به گزارش اکوایران، حالا که به نظر می‌رسد اولین مرحله نفس‌گیر صعود چین به پایان رسیده و نیروی جاذبه ناشی از پیرشدن جمعیت و مدل‌های اقتصادی و سیاسی منسوخش آن را پایین می‌کشد،  باید در مورد چین، ظهور خارق‌العاده آن، جاه‌طلبی‌های جهانی عظیمش و آینده این کشور چه تصویری داشته باشیم؟ کمتر سؤالی در جهان به اهمیت این پرسش‌ها وجود دارد و پاسخ‌دادن به تعداد کمی از آن‌ها اینقدر دشوار است. هاوارد فرنچ در مقاله‌ای برای وبگاه فارن پالیسی با نظر به یکی از کتاب‌های نگارش‌شده در این زمینه، سعی می‌کند معادله‌ای منطقی برای صعود چین به دست دهد. این مطلب در دو قسمت توسط اکوایران ترجمه شده و اکنون بخش اول آن تقدیم خوانندگان می‌گردد.

بهترین راهنما برای فهم چین مدرن

یکی از تاثیرگذارترین تلاش‌ها برای پاسخ به این پرسش‌ها که در سال‌های اخیر با آن برخورد کرده‌ام، یک کتاب باریک جدید است که برخلاف انتظار، محصول کار یک اقتصاددان، تاریخدان یا دانشمند علوم سیاسی نیست. این اثر به نام «عصر فراوانی چین: ریشه‌ها، صعود و پیش‌آمد» قطعاً تحت تأثیر تمام این رشته‌ها قرار دارد، اما توسط وانگ فنگ، جامعه‌شناس چینی‌الاصل دانشگاه کالیفرنیا نوشته شده است.

وانگ فنگ

خواندن کتاب جدید وانگ مرا تحت تأثیر قرار داد. من در دهه اول پررونق قرن حاضر در چین زندگی می‌کردم، آن را برای نیویورک تایمز پوشش می‌دادم و همچنان به این کشور سفر می‌کنم، کتاب‌هایی در مورد آن می‌نویسم و آثار زیادی در مورد امور آن را می‌خوانم و اغلب آن‌ها را نقد می‌کنم. با این حال، «عصر فراوانی چین» مرا شگفت‌زده کرد؛ به ویژه به خاطر این استدلال که غیرمستقیم در کتاب مطرح شده، اما وانگ صراحتا در یک سخنرانی عمومی اخیر در دانشگاه کلمبیا بیان کرد: «جهش اقتصادی چین از زمان مرگ مائو زدونگ در سال ۱۹۷۶، رویدادی با اهمیت انسانی بوده که سزاوار است در کنار رنسانس، عصر روشنگری و انقلاب صنعتی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین پدیده‌های هزاره گذشته محسوب شود.

با توجه به شواهدی که وانگ برای این استدلال گردآوری کرده، کمی از جانب خود و حتی کل حرفه‌ام خجالت می‌کشم که این چهارچوب قبلاً در ذهنیت عمومی جا نیفتاده است. چه تعداد رویداد دیگری بر چنین بخش بزرگی از بشریت تأثیر مثبت داشته‌اند؟ در طول دوره اخیر اصلاحات چین که از ۱۹۷۸ آغاز شد، این کشور تقریباً یک‌پنجم جمعیت جهان را در خود جای داده بود. با در نظر گرفتن سرعت پیشرفت این کشور، از جمله افزایش ۲۵ برابری درآمد سرانه، حتی شباهت‌های تاریخی با غربی هم جلوی آن کم می‌آورند.

وانگ با تکیه بر ریشه‌های علمی خود در جامعه‌شناسی، خوانندگان را بسیار فراتر از دقت انتزاعاتی و شکاکانه‌ای می‌برد که در اندازه‌گیریِ تولید ناخالصِ داخلی وجود دیده می‌شود تا معیارهای بسیار ملموس‌تری را در مورد تأثیر رشد اقتصادی چین بر زندگی مردم عادی ارائه دهد و این معیارها خیره‌کننده‌اند.

