به گزارش اکوایران، به گفتۀ نخست‌وزیر مجارستان، ویکتور اوربان، نامزد ریاست‌جمهوری جمهوری‌خواهان، دونالد ترامپ، در صورت انتخاب شدن، با نپرداختن «یک پنی» کمک به اوکراین و عملاً مجبور کردن این کشور به تسلیم شدن به روسیه، به‌سرعت جنگ در اوکراین را تمام خواهد کرد. این سخن که پس از دیدار ماه گذشتۀ اوربان و ترامپ منتشر شد، به ما یادآوری می‌کند حزب جمهوری‌خواهِ ترامپی شده تا چه حد به حزب ضداوکراین تبدیل شده است -وضعیتی کاملاً متفاوت از حمایت دوحزبی اخیر از نبرد اوکراین علیه حملۀ روسیه. و در حالی که مخالفت با کمک به اوکراین لزوماً به معنی حمایت از ولادیمیر پوتین نیست -یکی از دلایل مشترکشان این است که ایالات متحده باید بر مشکلات داخلی یا تهدید جدی‌تر از جانب چین تمرکز کند یا اینکه اوکراین نمی‌تواند برنده شود و ادامه یافتن جنگ صرفاً به معنی مرگ و عذاب بیشتر است- در حقیقت، درون‌مایه‌های پوتین‌دوستانه روزبه‌روز برجسته‌تر می‌شوند. در این لحظه، در ادبیات دست راستی، طرفداری از پوتین دیگر چیزی پنهانی نیست و رو آمده است.

دست‌نشاندگان کرملین؛ حب پوتین یا بغض چپ آمریکایی؟

به نوشته کتی یانگ در آن‌پاپیولیست، اما همۀ محافظه‌کاران دوست پوتین مثل هم نیستند. برای بعضی، نفرت‌شان از چپ آمریکایی از احساساتشان نسبت به پوتین قوی‌تر است. باقی ایدئولوژیک‌ترند: با خود پروژۀ لیبرال غربی مخالفند. گره‌گشایی از این شاخه‌های گوناگون کلید توضیح این مسئله است که چرا بسیاری از راست‌های امروز طرفدار دیدگاه‌هایی هستند که تا همین اواخر، سایر محافظه‌کاران آن‌ها را دست‌نشاندۀ کرملین می‌دانستند.

مجری سابق فاکس نیوز، تاکر کارلسون، و سفر اخیرش به مسکو را در نظر بگیرید. در فوریه، کارلسون که محتوایش حالا در ایکس و وبسایت شخصی خودش منتشر می‌شود، نقشش به‌عنوان کانال پروپاگاندای کرملین را به سطح دیگری برد و برای مصاحبه با پوتین عازم سفر شد -چیزی که خودش به شکلی پوچ ادعا کرد هیچ خبرنگار غربی دیگری از زمان آغاز جنگ به خودش «زحمت» انجام آن را نداده است. (همانطور که سازمان‌های خبری اشاره کردند و سخنگوی پوتین، دیمیتری پسکوف تأیید کرد، بسیاری کوشیده بودند این کار را انجام دهند؛ پسکوف روشن کرد که علت موفقیت کارلسون این بود که از نظر کرملین، خوشایندتر بوده است.) این مصاحبه دیدار عاشقانۀ دو ساعته‌ای بود که در آن پوتین و دروغ‌هایش به چالش کشیده نشدند، به جز واکنش ملایمی دربارۀ ایوان گرشکویچ، خبرنگار آمریکایی، که به اتهام دروغین جاسوسی در روسیه زندانی است. سپس، کارلسون ویدیوهایی را هم منتشر کرد که در آنها عجایب متروی مسکو ساخت دوران شوروی و سوپرمارکت‌های روسیه را می‌ستود.

ولادمیر پوتین تاکر کارلسون

کارلسون بازنمای جو غالب راست ترامپیست است: اگر فعالانه طرفدار پوتین نباشند، در بهترین حالت، ضدِضدِپوتین هستند. ضدضدپوتینیست‌ها شاید اذعان کنند که پوتین به‌نوعی بد است اما اصرار دارند که دیگر چیزها بسیار بدترند: کارتل‌های مواد مخدر مکزیکی، انسان‌دوست مترقی، جورج سوروس، «چپ‌ها» یا «طبقۀ حاکم» آمریکا. مانند چپ‌گرایان قدیمی مدافع شوروی، این‌ها هم معادل‌های سیاسی دروغینی در آمریکا درست می‌کنند تا آن را هم‌ردیف دیکتاتوری مستقر در کرملین کنند.

