اکوایران: تحولات اخیر ممکن است در نهایت به یک نقطه عطف دیپلماتیک برای ایران و آمریکا منجر شود، اما تنها در صورتی که هر دو کشور گذشته پرخطای خود را پشت سر بگذارند و با دوراندیشی و شکیبایی وارد مسیر دیپلماسی شوند.

به گزارش اکوایران،   جنگ ۱۲ روزه در ماه ژوئن، که طی آن ایالات متحده در کنار اسرائیل به بمباران اهدافی در ایران پرداخت، نقطه اوج چهار دهه بی‌اعتمادی، خصومت و تقابل بود. جمهوری اسلامی از زمان شکل‌گیری در سال ۱۹۷۹ بر موضع ضدآمریکای خود پای فشرده و واشنگتن نیز همواره فشارها بر ایران را افزایش داده است. اما آنگونه که ولی نصر،  استاد روابط بین‌الملل دانشگاه جانز هاپکینز  برای مجله فارن افیرز نوشته است، مسیر طی شده و وضعیت فعلی روابط دوجانبه اجتناب‌ناپذیر نبود. اکوایران این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده است که قسمت اول آن پیشتر منتشر شد. در ادامه بخش دوم این یادداشت را می‌خوانید:

آزمون دوباره دیپلماسی

زمانی که حسن روحانی، مذاکره‌کننده هسته‌ای سابق ایران، در سال ۲۰۱۳ به ریاست‌جمهوری رسید، دوباره راه دیپلماسی هسته‌ای را آزمود. در سال ۲۰۰۴، او و دیگر مقام‌های ایرانی به این نتیجه رسیدند که دلیل بی‌اعتنایی آمریکا به توافق اروپاییان این بوده که برنامه هسته‌ای ایران آن‌قدر کوچک بود که ارزش دیپلماسی و امتیازدهی از سوی واشنگتن را نداشت. از همین رو، تهران تصمیم گرفت برنامه‌ای بزرگ‌تر بسازد تا آمریکا را به میز مذاکره بکشاند. این منطق بر رفتار ایران در دوران اوباما، ترامپ و بایدن سایه انداخت. و هر بار شکست در دستیابی به توافق پایدار، ایران را به گسترش بیشتر برنامه‌اش تشویق کرد.

تاسیسات هسته ای نطنز

اگر واشنگتن از تلاش اروپایی‌ها حمایت کرده بود، برنامه هسته‌ای ایران احتمالاً کوچک باقی می‌ماند و همان توافق می‌توانست پیامدهایی تحول‌آفرینی داشته باشد: کاهش نگرانی تهران از آمریکا و رفتار متفاوت ایران در عراق. اما وتوی آمریکا این باور تهران را تقویت کرد که واشنگتن تنها در برابر قدرت سر تعظیم فرود می‌آورد. بنابراین ایران هم باید برنامه هسته‌ای بزرگ‌تری ایجاد کند و هم جنگ نامتقارن خود را در عراق و فراتر از آن گسترش دهد.

اوباما و مسیر دیپلماسی

محاسبه ایران درست بود: برنامه بزرگ‌تر هسته‌ای می‌توانست محاسبات واشنگتن را تغییر دهد. تا سال ۲۰۱۱، این برنامه به‌طور چشمگیری پیشرفت کرده بود. هرچند برآوردها متفاوت بود، هنوز تا «مرحله گریز» فاصله داشت. این موضوع اسرائیل را آرام نکرد. نگران از سرعت پیشرفت ایران، اسرائیل تهدید به حمله کرد تا مانع دستیابی ایران به بمب شود. اما دولت باراک اوباما تمایلی به گرفتار شدن در جنگی دیگر در خاورمیانه نداشت. او نتیجه گرفت تنها راه بازداشتن ایران از تبدیل شدن به قدرت هسته‌ای، دیپلماسی است.

