به گزارش اکوایران، هر چه ولادیمیر پوتین بیشتر در قدرت بماند، احتمال فروپاشی حکومت او و تجزیه کشورش بیشتر می‌شود. مرد قدرتمند فدراسیون روسیه ملت خود را وارد بن بستی کرده است که ممکن است راه گریزی از آن نباشد.

از قضا، پوتین و وفادارانش اصرار دارند که فروپاشی روسیه هدف غرب است. البته که این طور نیست. ایالات متحده، اروپا و متحدان همفکر آنها در بقیه جهان شدیداً از ناپدید شدن احتمالی دولت روسیه می‌ترسند. جای تعجب نیست که آنها نگران بدترین سناریو هستند: بمب‌های هسته‌ای رها شده، جنگ داخلی، بی‌ثباتی گسترده و موج‌های پناهندگان - که همه این‌ها ممکن است به کشورهای همسایه روسیه سرایت کنند. و از آنجایی که روسیه بسیار بزرگ است، این به معنای تقریباً همه کشورهای اوراسیا است.

به نوشته وبسایت هیل، این سناریو احتمالاً به مراتب نامحتمل‌تر از فروپاشی پر هرج‌ومرج، هرچند عمدتاً صلح‌آمیز نهادهای سیاسی و اقتصادی روسیه در بسیاری از واحدها و زیرواحدهای منطقه‌ای آن، با یک جنگ داخلی محدود به پایتخت، مسکو است. اما می‌توان درک کرد که چرا سیاست گذاران غربی ترجیح می‌دهند نگران بدترین حالت، هر چند غیرمحتمل باشد.

در واقعیت، این پوتین است که روسیه را به مرز فروپاشی نزدیک کرده است. برخلاف تصویری که او در داخل و خارج از کشور از خود تبلیغ می‌کند، این دیکتاتور ظاهراً حکیم یک گاف دهنده سریالی است که مرتکب اشتباهات فراوانی شده و روسیه را در یک سراشیبی لغزنده قرار داده است.

اولین اشتباه او این بود که فکر کرد یک افسر درجه دو کا‌گ‌ب می تواند کشوری به پیچیدگی روسیه را اداره کند. پوتین نیز مانند شاگرد خود یوگنی پریگوژین، باید شانس خود را در کشورهای بی‌ثبات آفریقا امتحان می‌کرد.

Putin_AP_18354412373547_2500-945

اشتباه دوم او این بود که معتقد بود افزایش شدید قیمت‌های انرژی در سال‌های 1999-2000 - دقیقاً در زمانی که او به قدرت رسید- او را قادر می‌سازد تا یک دیکتاتوری بادوام برقرار کند و روسیه را بار دیگر به عظمت برساند. او باید می‌دانست که پولی که آسان به دست می‌آید، به همان راحتی از دست می‌رود و جایگزینی برای تخصص نیست.

سومین اشتباه او این بود که یک سیستم استبدادی ساخت و خود را به عنوان محور اصلی و مقدس آن تعریف کرد. چنین سیستم‌های فوق متمرکزی - که به درستی می‌توانند فاشیستی خوانده ‌شوند - تا زمانی کار می‌کنند که رهبران عالی آن‌ها مرتکب اشتباه بزرگی نشود و بتوانند تصوری از قدرت و خرد را حفظ کنند. چنین سیستم‌های فوق متمرکزی همچنین بیشتر مستعد اشتباهات استراتژیک هستند، زیرا رهبران خود شیفته آن‌ها از غرور بی‌جا رنج می‌برند و زیردستانشان آن چه را که می‌خواهند بشنوند به آن‌ها می‌گویند و در نتیجه آن‌ها را از اطلاعات درست و دقیق محروم می‌کنند. پوتین باید می‌دانست که به زودی پیر و ضعیف خواهد شد و دیر یا زود شانسش به پایان می‌رسد.

