به گزارش اکوایران، فیلسوف یونانی، هراکلیتوس، گفته است: «نمی‌توان دو بار به یک رودخانه وارد شد».

تغییرات بزرگ

به نوشته پل سالم، معاون رئیس تعاملات بین‌المللی موسسه خاورمیانه، خاورمیانه‌ای که دونالد ترامپ در ژانویه ۲۰۲۱ ترک کرد، کاملاً متفاوت از خاورمیانه‌ای است که او در ژانویه ۲۰۲۵ به آن بازمی‌گردد. در واقع، برای تأکید بر سرعت تغییرات در خاورمیانه، حتی در روزهای اخیر نیز با سقوط اسد در سوریه، تغییر عمیق دیگری رخ داده است.

در سال ۲۰۲۱، به نظر می‌رسید که اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران در حال حفظ تعادل بلندمدت و به‌ظاهر پایدار قدرت و بازدارندگی هستند. این وضعیت در اکتبر سال گذشته، زمانی که متحدان جمهوری اسلامی، حماس و حزب‌الله، شاید به دلیل احساس کاهش وحدت و بازدارندگی، به اسرائیل حمله کردند، شکسته شد. واکنش اسرائیل، ابتدا در غزه و سپس در لبنان، برخلاف انتظارات گروه‌های مقاومت بود و عدم تعادلی ظاهری به نفع اسرائیل ایجاد کرد. سقوط اسد هم جزئی از این نتیجه‌ و تعمیق این عدم تعادل جدید بود.

جنگ غزه

مانند هر عدم تعادل دیگری، این وضعیت هم خطرات و هم فرصت‌هایی ایجاد کرده است. دولت جدید ترامپ باید با هر دو مواجه شود. خطرات شامل این است که یک تشدید تنش نظامی از سوی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران ممکن است از کنترل خارج شود، و جمهوری اسلامی با حمله به نفت‌کش‌ها و تأسیسات تولید نفت در خلیج فارس پاسخ دهد که می‌تواند بحران انرژی و اقتصادی جهانی ایجاد کند.

به‌طور متناوب یا همزمان، ایران ممکن است تصمیم بگیرد که بازدارندگی از دست‌رفته‌اش را با سرعت بخشیدن به توسعه برنامه هسته‌ای بازسازی کند، که این نیز ممکن است جنگی با اسرائیل و ایالات متحده را به دنبال خواهد داشت. به نظر می‌رسد موقعیت کنونی تهران و حداکثر فشار بر آن، اگر با دیپلماسی حداکثری به رهبری ترامپ همراه شود، ممکن است تهران را نهایتاً وادار به کنار گذاشتن استراتژی «دفاع پیشرو» کند که به‌هرحال تا حد زیادی نابود شده است و روابط خود را با منطقه و جهان عادی کند. در این شرایط شاید جایزه نوبل برای ترامپ را حدس زد!

ترامپ و مسئله سوریه و فلسطین

در سه‌ماهه اول حساس سال ۲۰۲۵، دولت جدید ایالات متحده احتمالا بر این تمرکز کند که چگونه می‌توان از فرصت کنونی حداکثر بهره را برد و خطرات ناشی از فروپاشی ناگهانی اسد در سوریه را به حداقل رساند. اسد و پدرش قبل از او، در نیم قرن گذشته سایه‌ای طولانی بر شام انداختند. سقوط این حکومت برای برخی سوری‌ها جشن تلخ و شیرینی به همراه داشته است، اما همچنین فرصتی بزرگ برای منطقه ایجاد کرده است. ترامپ ممکن است با حروف بزرگ بگوید که ایالات متحده علاقه‌ای به سوریه ندارد، اما این حرف در عمل این گونه نیست. یک انتقال ناموفق قدرت در سوریه ممکن است این کشور را وارد یک دهه یا حتی بیشتر یک جنگ داخلی جدید کند.

شورش سوریه

 از سوی دیگر، امروز، خاورمیانه به طور قابل توجهی در موضوع عربی-فلسطینی نسبت به زمانی که ترامپ آخرین بار کاخ سفید را ترک کرد، تغییر کرده است.

در سال ۲۰۲۰، دولت ترامپ توافق‌نامه‌های عادی‌سازی موسوم به «پیمان ابراهیم» را میان اسرائیل و چندین کشور عربی به نتیجه رسانده بود. این توافق‌ها تا حد زیادی مسأله فلسطین را نادیده گرفتند. رهبران اسرائیل، آمریکا و بسیاری از کشورهای عربی به اشتباه نتیجه گرفتند که مسأله فلسطین دیگر مسأله‌ای محوری نیست و وضعیت موجود که در آن فلسطینیان تحت سلطه اسرائیل هستند، پایدار و ماندگار است، مشابه همان اشتباهی که این رهبران در چند سال گذشته درباره دوام وضعیت موجود تحت سلطه اسد در سوریه مرتکب شدند.

امروز، کابینه راست‌گرای نتانیاهو از حملات حماس در سال گذشته برای اولاً نابودی کامل نوار غزه و ساکنان آن در جنگی یک‌جانبه که اکنون ۱۴ ماه است ادامه دارد، و ثانیاً افزایش فشار بر جمعیت غیرنظامی کرانه باختری استفاده کرده است. در جهان عرب و مسلمان به طور گسترده‌تر، نابودی جمعیت غیرنظامی در غزه، افکار عمومی را در حمایت از حق تعیین سرنوشت فلسطینیان به گونه‌ای که در طول دهه‌ها دیده نشده بود، دوباره برانگیخته است.

دولت ترامپ علاقه‌مند خواهد بود که عربستان سعودی را به کشورهای پیمان ابراهیم اضافه کند، اما این امر زمانی محقق نخواهد شد که یک جناح راست‌گرای پیروز در اسرائیل درصدد الحاق بخش عمده‌ای از کرانه باختری، حفظ اشغال بلندمدت غزه، و دفن مسأله فلسطین باشد. همان‌طور که یک مقام رسمی عرب حوزه خلیج فارس اخیراً گفته کشور او مشتاق تعامل با اسرائیل است، اما چگونه می‌توان این کار را انجام داد وقتی اسرائیل هیچ گزینه‌ای جز سرکوب دائمی فلسطینیان پیشنهاد نمی‌دهد؟ این مناقشه صدساله حل‌وفصلش دشوارتر از دو دهه گذشته خواهد بود.