اوباما مسیر مذاکرات را هموار کرد؛ ابتدا با تشدید تحریم‌های اقتصادی در ۲۰۱۰، و سپس با تغییر لحن. او به تهران فهماند که واشنگتن به دنبال تغییر رژیم نیست. اوباما دریافت که تهدید و اولتیماتوم‌های کلی نمی‌تواند ایران را وادار به دست کشیدن از برنامه هسته‌ای کند. بنابراین ایالات متحده پذیرفت در برابر محدودیت‌هایی بر برنامه هسته‌ای ایران، کاهش تحریم‌ها را پیشنهاد کند.

بیشتر بخوانید
قیمت طلای جهانی در انتظار سخنرانی مهم رئیس فدرال رزرو

اکوایران: قیمت طلای جهانی طی امروز با تغییر کمی همراه شد، چراکه سرمایه‌گذاران در انتظار سخنرانی جروم پاول، رئیس فدرال رزرو، در گردهمایی جکسون هول هستند.

در برابر پیشنهاد باراک اوباما برای مذاکره، مقامات ایران دچار دوگانگی شدند. تندروها نسبت به تفاوت واقعی دولت اوباما با سلفش تردید داشتند. آنان معتقد بودند دیپلماسی نه نتیجه ملموسی خواهد داشت و نه تهدید آمریکا را کاهش می‌دهد؛ بلکه نشانه ضعف خواهد بود و توجه را از خطر اصلی دور می‌کند. اما جناحی میانه‌رو به رهبری حسن روحانی - که در سال ۲۰۱۳ به ریاست‌جمهوری رسید - استدلال می‌کرد که دیپلماسی موفق با ایالات متحده می‌تواند از شدت تنش‌ها بکاهد، فشار اقتصادی را کاهش دهد و روابط دو کشور را در مسیر تازه‌ای قرار دهد. این جناح امیدوار بود که دیپلماسی نتایجی به همراه داشته باشد که در تلاش‌های پیشین ایران برای نزدیکی با آمریکا محقق نشده بود: همکاری در افغانستان در ۲۰۰۱، پیشنهاد مذاکره در ۲۰۰۳ و توافق هسته‌ای همان سال با اروپا که واشنگتن آن را برهم زد.

ایران برجام

دو سال مذاکره فشرده میان ایران، چین، روسیه، ایالات متحده و سه کشور اروپایی، سرانجام در ۲۰۱۵ به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) منتهی شد. بر اساس این توافق، در ازای رفع تحریم‌ها، ایران محدودیت‌های سختگیرانه‌ای را بر فعالیت‌های هسته‌ای خود پذیرفت و با بازرسی‌های شدید بین‌المللی موافقت کرد. از آن زمان تاکنون درباره کارآمدی این توافق و اینکه آیا آمریکا می‌توانست امتیازات بیشتری بگیرد یا نه، بحث‌های فراوانی درگرفته است؛ حتی در داخل ایران نیز مخالفان برجام آن را واگذاری امتیازهای بزرگ در برابر دستاوردهای اندک می‌دانستند. با این حال، برجام برنامه هسته‌ای ایران را عقب راند و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ۱۱ گزارش جداگانه پایبندی ایران به مفاد توافق را تأیید کرد. مهم‌تر از همه، برجام گشایشی تاریخی در روابط تهران و واشنگتن بود؛ پس از دهه‌ها خصومت، دو کشور سرانجام توافقی امضا و آن را اجرا کردند.

فرصتی که دوام نیاورد

برجام دستاوردی بزرگ در اعتمادسازی بود. اگر باقی می‌ماند، می‌توانست پایه‌ای برای توافق‌های بعدی درباره برنامه هسته‌ای، موشکی و حتی سیاست‌های منطقه‌ای ایران شود. رفع تحریم‌ها نیز می‌توانست معادلات سیاسی در تهران را تغییر دهد؛ به تقویت دست جناح‌های میانه‌رو وابسته به آرای طبقه متوسط بینجامد و از نفوذ محافظه‌کاران و تندروها در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی بکاهد. در گذر زمان، روابط ایران و آمریکا شاید به سمت عادی‌سازی حرکت می‌کرد.

