کتاب «حقایق و مغالطهها در اقتصاد» نوشته توماس سوئل، در پی بررسی مغالطههای رایج اقتصادی در حوزههای گوناگون شهری، جنسیتی، دانشگاهی، درآمدی، نژادی و کشورهای درحالتوسعه است و بهگونهای مدون شده که ابتدا ماهیت عمومی مغالطهها را تحلیل میکند و سپس به موارد مشخص در زیربخشهای مختلف میپردازد.
کتاب با ترجمه سجاد امیری و جواد قربانی توسط انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شده است.
سرفصلهای کتاب عبارت هستند از: پیشگفتار، فصل اول: قدرت مغالطهها، فصل دوم: حقایق و مغالطههای شهری، فصل سوم: حقایق و مغالطههای مرد–زن، فصل چهارم: حقایق و مغالطههای دانشگاهی، فصل پنجم: حقایق و مغالطههای درآمد، فصل ششم: حقایق و مغالطههای نژادی، فصل هفتم: حقایق و مغالطههای کشورهای جهانسوم، فصل هشتم: افکار پایانی.
توماس سوئل در فصل اول با عنوان «قدرت مغالطهها» تأکید میکند که مغالطهها بر پایه ظاهر قابل قبول و منطقی بنا میشوند اما با بررسی دقیق فرو میریزند؛ او مینویسد:
«اعتقاداتی که در برابر آزمون فرو میریزند ممکن است همچنان بینهایت دوام بیاورند، بهویژه وقتی طرفدارانی تیزهوش دارند و با تحریک احساسات یا منافع موجّه، از آزمون جلوگیری میکنند».
وی در همین فصل به مغالطههای گوناگون اقتصادی اشاره میکند مانند «مغالطه جمع صفر» (zero-sum fallacy)، «مغالطه ترکیب» (fallacy of composition)، «مغالطه پساز واقعه» (post hoc fallacy)، و «مغالطه مهرههای شطرنج» (chess-pieces fallacy).
در فصل «حقایق و مغالطههای شهری»، سوئل بحث میکند که بسیاری از مشکلات شهری مانند جرم، هزینه مسکن و تراکم، ریشه در درک ناکافی از واقعیتها دارند. او مثال میزند که در سال ۱۹۰۱ هزینه مسکن کمتر از یکچهارم هزینه خانواده آمریکایی بوده، در حالی که تا سال ۲۰۰۳ به ۳۳٪ افزایش یافته است، «با وجود اینکه مقدار واقعی مخارج بسیار بالاتر بوده است». این بیان نشان میدهد که زمانبندی تاریخی و شاخصهای واقعی اقتصادی در تحلیل شهری نقش تعیینکنندهای دارند.
در فصل مربوط به «مرد–زن»، وی به ریشهیابی تفاوتهای درآمدی میپردازد و توضیح میدهد که تفاوت در درآمد اغلب به انتخابهای فردی، مانند تأثیر زایمان و وظایف خانهداری، مربوط است نه صرفاً تبعیض یا توزیع ناعادلانه. او تأکید میکند که «افراد هرگز ازدواج نکرده با شرایط مشابه تحصیلی و تجربه، اغلب درآمدهای برابر دارند».
در فصل «دانشگاهی»، سوئل به بررسی ساختارهای آموزشی و عدم تناسب بین هزینهها و کیفیت آموزش میپردازد. اشاره میکند که موسسات غیرانتفاعی ممکن است بهدلیل نبود فشار بازگشت سرمایه، هزینههای ناکارآمدی داشته باشند.
فصل «درآمد» شامل نقد روایتهای رایج درباره نابرابری در درآمد و رشد اندک درآمد خانوارها طی مطالعات آماری است. سوئل بر این نکته انگشت میگذارد که آمار اغلب گمراهکنندهاند و تغییر در ساختار خانوار یا اندازه آن در تحلیل نادیده گرفته میشود.
در فصل «نژادی»، سوئل با دادههای تاریخی و اجتماعی نشان میدهد بسیاری از تفاوتهای عملکرد اقتصادی بین گروههای نژادی ریشه در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی دارد تا صرفاً تبعیض سازمانیافته، و نیازمند تحلیل دقیق و جداگانهای است.
در فصل «جهانسوم»، وی نقد سیاستهای توسعهای را با اشاره به پیامدهای بلندمدت مداخلات و بستههای کمکی مورد بررسی قرار میدهد. نقطهنظر سوئل این است که کمکهای عظیم اغلب با بیانگیزگی و اتکای بلندمدت همراه میشوند، در حالی که اقدامات ساده و ارزانقیمت مانند واکسیناسیون کودکان میتواند تحولات عظیمی ایجاد کند.
در نهایت، در «افکار پایانی» کتاب، سوئل جمعبندی میکند که مغالطهها بهواسطه ظاهر منطقیشان دوام میآورند و تنها با بررسی دقیق، دادهمحور و مستقل از توجیهات احساسی میتوان آنها را اصلاح کرد.