مقدمه
خوانندگانی که مباحث فکری و فلسفی را دنبال میکنند، آگاهاند که یکی از موضوعاتی که اخیراً در فضای فکری کشور برجسته شده و میتواند پیامدهای سیاسی مهمی در پی داشته باشد، مسئله منشأ الهیاتی یا بشری قانون طبیعی است؛ بحثی که ذیل موضوع گستردهترِ نسبت دین و آزادی طرح میشود. در سنت اندیشه غربی، بسیاری بر این باورند که مفاهیمی مانند فردگرایی و خردگرایی از دل مسیحیت برآمدهاند؛ دیدگاهی که حتی از سوی خداناباوران نیز کمتر با انکار جدی مواجه شده است. همین امر برخی را در ایران به این تصور رسانده است که قانون طبیعی یا اخلاق، واجد منشأ الهیاتی است.
در این یادداشت قصد ندارم به بررسی و نقد این دیدگاه در ایران بپردازم؛ آنچه گفته شد تنها برای روشنکردن انگیزه من از ورود به این بحث بود. موری روتبارد، اقتصاددان و فیلسوف مکتب اتریش، در کتاب خود با عنوان «اخلاق آزادی» در بخش نخست، ذیل عنوان «قانون طبیعی»، به بررسی دیدگاههای مختلف درباره منشأ قانون طبیعی میپردازد. این مباحث میتواند برای پاسخدادن به پرسش ما راهگشا باشد: آیا قانون طبیعی منشأی الهیاتی دارد یا محصول عقل بشری است؟ و چرا بسیاری از خردگرایانی که با رویکردهای الهیاتی موافق نیستند، همچنان اذعان دارند که این مفهوم برآمده از سنت مسیحی است؟ چگونه ممکن است اندیشمندی که نه رویکرد الهیاتی دارد و نه دخالت دین در چنین مباحثی را روا میداند، در عین حال تصریح کند که مفاهیمی چون فردگرایی، اخلاق یا قانون طبیعی از دل مسیحیت برآمدهاند؟
دو دیدگاه درباره طبیعت انسان
از آنجا که بحث بر سر قانون طبیعی نیازمند بحث بر سر مفهوم «طبیعت» است، بحثهای مربوط به قانون طبیعی و طبیعت در هم تنیده است. بین کسانی که خود را «علمی» معرفی میکنند، این دیدگاه پذیرفته شده است که انسان هیچ طبیعتی ندارد و این دیدگاه مسلط عصر حاضر است؛ همانگونه که روتبارد بیان میکند رابطه روشنفکران امروزی با طبیعت انسان مانند رابطه جن و بسمالله است؛ این دیدگاه به قدری شایع است که هانا آرنت که تقریباً هر کسی نام او را شنیده است در یک از نشستهای انجمن علوم سیاسی آمریکا مدعی شد که «طبیعت انسان» یک مفهوم مطلقاً الهیاتی است و باید از حوزه بحثهای علمی خارج گردد.
در این فضای فکری دو گروه وجود داشتند:
گروه اول آنهایی بودند که هیچ طبیعتی برای انسان قائل نبودند و مباحث مربوط به این حوزه را خارج از دایره علم قرار میدانند. برای جلوگیری از سردرگمی در مطالعه، از این به بعد آنها را «علمیها» خطاب میکنیم.
گروه دوم آنهایی بودند که قانون طبیعی را پذیرفته بودند و به دو دسته تقسیم میشدند؛ دسته اول آنها که منشأ الهیاتی برای قانون طبیعی قائل بودند، از این رو در مجامع علمی و فلسفی خود را در موضع قرار داده بودند؛ زیرا باور داشتن پذیرفتن قانون طبیعی تنها در چارچوب ایمان الهیاتی ممکن است. اما دسته دوم باور داشتند که میتوان با فلسفه و روشهای عقلانی، قانون طبیعی را بنا نهاد. در اینجا هم برای جلوگیری از سردرگمی، دسته اول را «الهیاتیها» و دسته دوم را «فلسفیها» نامگذاری میکنیم؛ این عناوین صرفا جهت اشاره به این گروهها و جلوگیری از سردرگمی در مطالعه این یادداشت است.
علمیها با الهیاتیها در این ایده که مقوله طبیعت انسان و قانون طبیعی خارج از حوزه علم قرار دارد همنظر بودند، به همین دلیل این دو گروه با انگیزههای متفاوت به مخالفت با فلسفیها پرداختند. انگیزه علمیها این بود که آنها مایل نبودند که پای خدا و عرفان به این بحثها باز گردد و این روند را انحراف از علم تلقی میکردند؛ انگیزه الهیاتیها این بود این بود که روش عقلانی و فلسفی در بنیان نهادن قانون طبیعی، عناد و دشمنی با دین است. به همین جهت فلسفیها برای دفاع از دیدگاه خود باید در دو جبهه، اندیشهورزی میکردند؛ یکی در مقابل علمیها و دیگری در مقابل الهیاتیها.