از قحطی به «پرخوری عادی»

در ابتدای کتاب، وانگ داستان کودکی را تعریف می‌کند که حدس می‌زنیم خود نویسنده باشد. در سال ۱۹۷۲، این پسر که احساس گرسنگی می‌کرد، با ربودن یک تخم‌مرغ آبپز و بلعیدن آن قبل از اینکه مادربزرگ عصبانیش بتواند او را بگیرد، یک بحران کوچک خانوادگی را رقم زد. بعداً این کودک متوجه شد که تخم‌مرغ به عنوان یک مکمل غذایی برای پدرش که از بیماری کبد رنج می‌برد، در بحبوبه قحطی ملی تهیه شده بود. در آن دوران، زمانی که حدود ۸۰ درصد از جمعیت چین در بخش کشاورزی مشغول بودند، این کشور تنها به اندازه کمتر از یک تخم‌مرغ در هفته برای هر شهروندش غذا تولید می‌کرد.

چین

وانگ با مستندکردن جهش تولید یک ماده اساسی پس از دیگری، نشان می‌دهد که شرایط زندگی در اوایل عمر او چقدر سخت بوده و از آن زمان تا به حال وضعیت چقدر به طور چشمگیری تغییر کرده است؛ به طوری مدت‌هاست که بخش اعظم کشور به فراوانی یا همانطور که توصیف می‌کند، به «پرخوری عادی» رسیده است. در مورد تخم‌مرغ، پرش این محصول با افزایش ۵۰ درصدی مصرف بین ۱۹۷۸ و ۱۹۸۳ و افزایش سه‌برابری دیگری تا ۱۹۸۸ و سپس افزایش‌های بعدی شروع شد. داستان سایر مواد غذایی اصلی هم تقریباً به همین شکل بود. طبق داده‌هایی که وانگ ارائه می‌کند، از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۳، مصرف سرانه گوشت خوک ۶۱ درصد، روغن نباتی ۱۵۱ درصد و طیور ۲۶۸ درصد افزایش یافته و هر یک از این موارد (و تقریباً تمام تولیدات غذایی دیگر) پس از آن هم با شدت زیادی به افزایش خود ادامه داده‌اند.

کیفیت زندگی

این وفور تأثیر واضحی بر میانگین قد مردم چین داشت که به نوعی نشانگر کلی سلامتی آن‌هاست. امید به زندگی که در دوره مائو به طور قابل توجهی افزایش یافته بود، با ثروتمندشدن سریع چین همچنان در حال رشد بود. وانگ می‌نویسد: «فقط در عرض ۲۰ سال، کودکان در چین با سرعتی تاریخی رشد کردند. در سال ۲۰۰۲، یک پسر شهری در سن ۷ سالگی و هنگام ورود به دبستان ۵.۲ سانتی‌متر نسبت به کودکان همین سن در سال ۱۹۹۲ بلندتر بود و یک دختر شهری نیز ۵.۷ سانتی‌متر قد بلندتری داشت. افزایش قد در میان کودکان روستایی کم‌بضاعت حتی جالب‌تر بود».

وانگ می‌نویسد در سال ۱۹۸۱، یک فرد چینی به طور متوسط یک جفت کفش نخی ارزان، به همراه ۱.۳ جفت جوراب و یک جفت لباس زیر خریداری می‌کرد. با این حال، تا سال ۲۰۰۰، چین ۱.۵۶ میلیارد جفت کفش که بیش از نیمی از آن‌ها چرمی بودند، صادر می‌کرد. پنج سال بعد، این رقم به ۲.۴۸ میلیارد رسید و چین در مسیر تبدیل‌شدن به بزرگ‌ترین تولیدکننده پوشاک جهان قرار گرفت.