اما توافق به آن گشایش گسترده‌ای که برخی هوادارانش انتظار داشتند منجر نشد. پیوستن به برجام فوراً استراتژی کلان ایران را تغییر نداد. سپاه پاسداران و متحدان سیاسی‌اش در مجلس و نهادهای قدرتمند اقتصادی-سیاسی بر این باور بودند که با وجود این پیشرفت دیپلماتیک، شواهدی از تغییر بنیادی در روابط با آمریکا دیده نمی‌شود. ایالات متحده همچنان تهدیدی فوری بود و تلاشی برای رفع این برداشت نشد. تندروهای تهران نیز به مخالفت‌های شدید داخلی در آمریکا با برجام اشاره می‌کردند و آن را نشانه ادامه سیاست خصمانه واشنگتن می‌دانستند. تأخیر واشنگتن در لغو تحریم‌ها نیز به تدریج فضای سیاسی در ایران را تلخ‌تر کرد. مخالفان داخلی استدلال می‌کردند که این توافق چیزی جز ترفندی برای خلع سلاح هسته‌ای ایران و فراهم‌کردن بستر تغییر رژیم تحت حمایت آمریکا نیست. بنابراین ایران باید سیاست‌های منطقه‌ای خود - حمایت از بشار اسد در سوریه، حوثی‌ها در یمن، حزب‌الله در لبنان و متحدان عراقی - را ادامه دهد، همان سیاست‌هایی که از ۲۰۰۳ به بعد بازدارنده اصلی در برابر حمله آمریکا بوده است.

بیشتر بخوانید
بغداد بر سر دوراهی؛ نقشه ادغام حشد‌الشعبی در ارتش به نفع کدام طرف است؟

حادثه امنیتی در یکی از وزارت‌خانه‌های بغداد، آزمونی برای سنجش توانایی دولت عراق در واداشتن گروه‌های حشد الشعبی به پاسخگویی در برابر قانون است. دولت عراق معتقد است تصویب قانونی جدید که حشد الشعبی را به‌طور کامل در ساختار دولت ادغام کند، می‌تواند به این هدف کمک کند.

برجام و بهار عربی

خیزش‌های بهار عربی محاسبات ایران را پیچیده‌تر کرد. تهران این تحولات را فرصتی تازه برای گسترش نفوذ منطقه‌ای خود دید؛ فرصتی که البته تهدیدهای بزرگی نیز به همراه داشت. سقوط اسد - متحد راهبردی ایران - می‌توانست شکستی جبران‌ناپذیر باشد و حزب‌الله لبنان را در انزوا و ضعف قرار دهد. قدرت‌گیری دوباره دولتی سنی در دمشق، آن هم با حمایت غرب و کشورهای عربی، می‌توانست دستاوردهای ایران در عراق را نیز بر باد دهد. ایران چنین برداشت کرد که آمریکا قصد دارد «بازوهای منطقه‌ای ایران را قطع کند تا در نهایت سر آن را در تهران هدف قرار دهد». مقامات جمهوری اسلامی، به‌ویژه سپاه پاسداران، نتیجه گرفتند هدف واقعی تلاش آمریکا برای سرنگونی اسد، نابودی جمهوری اسلامی است. فرمانده ایرانی مسئول عملیات در سوریه نیز گفته بود: «از دست دادن سوریه ضرری فراتر از عراق، لبنان و یمن برای ما دارد». از همین رو، ایران از سال ۲۰۱۱ حضوری پررنگ و مستقیم را در سوریه آغاز کرد و در همان سال نیز پشتیبانی کامل خود را از حوثی‌های یمن اعلام کرد.

تهران عملاً به نوعی موازنه خطرناک دست زد: برنامه هسته‌ای خود را محدود کرد اما در مقابل، نفوذ منطقه‌ای‌اش را گسترش داد و در تقابل با آمریکا و متحدان عربی‌اش - به‌ویژه عربستان سعودی و امارات - قرار گرفت. این کشورها برجام را بی‌فایده دانسته و بیش از هر چیز از گسترش نفوذ منطقه‌ای ایران نگران بودند. آنان به همراه اسرائیل، که اساساً مخالف دیپلماسی آمریکا با ایران بود، از همان آغاز در واشنگتن برای براندازی برجام لابی کردند و در ۲۰۱۸ با خروج رسمی دولت ترامپ از توافق به نتیجه رسیدند.

