اکوایران: شکست‌های مسکو محدود به خاورمیانه نخواهد ماند و رها کردن شرکای منطقه‌ای از سوی روسیه برا چین درسی هشداردهنده است.

به گزارش اکوایران، تنها چند سال پیش، به نظر می‌رسید که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، نفوذ مسکو در خاورمیانه را پس از چندین دهه افول، دوباره تثبیت کرده است. در حالی که پوتین روابطش با متحدان دیرینه‌ی روسیه یعنی ایران و سوریه را عمیق‌تر می‌کرد و هم‌زمان مناسباتی صمیمانه‌تر با اسرائیل و پادشاهی‌های عربی شکل می‌داد، واقع‌گرایی عمل‌گرایانه‌اش برای بسیاری از کشورهای منطقه جایگزینی قابل‌قبول‌تر نسبت به تعهد ساده‌لوحانه و بی‌ثبات‌کننده‌ی ایالات متحده به ترویج دموکراسی به شمار می‌آمد.

به نوشته مجله فارن افیرز، این راهبرد به روسیه اجازه داد تا به عنوان یک وزنه‌ی تعادل مهم در برابر ایالات متحده در منطقه ظاهر شود، اما در عین حال در نزدیکی مرزهای خودش نیز سودهایی داشت. رهبران خاورمیانه در واکنش به تهاجم تمام‌عیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ به طرز چشمگیری سکوت اختیار کردند. حتی اسرائیل، متحد نزدیک آمریکا، روسیه را محکوم نکرد - چه رسد به آنکه در تحریم‌ها علیه آن مشارکت کند.

اما طی ۲۰ ماه گذشته، جایگاه روسیه در خاورمیانه به‌شدت سقوط کرده است. واکنش اسرائیل به حملات ۷ اکتبر حماس، محور مقاومت را هدف قرار داده است. دولت اسد در سوریه، که مدت‌ها یکی از مشتریان ارزشمند روسیه بود، فروپاشید. حملات ایالات متحده و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران نیز مهم‌ترین متحد منطقه‌ای روسیه را تحت فشار قرار داده است. در نتیجه، اعتبار روسیه به‌عنوان حامی و تضمین‌کننده‌ی امنیت در منطقه، نابود شده است. این گونه ه نظر می‌رسد که در خاورمیانه‌ی جدیدی که در حال شکل‌گیری است، دیگر نیازی به مسکو نیست.

شکست‌های مسکو محدود به خاورمیانه نخواهد ماند. چه این وضعیت حاصل تصمیم آگاهانه‌ی پوتین به مداخله نکردن باشد و چه ناشی از ناتوانی کرملین، رها کردن شرکای منطقه‌ای از سوی روسیه باید برای شی جین‌پینگ و حزب کمونیست چین درسی هشداردهنده باشد: اینکه در زمان بحران، روسیه متحد قابل اتکایی نخواهد بود.

بیشتر بخوانید
چگونه جاسوس آمریکایی مانع تحقق کابوس هسته‌ای پکن شد؟

اکوایران: جامعهٔ اطلاعاتی آمریکا مانع تحقق کابوس رویارویی یک چین هسته‌ای با یک تایوان هسته‌ای کوچکتر شدند.

برای ایالات متحده، کاهش نفوذ روسیه در خاورمیانه باید زمینه‌ساز تأملات بیشتری باشد. سال‌هاست که سیاست‌گذاران و پژوهشگران درباره‌ی میزان استحکام پیوند میان روسیه و چین بحث کرده‌اند - و این‌که آیا منطقی‌ است تلاش شود میان آن دو شکاف ایجاد گردد یا وابستگی متقابل‌شان تقویت شود تا هزینه‌ها و ریسک‌هایی که این اتحاد برای هر دو کشور در پی دارد افزایش یابد؟ اما شکست‌های اخیر مسکو در خاورمیانه یک واقعیت بنیادین را روشن کرده که پیش‌تر زیر گفتارهای روسی و چینی درباره‌ی «روابط ویژه» پنهان مانده بود: روسیه دوستی است که فقط در روزهای خوش همراه است. اگر در آینده میان آمریکا و چین درگیری‌ای رخ دهد - مثلاً بر سر تایوان - واشنگتن می‌تواند انتظار داشته باشد که مسکو، همان‌طور که شرکایش را در خاورمیانه تنها گذاشت، این بار هم در حاشیه بایستد.