رشد زیرساخت‌ها و تبدیل‌شدن به غول صنعتی

امروزه تقریباً همه، چه متخصص و چه افراد عادی، می‌دانند که چین قدرت غالب تولید جهان است. با این حال، به برخی معیارهای کمتر شناخته‌شده برای ظهور این کشور نگاه کنید. وانگ می‌نویسد در اواخر دهه ۱۹۸۰، چین حدود ۱ میلیون کیلومتر جاده داشت، اما تقریباً فاقد بزرگراه بود. تا سال ۲۰۰۰، ۱۶ هزار کیلومتر بزرگراه ساخته شد. دو دهه بعد، چین به شبکه ۱۶۰ هزار کیلومتر بزرگراهی خود می‌بالید. امروزه این بزرگراه‌ها مملو از وسایل نقلیه برقی، از جمله ماشین‌های برقی شرکت چینی BYD هستند که طی سال گذشته، به همراه شرکت تسلا به عنوان بزرگترین تولیدکننده خودروهای برقی جهان شناخته شد. اکنون همان‌طور که ایالات متحده و سایر کشورهای غربی تلاش دارند تا خود را از کالاهای ارزان‌قیمت (و اغلب با یارانه‌های سنگین) چین مانند خودروهای برقی محافظت کنند، هشدار «شوک دوم چین» را می‌دهند.

چین

در دهه ۲۰۱۰، متروی پکن که یکی از سیستم‌های حمل‌ونقل درون‌شهری جدید متعدد در این کشور است، بیشتر از متروی لندن طی ۱۵۰ سال گذشته توسعه یافت.

در اولین دهه این قرن و دوره اوج رشد و تحول در تاریخ چین، شاهد بازسازی کامل یکی از بزرگترین شهرهای جهان، یعنی شانگهای بودم. هفته‌ به هفته، برای کتابی که می‌نوشتم از محله‌های قدیمی که با سرعتی نفس‌گیر تخریب و به مناطق جدیدی پر از آسمان‌خراش‌های درخشان تبدیل می‌شدند، عکس می‌گرفتم.

وانگ می‌نویسد در سال ۱۹۸۰، زمانی که ترافیک سالانه مسافران هوایی به سختی به ۳.۵ میلیون پرواز برای جمعیتی نزدیک به ۱ میلیارد نفر می‌رسید، اکثر چینی‌ها هرگز هواپیما ندیده بودند. تا سال ۱۹۹۰، مجموع سفرهای هوایی به ۱۶.۶ میلیون رسیده بود. سفرهای هوایی همچنان به چند برابر شدن ادامه داد و در سال ۲۰۱۷، مسافران چینی ۵۵۲ میلیون سفر هوایی انجام دادند. یکی از پیامدهای این امر، انفجار موازی در سفرهای خارجی بود. در دهه ۱۹۹۰، زمانی که برای اولین‌بار به چین سفر کردم، سفر به خارج از کشور همچنان بسیار نادر بود؛ در سال ۲۰۱۹ و سال قبل از همه‌گیری کرونا، مردم چین ۱۶۲ میلیون سفر شخصی به خارج از کشور انجام دادند.

جهش فرهنگی

وانگ معتقد است که تعداد بالای سفرها به بازشدن ذهنیت چینی‌ها کمک کرده و باور دارد این مسئله نسبت به هر معیار سیاسی یا اقتصادی متعارفی، برای رشد خارق‌العاده و تحول اجتماعی همراه آن حیاتی‌تر بوده است.

همانطور که تانیا برانیگان، روزنامه‌نگار بریتانیایی در کتابی به نام «خاطره سرخ: بازماندگان انقلاب فرهنگی چین» به تفصیل شرح می‌دهد، دوران خشونت‌آمیز و پرتلاطم مائو با انطباق اجباری سیاسی و اجتماعی شدید همراه بود. برانیگان از قول شو یو یو، فیلسوف چینی نقل می‌کند که چین آن سال‌ها کشوری تحت کنترل یک ذهن، یعنی ذهن مائو، بود. شوخی رایجی در مورد آن دوران که توسط برانیگان نقل شده، این است که به دلیل کنترل خفقان‌آور ایدئولوژیک مائوئیسم بر هنر، برای کشوری با ۸۰۰ میلیون نفر، تنها هشت اپرای تأییدشده وجود داشت.