سیاست خارجی ایران در فاصله ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ مملو از تضاد بود. محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت، بعدها گفت ایران در این سال‌ها «میان دیپلماسی و میدان نبرد فلج شده بود» و به دلیل ترجیح میدان نبرد بر دیپلماسی آسیب دید. سیاست آمریکا نیز به جای تمرکز بر دستاوردهای هسته‌ای، تنها بر فعالیت‌های منطقه‌ای سپاه قدس متمرکز شد. واشنگتن به جای استفاده از موفقیت مذاکرات برای تأثیرگذاری بر رویکرد منطقه‌ای ایران، به این باور تن داد که برجام ناکافی است، زیرا شامل سیاست‌های منطقه‌ای تهران نمی‌شود. در حالی که می‌توانست در توافق بماند و از آن به عنوان اهرمی برای محدودسازی نفوذ ایران در منطقه استفاده کند، دیپلماسی را رها کرد.

محمدجواد ظریف

اگر آمریکا این مسیر را برمی‌گزید، برنامه هسته‌ای ایران همچنان در چارچوب برجام محدود می‌ماند. حتی پس از حملات اسرائیل و آمریکا، امروز برنامه هسته‌ای ایران به‌لحاظ دانش فنی و توان بازسازی سریع، به مراتب به مرحله گریز نزدیک‌تر است. هرچه برجام بیشتر ادامه می‌یافت، اعتماد بیشتری میان دو کشور شکل می‌گرفت و واشنگتن می‌توانست از آن برای اثرگذاری بر سیاست‌های منطقه‌ای ایران بهره گیرد.

توافقی موفق می‌توانست برداشت ایران از تهدید آمریکا را کاهش دهد و زمینه بازنگری در رفتار منطقه‌ای و حتی مذاکره بر سر برنامه موشکی را فراهم کند. منافع اقتصادی ناشی از ماندن در برجام، انگیزه ایران برای پایبندی به توافق را تقویت می‌کرد و اجازه نمی‌داد دیپلماسی به پوششی برای اقدامات تقابلی بدل شود. با وجود گلایه‌های تهران از کندی رفع تحریم‌ها، این ایران نبود که برجام را نابود کرد؛ ایالات متحده بود. این موضوع همچنان بزرگ‌ترین فرصت از دست‌رفته برای ترمیم روابط دو کشور به شمار می‌رود.

خروج سرنوشت‌ساز

فروپاشی برجام تنش میان تهران و واشنگتن را به‌شدت افزایش داد. پس از خروج از توافق، دونالد ترامپ سیاست «فشار حداکثری» را با تحریم‌های سختگیرانه علیه ایران به اجرا گذاشت. هدف اعلامی، کشاندن تهران به میز مذاکره بود؛ اما ایران این اقدام را تلاشی آشکار برای تغییر رژیم تعبیر کرد؛ تلاشی برای خفه کردن اقتصاد، تضعیف نهادهای حکومتی و برانگیختن شورش‌های داخلی. در پاسخ، ایران فعالیت‌های هسته‌ای خود را با جدیت از سر گرفت و غنی‌سازی اورانیوم را فراتر از محدودیت‌های برجام پیش برد. همچنین در ۲۰۱۹ سلسله حوادثی در منطقه رخ داد: حمله به نفتکش‌ها در آب‌های امارات در ماه مه، سرنگونی یک پهپاد آمریکایی در ژوئن و حمله به تأسیسات نفتی عربستان در سپتامبر.

این چرخه خشونت به یک نقطه بحرانی رسید: ترامپ دستور ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، را در ژانویه ۲۰۲۰ صادر کرد. سردار سلیمانی در عراق هدف قرار گرفت. ظرف کمتر از پنج سال، امید به گشایشی تازه در روابط به یک درگیری آشکار بدل شد.