چهارمین اشتباه او درک نادرست از ماهیت و واقعیت هویت اوکراینی بود. او که متقاعد شده بود اوکراین یک کشور ساختگی است و اوکراینی‌ها وجود ندارند، تصور کرد که بازگرداندن کنترل روسیه بر همسایه «روس کوچک» خود آسان خواهد بود. پوتین باید می‌دانست، یا جاسوسانش باید به او می‌گفتند که اوکراین و اوکراینی‌ها واقعی هستند.

پنجمین اشتباه او این بود که در سال 2014 به بخش‌هایی از اوکراین حمله کرد و در سال 2022 با به راه انداختن یک جنگ تمام عیار علیه کل اوکراین، این کار را ادامه داد. به طور قابل پیش‌بینی، او هر دو دفعه اوکراینی‌ها را دست‌کم‌گرفت، با این باور بی‌اساس که هیچ مقاومتی وجود نخواهد داشت جنگ 2014-2015 باید به او می‌آموخت که اوکراینی‌ها در سال 2022 هم خواهند جنگید. در عوض، پوتین به گونه‌ای احمقانه جنگی را به راه انداخت که هرکسی که در برابر کیش شخصیت او مقاومت می‌کرد، می‌توانست به او بگوید که غیرقابل پیروزی است.

ششمین اشتباه پوتین این است که جنگ را بدون توجه به هزینه‌های هنگفتی که بر کشورش تحمیل کرده است، ادامه می‌دهد. (البته تلفات اوکراین برای او و دیگر جنایتکاران جنگی اطرافش اهمیتی ندارد.) فاجعه‌ای که «کاساندراها» در فوریه 2022 پیش‌بینی کرده بودند، درست بود. این جنگ اوکراینی‌ها، اروپایی‌ها، ایالات متحده و ناتو را تحریک و متحد کرد. اقتصاد روسیه را ویران کرد. تعداد زیادی از روس‌ها را کشت. روسیه را به یک کره شمالی بزرگ تبدیل کرد. و مهم‌تر از همه برای پوتین، این جنگ اکثر نخبگان سیاسی و اقتصادی روسیه را علیه او برانگیخت.

64762bcf606fb7.39267687-e1686751

ماجرای پریگوژین، ضعف و آسیب‌پذیری پوتین را آشکار کرد. ارتش و پلیس مخفی هیچ اقدامی برای متوقف کردن کودتا انجام ندادند، که پوتین را برای تقریباً یک هفته گیج و گنگ گذاشت. تحلیلگران اپوزیسیون روسی پایان قریب الوقوع او، احتمالاً فیزیکی و قطعا سیاسی، را پیش بینی می‌کنند. پوتین که روسیه را به کشوری با یک دولت سرکش و به طور فزاینده‌ای فقیر و دمدرنیزه تبدیل کرده است، لیاقت چیزی کمتر از تحقیر نخبگانی که یک کشتی در حال غرق شدن را با دیدن آن تشخیص می دهند، ندارد.

زمانی که پوتین برود، سیستم سیاسی که او محور اصلی آن است با یک جنگ شرورانه‌ی قدرت فرو می‌پاشد. و هنگامی که سیستم برود و هرج و مرج حاکم شود، انگیزه چچنی‌ها، باشقیرها، داغستانی‌ها، تاتارها، یاکوت‌ها و بسیاری دیگر برای نجات خود با جدایی، بسیار زیاد خواهد بود. آنها نیاز ندارند که همزمان جدا شوند. تنها کافی است که یکی از آن‌ها اولین قطعه دومینو را بیاندازد، همان کاری که لیتوانی شوروی در سال 1989 انجام داد.

و از آنجایی که سیستم ناکارآمد فدراسیون روسیه، به طور فزاینده‌ای به سیستم ناکارآمد اتحاد جماهیر شوروی سال 1991 شبیه می‌شود، فروپاشی روسیه، به لطف مغز متفکر آن پوتین، اجتناب ناپذیر می‌شود.