتی را میطلبد. حزبالله همچنان به مقاومت متعهد است و مقابله با هرگونه تجاوز اسرائیل را حق لبنان میداند. اما این مرحله فعلی، با توجه به ماهیت منحصربهفرد خود و تغییراتی که رخ داده است، شاید رویکرد متفاوتی را میطلبد. او برای مثال اشاره میکند که «یکی از تحولات عمده مرحله فعلی این بود که دولت لبنان برای مدیریت اوضاع علیه دشمن اسرائیلی، پا پیش گذاشت و حزبالله این نقش را پذیرفت و به دولت فرصت میدهد تا مسئولیت اوضاع را با دشمن اسرائیلی بر عهده بگیرد. این بدان معنا نیست که حزبالله دیگر به نقش خود در جایگاه یک مقاومت متعهد نیست». این نماینده حزبالله بر این باور است که «شکی نیست که تحول سیاسی که در سوریه رخ داد، یک ضرر استراتژیک بزرگ بود. نمیتوانیم این را انکار کنیم». او میگوید: «روابط قبلی ما با رژیم سوریه، با یک موضوع خاص مربوط به لزوم ایجاد تعادل در برابر اسرائیل در یک مبارزه پیچیده منطقهای، مرتبط است. روابط ما با رژیم، کاملاً به این ملاحظهها گره خورده بود.»
«مصطفی احمد»، تحلیلگر «مرکز تحقیقات الحبتور»، هم بر این باور است که حزبالله در یک دوراهی محوری قرار دارد و در حال گذار از پیامدهای درگیری با اسرائیل و دستوپنجه نرم کردن با تغییرات عمیق در سیاست داخلی و نقشه استراتژیک منطقهای خود است. توقف خصومتها، که با آتشبس ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ مشخص شد، با دو رویداد مهم همراه بود: فروپاشی ناگهانی رژیم اسد در سوریه و پایان خلأ ریاستجمهوری دوساله در لبنان با انتخاب ژنرال جوزف عون، فرمانده نیروهای مسلح لبنان. او قول داده دسترسی حزبالله به سلاح را محدود کند. بااینحال، یک تحول قابلتوجه پس از توقف خصومتها، واگذاری مواضع نظامی متعدد حزبالله در جنوب رودخانه لیتانی به ارتش لبنان بود. طبق گزارشها، تقریباً ۱۹۰ مورد از ۲۶۵ مکان شناساییشده، واگذار شده است.
از نظر استراتژیک، چنین واگذاری میتواند بهمثابه گامی در جهت اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ تفسیر شود. این ممکن است نشاندهنده محاسبه حزبالله باشد که حضور نظامی مستقیم و آشکار در امتداد مرز، خطرات غیرقابل پیشبینی بههمراه دارد. از نظر نمادین، این امر به تقویت حاکمیت دولت لبنان اشاره دارد و بهطور بالقوه، فشارهای داخلی و بینالمللی را کاهش میدهد. بااینحال، شواهد نشان میدهد که نیروهای حزبالله احتمالاً اجازه داشتهاند سلاحها و مواد ارزشمند را قبل از اینکه ارتش لبنان کنترل این مکانها را به دست بگیرد، خارج کنند. این، به معنای تغییر مکان تاکتیکی داراییها -احتمالاً در شمال لیتانی یا در تاسیسات زیرزمینی پنهان- بهجای حذف آنهاست. اگرچه حزبالله از نظر مفهومی پذیرای بحث در مورد زرادخانه خود در چهارچوب دفاع ملی است، اما همواره هرگونه خلعسلاح را منوط به پیششرطها، عقبنشینی کامل نیروهای اسرائیلی از تمام خاک لبنان (از جمله نقاط استراتژیکی که اسرائیل ممکن است پس از آتشبس هنوز در اشغال داشته باشد) و پایان قطعی «تجاوز» اسرائیل، از جمله نقض مداوم حریم هوایی، میداند.