انتخاب جو بایدن به‌عنوان رئیس‌جمهور در سال ۲۰۲۰ و بازگشت یک دولت دموکرات در ۲۰۲۱ می‌توانست جلوی تشدید تنش‌ها را بگیرد. در جریان کارزار انتخاباتی، نامزدهای دموکرات، از جمله بایدن، تمایل خود را برای احیای برجام اعلام کرده بودند. اما بایدن پس از ورود به کاخ سفید، از بازگشت به سیاست‌های دوران اوباما خودداری کرد و عملاً مسیر «فشار حداکثری» دولت ترامپ را ادامه داد. دولت بایدن شرط گذاشت که ایران ابتدا باید همه تعهدات خود ذیل برجام را اجرا کند و تنها در آن صورت ایالات متحده بازگشت به توافق را در نظر خواهد گرفت. در این فاصله، تحریم‌های فشار حداکثری همچنان برقرار ماند. این رویکرد با واپسین ماه‌های دولت حسن روحانی هم‌زمان شد؛ دولتی که معمار اصلی برجام بود و تلاش داشت آن را احیا کند، اما بایدن شریک آماده‌ای نبود. از نگاه تهران، این استمرار سیاست آمریکا معنایی جز تداوم راهبرد تغییر رژیم نداشت.

با این حال، ایالات متحده در آوریل ۲۰۲۱ حاضر به برگزاری گفت‌وگوهای برجامی در وین شد. اما در آن زمان ایران به این جمع‌بندی رسیده بود که تغییری واقعی در سیاست واشنگتن رخ نداده است. مقامات ایران اعلام کردند غنی‌سازی اورانیوم را تا سطح ۶۰ درصد آغاز می‌کنند؛ اقدامی نگران کننده که ایران را به آستانه «گریز هسته‌ای» نزدیک‌تر می‌کرد. در برابر این تهدید، دولت بایدن مسیر خود را تغییر داد و بر گفت‌وگوهای عملی‌تر با ایران متمرکز شد؛ بحث‌هایی که هدف آن بازگشت آمریکا به برجام و رفع تحریم‌ها در برابر پایبندی کامل ایران بود. اما پایان دولت روحانی نزدیک بود و او به‌زودی جای خود را به ابراهیم رئیسی، منتقد سرسخت برجام، داد.

جو بایدن

در چنین شرایطی، ایران در سال ۲۰۲۲ تصمیم گرفت از جنگ تمام‌عیار روسیه علیه اوکراین پشتیبانی کند. تهران که در جریان جنگ سوریه روابط اطلاعاتی و نظامی نزدیکی با مسکو برقرار کرده بود، اینک شراکت راهبردی با روسیه را حیاتی می‌دید تا در برابر تلاش‌های همه‌جانبه آمریکا برای انزوا و تضعیف تهران دوام بیاورد. اما این حمایت، ایران را بیش از پیش از اروپا دور کرد و به واشنگتن بهانه بیشتری برای افزایش فشار داد. به این ترتیب، روابط ایران و آمریکا با رویارویی غرب و روسیه درهم‌تنیده شد. اگر دولت بایدن پیش از آغاز جنگ اوکراین توافقی را با ایران به نتیجه رسانده بود، تهران به دلیل منافع گسترده‌اش در روابط با اروپا احتمالاً درگیر حمایت از روسیه نمی‌شد. اما از آنجا که بایدن حاضر به گسست از سیاست ترامپ و احیای توافق اوباما نبود، ایران ناگزیر به تقویت روابط با مسکو روی آورد؛ امری که مسیر دیپلماسی را دشوارتر کرد. در نتیجه، بی‌اعتمادی میان دو طرف بیش از گذشته شد و واشنگتن با ایرانی سرسخت‌تر روبه‌رو گردید. مذاکرات غیرمستقیم میان ایران، آمریکا و سایر طرف‌های برجام به بن‌بست رسید. دولت بایدن نمی‌توانست تضمین دهد توافق جدید پایدار بماند، چرا که هر دولت بعدی در آمریکا امکان لغو آن را داشت. در تهران نیز جریان تندرو حاضر به پذیرش خطر خروج دوباره آمریکا از توافق نبود.