مقاله‌ای که یک روز پس از حملۀ روسیه به اوکراین در فدرالیست منتشر شد، نشان دهندۀ این ذهنیت است. نویسندۀ این مقاله، کریستوفر بدفورد، رئیس سابق بنیاد خبری دیلی کالر که برای رسانه‌های راست میانه هم مطالب بسیاری می‌نویسد، نه تنها جسورانه اعلام کرد که «بسیاری از ما از نخبگان خودمان بیشتر از بعضی دیکتاتورهای خارجی متنفریم» اما اذعان کرد چیزهای زیادی دربارۀ دیکتاتور وجود دارد که مایل است آنها را بستاید -مثلاً، دفاع مفتخرانۀ پوتین از «دین، فرهنگ و تاریخ» روسیه، در حالی که نخبگان غربی دین و فرهنگ خودشان را تحقیر می‌کنند و از آن شرمنده‌اند.

 سنگر سنت‌گرایی؛ آنتی‌تز «بیداری» غربی

حالا دیگر همه می‌دانند که بسیاری از راست‌های آمریکایی، روسیۀ پوتین را آنتی‌تز «بیداری» غربی می‌دانند. این مسئله به‌ویژه دربارۀ هنجارهای جنسی و جنسیتی صدق می‌کند: در سال 2013 به آغاز این جریان اشاره کردم، هنگامی که چندین گروه دست راستی و کارشناسِ محافظه‌کار، قانون سانسور «پروپاگاندا»ی هم‌جنسگرایی روسیه را ستودند.  دیوید فرنچ که این مسئله را در بافت چرخش ضداوکراین حزب جمهوری‌خواه بررسی می‌کرد، به نمونه‌هایی اشاره کرد که استراتژیست راست افراطی، استیو بنون، شخصیت «ضدبیدار» پوتین و سیاست‌های جنسیتی محافظه‌کارانۀ پوتین را ستوده است یا اینکه جردن پیترسون روانشناس می‌گفت جنگ روسیه در اوکراین تا حدی دفاع از خود در برابر انحطاط «غرب آسیب دیده» است.

استیو بنن

ایدۀ روسیه در مقام سنگر سنت‌گرایی و مقاومت «ضدبیداری» تصویری است که رژیم پوتین عمداً آن را پرورش می‌دهد -نه تنها برای خوش‌آمد تعصبات مردم خودش، بلکه برای به دست آوردن دوستانی در میان محافظه‌کاران در غرب. و بسیاری اغفال و وارد چیزی می‌شوند که بسیار فراتر از ضدضدپوتینیسم می‌رود.

وقتی پوتین از ضمیمه کردن چهار منطقۀ اوکراینی سخن می‌گوید، یا می‌گوید روسیه برای خانواده‌هایی با «پدر و مادر» به جای «والد شمارۀ 1» و «والد شمارۀ 2» می‌جنگد، آن راست‌گراها به نشانۀ تأیید سر تکان می‌دهند، یا وقتی روسیه رسماً فمینیسم یا «جنبش دگرباشان جنسی» را «افراطی» طبقه‌بندی می‌کند. آنها عاشق تبلیغات سربازگیری ارتش هستند که مردان مردانه را می‌ستایند نه مردان آمریکایی «تنبل» را. شاید نشنیده باشند که سیاستمداران روسی صحبت‌های وبلاگ‌نویسان «سنتی» آمریکایی را تکرار می‌کنند که نگرانند زنان جوان زیادی به جای بچه دار شدن به دانشگاه می‌روند، اما می‌دانند فضای فرهنگی را دوست دارند که چنین نظراتی در آن پرورش بیابند. همچنین با خوشحالی به رژیم پوتین دربارۀ چیزهایی که از «رژیم» لیبرال آمریکا خوششان نمی‌آید نمرۀ قبولی می‌دهند -چه در زمینۀ سقط جنین قانونی باشد، علیرغم حرکات اخیر برای ایجاد محدودیت برای آن یا دلسرد کردن افراد نسبت به آن، یا قرنطینه‌های سخت‌گیرانۀ کووید 19.

 انکار رادیکال لیبرالیسم 

اما بیزاری از آزادی اجتماعی و جنسی پس از دهۀ 1960 به تنهایی نمی‌تواند عشق راست به پوتین را شرح دهد. بخشی از ادبیات دست راستی طرفدار پوتین نشان دهندۀ انکار رادیکال‌تر لیبرالیسم است، حتی گونه‌های کلاسیک‌ترش (لیبرالیسم جان لاک و جان استوارت میل در تضاد با ترقی‌گرایی میشل فوکو یا ایبرام اکس. کندی). مشخصاً، کسانی مثل بلاگر نئومرتجع، کرتیس یاروین، که خیال‌پردازی می‌کنند روسیۀ پوتین، نقش روسیۀ تزاری قرن نوزدهم را تکرار می‌کند و لیبرالیسم را در اروپا نابود می‌کند، افرادی حاشیه‌ایند (اگرچه معروف است که یاروین ارتباطاتی با راست ترامپی دارد). اما یک شبه‌مدح دیگر را در نظر بگیرید: سخنرانی سال 2017 نویسنده و یکی از اعضای نهاد کلارمونت، کریستوفر کلدول در سمینار کالج هیلس‌دِیل. کلارمونت و هیلس‌دیل ایستگاه‌های روشنفکری محافظه‌کاری ملی ترامپیستی هستند.