دو سنت مسیحی در باب قانون طبیعی
در مسیحیت دو سنت فکری درباره قانون طبیعی وجود دارد: سنت آگوستینی و سنت تومیستی.
سنت آگوستینی برآمده از آرا و افکار آگوستین قدیس (430-354 م) از اندیشمندان بسیار مهم و تاثیرگذار مسیحیت است که رساله مشهور «شهر خدا» را نوشته است. بر اساس دیدگاه او تنها منبع معتبر برای شناخت طبیعت بشر و اهداف شایسته او ایمان دینی است، نه عقل. در اندیشه او الهیات به جای فلسفه نشسته بود. الهیاتیها به این سنت فکری تعلق داشتند.
سنت تومیستی برآمده از آرا و افکار توماس آکوئیناس قدیس (1274-1225 م) فیلسوف و متاله مسیحی بود. بر اساس دیدگاه او فلسفه مستقل از الهیات است و عقل انسان توانایی استخراج و فهم قوانین فیزیکی و اخلاقی نظم طبیعی را داشت. فلسفیها به این سنت فکری تعلق داشتند.
قانون طبیعی در سنت تومیستی
در آثار توماس آکوئیناس، به طور ضمنی این دیدگاه وجود دارد که قانون طبیعی مطلقاً هیچ ارتباطی با وجود خدا ندارد. این دیدگاه توسط مدرسیون بیان شده است: «حتی اگر خدا وجود نداشت یا از عقل خود بهره نمیبرد یا درباره چیزها قضاوت درستی نمیکرد، اگر درون انسان فرمان عقل راستینی وجود دارد که او را هدایت کند، طبیعت قانون همانگونه می بود که است». به عبارت دیگر، اعتبار قانون طبیعی وابسته به اراده یا فرمان خاص خداوند نیست؛ قانون طبیعی به دلیل ماهیت ذاتی خود که با عقل قابل کشف است، قانون است، نه به این دلیل که خدا آن را حکم کرده است.
در سنت تومیستی، قانون طبیعی مطلقاً هیچ ارتباطی با وجود خدا ندارد. توماس داویت (Thomas E. Davitt) که در سنت تومیستی میاندیشد میگوید: «اگر واژه "طبیعی" اصلاً معنایی داشته باشد، به طبیعت انسان اشاره دارد، و هنگامی که همراه "قانون" به کار میرود، "طبیعی" باید به نظمی اشاره کند که در تمایلات طبیعت یک انسان متجلی میشود، نه چیزی دیگر. از این رو در "قانون طبیعی" آکوئیناس به خودی خود هیچ چیز مذهبی یا الهیاتی وجود ندارد». ذکر نقل و قولی از هوگو گروتیوس، حقوقدان پروتستان هلندی، برای روشنتر شدن موضوع مفید است: «علیرغم اینکه قدرت خدا قابل اندازهگیری نیست، میتوان گفت که چیزهای معینی وجود دارد که این قدرت بر آنها اثری ندارد ... همانطور که خدا نمیتواند باعث شود دو ضربدر دو چهار نشود، او نمیتواند باعث شود چیزی که ذاتاً شرّ است شرّ نباشد.» به عبارت دیگر، اگرچه خداوند قادر مطلق است، اما نمیتواند جسمی به بزرگی و سنگینی کوه دماوند را در یک فنجان کوچک قهوه قرار دهد، یا جزء را بزرگتر از کل کند؛ زیرا اگر این فرض پذیرفته شود که خدا میتواند قواعد منطقی مانند اصل عدم تناقض، اصل هویت و اصل علیت را نقض کند، دیگر هیچ مفهومی نمیتواند ثبات داشته باشد. زیرا هرگونه اندیشهورزی، استدلال و حتی تعریف مفاهیم اخلاقی و الهیاتی، بر پیشفرض ثبات منطق بنا شده است. در این صورت، فارغ از موضوع بحث مانند خدا، اخلاق، حقوق طبیعی، هستیشناسی یا هر حوزه دیگر، اگر بنیان منطق قابل تغییر و تحول باشد، هیچ گزارهای معنای مشخصی نخواهد داشت. در غیاب منطق، «خیر» میتواند همزمان «شرّ» باشد، «حق» میتواند همزمان «باطل» باشد و هیچ قانون طبیعی یا الهیاتی نمیتواند معتبر باشد، حتی خودِ اصطلاح «اعتبار» دیگر تهی از هر معنی خواهد بود.