با این حال، پس از مرگ مائو، آموزش و گردش ایده‌ها رونق گرفت. وانگ می‌نویسد که تعداد کتاب‌های منتشرشده سالانه از کمتر از ۱۳ هزار نسخه در سال ۱۹۷۷ به حدود ۳۲ هزار نسخه در سال ۱۹۸۲ افزایش یافت و سپس تا سال ۱۹۹۰، دوباره بیش از دو برابر شد. ثبت‌نام در مدارس نیز به طور چشمگیری افزایش یافت. وانگ می‌نویسد که ثبت‌نام در دبیرستان‌های دوره دوم بین سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰ بیش از ۳۰۰ درصد افزایش یافت و آموزش حرفه‌ای نیز رشد سریعی را تجربه کرد. با این حال، چشمگیرترین دستاوردهای چین در آموزش عالی به دست آمد. تنها بین سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵، ثبت‌نام سالانه در کالج‌ها و دانشگاه‌ها پنج برابر شد و به ۵ میلیون نفر رسید. در آغاز قرن ۲۱، تنها یک نفر از هر ۵۰ چینی در سن تحصیلات عالی در دانشگاه ثبت‌نام می‌کرد. این رقم تا سال ۲۰۲۰ به بیش از نصف افزایش یافت.

ریشه‌یابی‌های رایج، اما نارسا

از زمانی که به گفته یکی از منابع برانیگان، این کشور به حدی سنجاق‌یقه آلومینیومی کوچک با تصویر مائو تولید می‌کرد که فلز به کار رفته در آن‌ها برای ساخت ۴۰ هزار هواپیما کافی بود، چین راه درازی را پیمونده است.

چین

توضیحات سنتی در مورد رهایی چین از فقر و توسعه‌نیافتگی هرگز به طور کامل رضایت‌بخش نبوده و گاهی اوقات به تنبلی فکری نزدیک می‌شود. برخی تحلیلگران می‌گویند که از دهه ۱۹۸۰، چین با عملکرد بهتر نسبت به سایر اقتصادهای بزرگ، به مسیر تاریخی بلندمدت خود بازگشته و جایگاه پیشرو در اقتصاد جهانی که برای بخش اعظم هزاره گذشته و تا اوایل قرن نوزدهم در اختیار داشت را به دست آورده است. اما بسنده‌کردن به این توضیح به این معناست که به غایت‌گرایی یا جبرباوری اعتقاد داشته باشیم که به نظر من (و اکثر مورخان) اصلاً چیز زیادی را روشن نمی‌کند.

یک توضیح محبوب دیگر این است که پس از مائو، حزب کمونیست چین دست از اشتباهات فاحش زیاد برداشت و به سادگی از سر راه پیشرفت اقتصادی کنار رفت. یکی از اشکال رایج این تز اصلاحات مشهور دولتی از جمله ایجاد مناطق اقتصادی ویژه یا SEZ، مانند شهر جنوبی شنژن را عامل موفقیت می‌داند. همانطور که بارها نقل شده، پس از اینکه دنگ شیائوپینگ در سال ۱۹۸۰ شنژن را به عنوان یک منطقه اقتصادی ویژه تعیین کرد، این دهکده ماهیگیری معمولی به یکی از بزرگترین و ثروتمندترین شهرهای چین تبدیل شد؛ کلانشهری که به طور فزاینده‌ای بر هنگ‌کنگ سایه افکنده است. طرفداران این نظریه همچنین به سایر اصلاحات مهم اشاره می‌کنند که برای اولین‌بار در اوایل دهه ۱۹۸۰ انجام گرفت و شامل جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ایجاد صادرات بود.

بسیاری از تحلیل‌های دیگر بر خوش‌شانسی تاریخی محض چین تأکید دارند. حدود سال ۱۹۸۰ و درست زمانی که شرکت‌های غربی به دنبال پایه‌گذاری کارخانه‌های تولیدی در مکان‌های ارزان‌تر خارج از کشور بودند، چین در حال ورود به یک دوره انفجار جمعیتی یا به عبارت ساده‌تر، افزایش جمعیت جوان بود. چین با پیشگام‌بودن در میان کشورهای در حال توسعه در پذیرش صنایع برون‌سپاری‌شده مانند نساجی، پلاستیک و مونتاژ ساده، به بزرگترین بهره‌مند از این روند جدید جهانی‌شدن تبدیل گردید. تسلط چین، چه عمدی یا غیرعمدی، کار هر تقلیدکننده احتمالی برای بالارفتن از پله‌های همان نردبان توسعه را بسیار دشوار ساخت.