جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۲۵ بهطور مشترک به پروفسور جوئل موکر، پروفسور فیلیپ آگیون و پروفسور پیتر هاویت برای پژوهشهایشان دربارهی نوآوری و رشد اقتصادی اهدا شد. پژوهشهای پروفسور موکر بر شناسایی پیشنیازهای رشد پایدار از مسیر پیشرفت فناوری متمرکز است، و همچنین پروفسور آگیون و پروفسور هاویت از بنیانگذاران نظریه رشد پایدار به شمار میروند. دستاوردهای این سه اقتصاددان به درک ما از چگونگی تداوم رشد اقتصادی در دوران مدرن شکل تازهای بخشیده است. در نتیجهی همین فرایند، جهان در دو قرن اخیر برای نخستین بار در تاریخ، شاهد رشد اقتصادی مداوم بوده است؛ پدیدهای که میلیونها نفر را از فقر رهانده و زیربنای رفاه امروز بشر را بنا نهاده است.
پروفسور موکر در مطالعات خود تلاش کرده است تا با شناسایی روابط علّی توضیح دهد چرا و چگونه اختراعات اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم توانستند به رشد اقتصادی پایدار منجر شوند. پیش از آن نیز موجهای مهمی از اختراعات، برای مثال در چین، ایران و کشورهای عربی رخ داده بود، اما هیچکدام از آنها به انقلاب صنعتی و تحول جهانی منتهی نشدند. پروفسور موکر نشان میدهد که نوآوری پایدار تنها با کشف فناوریهای جدید حاصل نمیشود، بلکه نیازمند درک علمی از چگونگی کارکرد آن فناوریها و وجود جوامع باز، پذیرای تغییر و مشوق ایدههای نو است؛ جوامعی که بستر پیشرفت مداوم را فراهم میکنند.
همچنین، پروفسور آگیون و پروفسور هاویت در مقالهای در سال ۱۹۹۲، نظریهی تخریب خلاق (Creative Destruction) را ارائه کردند. این مدل نشان میدهد که چگونه محصولات جدید و کارآمدتر جایگزین محصولات قدیمیتر میشوند؛ فرایندی که نوآوری را همزمان خلاق و تخریبکننده میسازد. بنگاهی که فناوریاش منسوخ میشود، از رقابت بازمیماند، اما در مقیاس کلان، همین چرخه، موتور محرک رشد اقتصادی است.
در نظریهی تخریب خلاق، رشد پایدار اقتصادی زمانی رخ میدهد که بازار بتواند آزادانه ناکارآمدیها را حذف کند و منابع را به سمت کارآمدترین بنگاهها و نوآوران هدایت نماید. بازار آزاد و رقابت سالم نه تهدیدی برای اقتصاد، بلکه پیششرط شکوفایی آن است. در غیاب بازار آزاد، نوآوری از بین میرود، چون انگیزهی برتری و بهبود وجود ندارد. از این منظر، کشورهایی که بهجای حفظ ساختارهای ناکارآمد٬ فضا را برای رقابت و تغییر باز میگذارند، سریعتر رشد میکنند. در مقابل، تلاش برای خودکفایی کامل یا حمایتهای گسترده از بنگاههای غیررقابتی معمولاً نتیجهای جز اتلاف منابع و کاهش بهرهوری ندارد. از این رو٬ برای دستیابی به رشد پایدار، کشورها بهجای حمایت بی قید و شرط خودکفایی در داخل، در زنجیره ارزش جهانی جایگاه مؤثری پیدا می کنند؛ یعنی در بخشی از فرایند تولید جهانی که در آن مزیت نسبی و دانش تخصصی دارند، متمرکز شوند.
نقش دولت در این میان، نه کنترل مستقیم بازار، بلکه ساختن و تقویت رقابت است؛ یعنی طراحی سیاستهایی که ورود بازیگران جدید، نوآوری فناورانه و سرمایهگذاری خصوصی را تسهیل کنند. دولت باید محیطی شفاف، پایدار و قابل پیشبینی ایجاد کند تا بنگاهها بتوانند تصمیمهای بلندمدت بگیرند و در معرض ارزیابی رقابتی واقعی قرار گیرند. اگر حمایتی از صنایع صورت میگیرد، باید هدفمند، محدود و مشروط به نتایج مشخص باشد تا از انحصار و اتلاف منابع جلوگیری شود.
تجربهی ایران در دهههای گذشته نشان میدهد که رشد اقتصادی پایدار، بدون ثبات در سیاستگذاری و بدون پذیرش منطق رقابت و بازار آزاد، دستیافتنی نیست. اقتصاد ایران بارها میان دورههای دخالت سنگین دولت و گرایشهای آزادسازی نسبی در نوسان بوده است. این رفتوبرگشتهای سیاستی، فضای پیشبینیپذیر را از بین برده و مانع شکلگیری چشمانداز بلندمدت برای سرمایهگذاری و نوآوری شدهاند. از سوی دیگر، هیچ نوآوری پایداری بدون انسانهای خلاق، تحصیلکرده و دارای آزادی اندیشه شکل نمیگیرد. سرمایه انسانی موتور اصلی رشد است. اما در سالهای اخیر، موج مهاجرت جوانان و متخصصان ایرانی یکی از جدیترین چالشهای کشور شده است.
رشد اقتصادی پدیده ای تضمین شده نیست و همچنین هیچ نسخهی ساده و عمومی برای آن وجود ندارد. تجربهی هر کشور منحصربهفرد است، اما در عین حال، الگوهای مشترکی در میان کشورهای توسعه یافته دیده میشود: تقویت رقابت پذیری در اقتصاد، ایجاد اعتماد داخلی در نهادهای اقتصادی و اجتماعی و حذف رانت و انحصار.