خلاصه اینکه، در سنت تومیستی بر جایگاه عقل در کشف قانون طبیعی تاکید میشود. با ذکر یک مثال دیگر این بخش را به پایان میبرم؛ هر فردی میتواند با عقل خود دریافت کند که دزدی یک شرّ است و غیراخلاقی محسوب میشود. حتی در دسته دزدان و راهزنان نیز این عمل بسیار ناشایست است و دزدی را بین اعضای خود به هیچ عنوان نمیپذیرند و کوچکترین دزدی بین اعضای گروه یا دسته میتواند شدیدترین مجازات را در پی داشته باشد؛ زیرا با عقل خود طور ضمنی، نه به صراحت، پی بردهاند که دزدی با طبیعت انسان سازگار نیست.
رفتار اخلاقی یعنی رفتار عقلانی
توماس آکوئیناس در این ایده که وجه تمایز انسان از دیگر موجودات زنده، قوه عقل است همنظر است. قوه عقل به انسان این قدرت را میدهد که اهدافی را انتخاب کند و ابزار مناسب برای رسیدن به آن را به کار ببرد. به عبارت دیگر، آکوئیناس بر این باور بود که عقل انسان نه تنها توانایی فراهم کردن ابزار مناسب برای اهداف انسان را دارد، بلکه توانایی تعیین خوبی یا بدی آن اهداف را نیز داراست. عقل انسان برده احساسات نیست که در صدد فراهم کردن هر آنچه احساسات امر کند باشد. در اندیشه آکوئیناس، مفهومی وجود دارد با عنوان «عقل راستین»(right reason)؛ عقلی که خیر عینی انسان را تشخیص میدهد و انسان را به سوی آن هدایت میکند. به همین دلیل، رفتار اخلاقی یعنی رفتار عقلانی، یعنی رفتاری که مطابق با احکام عقل راستین است. به عبارت دیگر، عقل راستین چنان مبنایی قوی برای قانون طبیعی فراهم میکند که حتی اگر شرایط ماوراءالطبیعه (مانند عدم وجود خدا یا عدم استفاده خدا از عقل) تغییر میکرد، اصول قانون طبیعی تغییری نمیکرد.
در نهایت، برای یک نظریهپرداز قانون طبیعی، قانون عام اخلاقی یکی از موارد نظام قانون طبیعی حاکم بر تمام موجودات جهان است؛ که هر کدام طبیعت و اهداف خاص خود را دارند؛ به عبارت دیگر، یک اصول عام داریم که بر همه موجودات حاکم است و یک اصول خاص که در درون آن اصول عام وجود دارد. قانون طبیعی اصول خاص حاکم بر انسان است. تمام موجودات، به غیر از انسان، مطابق با طبیعتشان پیش میروند؛ اما فقط انسان است که میتواند بر خلاف طبیعت خود عمل کند، انسان دارای عقل و اراده آزاد است و باید اهدافش را برگزیند در مورد درستی نادرستی خودِ آن اهداف و ابزار رسیدن به آن بیاندیشد.
جمعبندی
در نهایت، در پاسخ به پرسش ابتدایی این یادداشت میتوان اینگونه پاسخ داد که این ایده که قانون طبیعی برآمده از سنت مسیحی است، به معنی دینی بودن این مفهوم نیست. بلکه به این معنی است که در سنت تومیستی مسیحیت، عقل در جایگاهی قرار گرفت که قادر بود قانون طبیعی را کشف کند. این ایده که قانون طبیعی، از عقل انسان نشأت میگیرد و خرد توانایی کشف آن را دارد، لزوماً به معنی حمایت از یا مخالفت با مذهب نیست. حتی خردگرایان قرن هجدهم که دشمن سرسخت مدرسیون (یکی از شاخههای فکری مسیحیت است که تومیستها یکی از نحلههای آن محسوب میشدند ) بودند و با افکار دینی و مذهبی میانه خوبی نداشتند، در خردگراییِ خود به شدت تحت تاثیر سنت مدرسی بودند. البته برای جلوگیری از خلط مبحث لازم به یادآوری است که آنچه درباره عقلانی بودن منشأ قانون طبیعی گفته شد، در چارچوب سنت تومیستی بود؛ در سنت آگوستینی، همانگونه که در ابتدا اشاره شد قانون طبیعی منشأ الهیاتی دارد و نمیتواند توسط عقل درک و کشف شود. بنابراین فردی که به روشها عقلی باور دارد، نمیتواند برای قانون طبیعی منشأ الهیاتی قائل شود. در واقع دعوای اصلی در اینجا نه بر سر قانون طبیعی، بلکه بر سر جایگاه و ماهیت عقل در درک و کشف آن است.