به باور احمد، شواهد فراوان نشان میدهد که حزبالله یک توانایی نظامی متمایز و موازی را حفظ کرده است که در شمال لیتانی فعالیت میکند و احتمالاً، داراییهای پنهانی را در جنوب حفظ کرده است. روش ترجیحی رئیسجمهور عون، برای دستیابی به این هدف، از طریق گفتوگوی ملی و ایجاد اجماع با حزبالله است، نه از طریق رویارویی مستقیم. این رویکرد میتواند به گفتوگوی امنیت ملی با هدف رسمیسازی رابطه میان ارتش لبنان و حزبالله منجر شود که احتمالاً بهجای دستیابی به خلع سلاح فوری، نقشها و مسئولیتها را تعریف میکند. عون، بهصراحت تکرار مدل عراق را که در آن شبهنظامیان بهعنوان واحدهای مجزا در ارتش ملی ادغام شدند، رد کرده است.
یکی از عوامل پیچیدهکننده، نفوذ حزبالله در ارتش لبنان است. روند «شیعیسازی» در ارتش، در مورد توانایی ارتش لبنان برای عمل در جایگاه یک نیروی مستقل و بیطرف که قادر به اعمال کنترل بر حزبالله باشد، پرسشهای جدی را مطرح میکند. «لبنانیزه شدن» کامل بدون تغییرات عمیق داخلی و خارجی بعید به نظر میرسد. بههمینترتیب، درحالیکه فشارهای داخلی وجود دارد، تجزیه بعید به نظر میرسد، مگر اینکه با بحرانهای بزرگ رهبری یا فروپاشی فاجعهبار ساختارهای حمایتی آن، همراه شود. محتملترین مسیر در کوتاهمدت، ادامه مدل ترکیبی است؛ حزبالله از نظر تاکتیکی خود را تطبیق میدهد و تمرکز خود را بر مسائل داخلی افزایش میدهد، درحالیکه با دقت قدرت نظامی اصلی و اتحاد منطقهای خود را حفظ میکند.
پنجم) آیا لبنان در مسیر مستعمره شدن است؟
پس از انتصاب «سیمون کَرَم»، سفیر سابق لبنان در واشنگتن و منتقد صریح حزبالله، بهعنوان رئیس جدید هیات لبنانی «کمیته سازوکار»، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، طبق گزارشها، به شورای امنیت ملی دستور داد تا رسنیک، یک فرستاده غیرنظامی، را برای تعامل با «نهادهای اقتصادی-دولتی» در لبنان اعزام کند. هدف چه بود؟ بررسی پروژههای فرامرزی کوچک و تلاشهای بازسازی زیر چتر این کمیته. گزارشهایی از تلاش آمریکایی-اسرائیلی برای ایجاد «منطقه اقتصادی ترامپ» در جنوب، در امتداد مرز، با هدف جذب سرمایهگذاریهای کشورهای خلیجفارس، کمک به بازسازی، و درعینحال مرتبط کردن این مزایا با شرایط شفاف مربوط به خلع سلاح حزبالله و حذف ساختارهای مقاومت نظامی در نزدیکی فلسطین اشغالی منتشر شده است.
انتصاب کَرَم، با طرحهای دیرینه ایالاتمتحده و اسرائیل برای خنثی کردن حزبالله -نه از طریق جنگ، بلکه از طریق مذاکره- مطابقت دارد. هدف واشنگتن ساده است؛ تغییر شکل دولت لبنان بهمثابه تنها بازیگر امنیتی، سلب تدریجی مشروعیت حزبالله و جایگزینی بازدارندگی نظامی با مشوقهای مالی از سوی اهداکنندگان. این رویکرد، منعکسکننده رویکرد اسرائیل پسااسلو به کرانه باختری اشغالی، در آرام کردن مردم از طریق مشوقهای اقتصادی، اجتناب از امتیازات سیاسی و تثبیت وابستگی ساختاری است. این مدل که اغلب «صلح اقتصادی» نامیده میشود، تشکیلات خودگردان فلسطین را به یک پیمانکار فرعی اشغال تبدیل کرده است؛ سرشار از بودجه خارجی، اما ناتوان از تحقق حاکمیت. اکنون، همین مدل به لبنان صادر میشود.