بیشتر بخوانید
چرا گزینه نظامی علیه ایران دستاورد بسیار کم‌تری از دیپلماسی برای غرب داشت؟

اکوایران: علی واعظ می گوید: همیشه گزینه‌ای برای دیپلماسی وجود دارد. اما فکر می‌کنم اکنون بسیار دشوارتر شده، زیرا خواسته شماره یک ایرانی‌ها در مذاکره با رئیس‌جمهوری آمریکایی که یک بار در سال ۲۰۱۸ با خروج از توافق مذاکره‌شده بین ایران و قدرت‌های جهانی به آنها ظلم کرد و در سال ۲۰۲۵ در میانه مذاکرات دیگری آنها را بمباران کرد، تضمین‌های امنیتی است که این اتفاق دیگر تکرار نشود.

آواربرداری و نقطه عطف تاریخی

در سال‌های بعد، موقعیت منطقه‌ای ایران آسیب دید. پس از حمله حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳، تل‌آویو به‌طور سیستماتیک متحدان منطقه‌ای ایران را هدف قرار داد و ضربات شدیدی به حماس در غزه و حزب‌الله در لبنان وارد کرد. سقوط حکومت اسد در دسامبر ۲۰۲۴، یکی از مهم‌ترین متحدان منطقه‌ای ایران را از صحنه خارج کرد و احتمال ظهور یک سوریه سنی و ضدایران را افزایش داد. در سال‌های ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ نیز حملات اسرائیل به ایران، آسیب‌پذیری‌هایی در ساختار امنیتی آشکار و محدودیت‌ها را برجسته کرد. با این حال، پس از آسیب‌هایی که حملات دولت ترامپ به سایت‌های هسته‌ای ایران وارد کرد، همچنان وضعیت دقیق برنامه هسته‌ای ایران و امکان روی‌آوردن تهران به ساخت بمب در شرایط فشار شدید، در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است.

اگر ترامپ نمی‌خواهد ایران راه کره‌شمالی را در پیش بگیرد و به یک کشور هسته‌ای تبدیل شود و نیز قصد ندارد برای جلوگیری از این مسیر وارد جنگی مداوم با ایران شود، دولت او ناگزیر باید به دنبال راه‌حل دیپلماتیک باشد. ایران هم خواستار جنگ با آمریکا نیست و امکان ساخت سریع زرادخانه هسته‌ای برای بازدارندگی در برابر حملات اسرائیل و آمریکا را ندارد. بنابراین تهران گزینه‌ای جز جدی گرفتن دیپلماسی پیش روی خود نمی‌بیند. ایران و آمریکا پیش‌تر نیز در چنین بزنگاه‌هایی میان تقابل و مصالحه قرار گرفته‌اند. اکنون هر دو کشور باید مسیر دیپلماسی را دنبال کنند؛ نه فقط برای دستیابی به توافقی فوری درباره توان هسته‌ای ایران، بلکه برای ایجاد اعتماد متقابل و ترسیم مسیری تازه در روابطشان. در این مسیر، دیپلماسی هسته‌ای باید نقطه آغاز باشد، نه پایان.

دولت ترامپ بر این باور است که جنگ ۱۲ روزه هزینه کافی را بر ایران تحمیل کرده تا مقامات تهران را به بازنگری جدی وادارد. اما اگر قرار است تهران به نتیجه خاصی برسد و حاضر شود از برنامه هسته‌ای و سیاست‌های  منطقه‌ای دست بکشد، باید دیپلماسی را به‌عنوان مسیری معتبر برای دستیابی به منافعی ببیند که تاکنون از دسترسش خارج بوده است. به‌رغم بعید بودن این چشم‌انداز، حمله اخیر تحت فرمان ترامپ ممکن است در نهایت به یک نقطه عطف دیپلماتیک منجر شود، اما تنها در صورتی که هر دو کشور گذشته پرخطای خود را پشت سر بگذارند و با دوراندیشی و شکیبایی وارد مسیر دیپلماسی شوند.