کریستوفر کلدول

کلدول که بی‌شرمانه پوتین را به‌عنوان «یک قهرمان محافظه‌کار پوپولیست» می‌ستاید، بی‌شرمانه اذعان می‌کند که این «قهرمان»، «تظاهرات‌های مسالمت‌آمیز» را سرکوب کرده و مخالفان سیاسی‌اش را زندانی کرده و احتمالاً به قتل رسانده است. اما تأکید دارد که «اگر قرار باشد رهبران را با سنجه‌های سنتی، شامل دفاع از مرزها و شکوفایی ملی، بسنجیم، پوتین، سیاستمدار برجستۀ زمانۀ ما خواهد بود.» اگر ادعاهای مشکوک «شکوفایی» روسیه تحت حکومت پوتین را کنار بگذاریم، احتمالاً روشن‌ترین مسئله دربارۀ این دفاع این است که علناً به استانداردهایی متوسل می‌شود که مربوط به دورانی پیش از باورهای مدرنِ ریشه‌دار در عصر روشنگری دربارۀ آزادی، خودمختاری و حقوق بشر هستند.

این مسئله هم جالب است که کلدول خودداری پوتین از پذیرش «نقش یک زیردست در نظام جهانی به رهبری آمریکا که توسط سیاستمداران خارجی و رهبران تجاری طراحی شده است» را می‌ستاید -و قیاسی حیرت‌انگیز ارائه می‌دهد:

محافظه‌کاران پوپولیست {پوتین} را جوری می‌بینند که زمانی مترقیان فیدل کاسترو را می‌دیدند، کسی که می‌گوید به جهانی که محاصره‌اش کرده تن نمی‌دهد. لازم نیست کمونیست باشید تا کاسترو را، هر چقدر هم که افراط‌هایی داشته، ستایش کنید که می‌کوشید برای کشورش خودمختاری به ارمغان بیاورد.

اگر «محافظه‌کاران پوپولیست» پوتین‌دوست معادل مترقیان کاسترودوست عصر جنگ سرد باشند، این مسئله یک خودافشاگری است.

تنفر از رهبری جهانی آمریکا

راست‌گرایان طرفدار پوتین امروز، تا حد زیادی مانند چپ‌گرایان طرفدار کاسترو گذشته، اساساً ضدآمریکایی هستند. آنان از قدرت و رهبری جهانی آمریکا متنفرند. آنان از سیاست خارجی و نهادهای امنیت ملی آمریکایی متنفرند -در نتیجه مشتاق حمایت از روایت‌های کرملین هستند که مطابق آنها انقلاب سال 2014 اوکراین، که رژیم نیمه‌اقتدارگرای طرفدار مسکو را بیرون راند، یک «کودتای تحت حمایت سازمان سیا» بود. آنان اساساً از آمریکای قرن بیست و یکم متنفرترند: آمریکایی که به نظرشان با چندفرهنگی، مهاجران «جهان سوم»، فمینیسم، حقوق همجنسگرایان و آزادی جنسی فاسد شده است -و تحت سیطرۀ «نخبگان»ی است که از محافظه‌کاران متنفرند.

ترامپ اوربان

البته که آدم می‌تواند جنبه‌های گوناگون فرهنگ مدرن آمریکا را نقد کند، به ویژه گونۀ نالیبرال متمرکز بر هویتش را. حتی آدم می‌تواند موافق باشد که ترقی‌گرایی که میراث لیبرال غربی را آلوده به نژادپرستی، جنسیت‌نگری، همجنسگراهراسی و سرکوب‌های کاپیتالیستی می‌بیند، باعث تضعیف تعهد ما به لیبرال دموکراسی در برابر خودکامگی پوتینیستی می‌شود. اما فاصلۀ بسیاری بین چنین نقدی و به قول مت جانسون مقاله‌نویس «تخاصم {صریح} نسبت به دولت و هم‌وطنان خود» وجود دارد -خصومتی که به‌سادگی به همدلی با دشمنان آمریکا تبدیل می‌شود.

تازه، گلایه و آزردگی موجود در قلب ناسیونالیسم ترامپیستی در آمریکا به نوعی شبیه ذهنیت ناسیونالیسم پوتینیست در روسیه است: یکی مدام از باخت در جنگ فرهنگی و مورد بی‌احترامی قرار گرفتن از جانب «نخبگان» می‌گوید؛ دیگری از باخت در جنگ سرد و مورد بی‌احترامی قرار گرفتن از جانب غرب شاکی است. شاید این مسئله دیگر شباهت‌های موجود در این دو ذهنیت را توضیح دهد، از تمایل به تحریک و سرپیچی علنی از هنجارها تا حمایت از نظریه‌های توطئه. بسیاری از راست‌های آمریکایی به رژیم پوتین نگاه می‌کنند و چیزهای خوشایندی می‌بینند.