چین روسیه

جاده‌ای به دمشق

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، روسیه دیگر بازیگری مهم در عرصه‌ی بین‌المللی نبود، از جمله در خاورمیانه. در آن دوره، تمرکز مسکو بر ادغام روسیه‌ای در حال دموکراتیزه شدن در غرب بود و بوریس یلتسین، رئیس‌جمهور وقت روسیه، می‌کوشید عضوی از نهادهای غربی نظیر گروه ۷، سازمان تجارت جهانی و ناتو شود. در نتیجه، برای حفظ روابط دوران شوروی با دشمنان آمریکا مانند ایران و سوریه، نه تلاشی کرد و نه منابعی اختصاص داد. از سوی دیگر، یک دهه رکود اقتصادی نیز مانعی جدی در برابر تعامل فعال روسیه با کشورهای منطقه بود.

پوتین که در سال ۲۰۰۰ به ریاست‌جمهوری رسید، به‌تدریج به این غفلت مسکو از خاورمیانه پایان داد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، او به‌سرعت به کارزار جهانی آمریکا علیه تروریسم به رهبری جرج بوش پیوست. برای کمک به عملیات نظامی ایالات متحده در افغانستان، روسیه به واشنگتن کمک کرد تا در جمهوری‌های پیشین شوروی یعنی ازبکستان و قرقیزستان - که پوتین آن‌ها را حوزه نفوذ خود می‌دانست - پایگاه‌های نظامی راه‌اندازی کند. حتی وقتی پوتین در سال ۲۰۰۳ به دلیل روابط نزدیک صدام حسین، رهبر وقت عراق، با روسیه با حمله‌ی آمریکا به عراق مخالفت کرد، همکاری‌اش با واشنگتن در مسائل مشترک خاورمیانه‌ای را ادامه داد؛ مهم‌ترینِ این مسائل، تلاش مشترک برای مهار برنامه هسته‌ای تهران بود. در سال ۲۰۱۰، روسیه در کنار آمریکا به قطعنامه‌ی ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل رأی داد که در آن زمان سخت‌گیرانه‌ترین تحریم‌های چندجانبه علیه تهران را اعمال می‌کرد. پنج سال بعد، روسیه به همراه ایالات متحده، چین، فرانسه، آلمان، بریتانیا و اتحادیه اروپا «برجام» را امضا کرد. در تمام این دوران، روسیه در مقابله با گروه‌های تروریستی مختلف در منطقه نیز با ایالات متحده همکاری داشت. برخی از این گروه‌ها با جهادی‌های داخل روسیه نیز پیوند داشتند.

بهار عربی در سال ۲۰۱۱ نقطه‌ی عطفی در سیاست خاورمیانه‌ای پوتین بود. در حالی که رهبران ایالات متحده و اروپا سقوط دیکتاتوری‌ها در منطقه را جشن می‌گرفتند، پوتین - که آن زمان نخست‌وزیر روسیه بود - نگاهی متفاوت به این اعتراض‌ها داشت. او در دیدارهایش با رهبران غربی، از جمله رئیس‌جمهور آمریکا باراک اوباما، هشدار داد که فروپاشی حکومت‌های خودکامه در جهان عرب به جنگ‌های داخلی، قدرت‌گیری افراط‌گرایان و تقویت تروریست‌ها منجر خواهد شد. پوتین حتی از دمیتری مدودف، رئیس‌جمهور وقت و شاگرد سیاسی‌اش، به‌طور علنی انتقاد کرد که چرا در رأی‌گیری شورای امنیت سازمان ملل درباره‌ی قطعنامه‌ای که استفاده از نیروی نظامی علیه ارتش معمر قذافی، دیکتاتور لیبی، را مجاز می‌دانست - که در آن زمان تهدید به ارتکاب جنایت‌های گسترده در شهر بنغازی، دومین شهر بزرگ لیبی، می‌کرد - رأی ممتنع داده بود. پوتین این قطعنامه را «معیوب و ناقص» خواند و گفت که «اجازه‌ی انجام هر کاری را می‌دهد» و آن را به «جنگ‌های صلیبی در قرون وسطی» تشبیه کرد.

روسیه سوریه

اعتراضات در روسیه

در همان سال، یک جنبش اعتراضی دیگر در جای دیگری شعله‌ور شد، در خود روسیه. در دسامبر ۲۰۱۱، صدها هزار روس به خیابان‌ها آمدند تا به انتخابات پارلمانی مشکوک به تقلب‌ اعتراض کنند. پوتین، همان‌طور که پیش‌تر آمریکا را به دامن‌زدن به انقلاب‌هایی در مصر، لیبی، سوریه و تونس متهم کرده بود، این بار نیز ایالات متحده را مسئول این اعتراضات علیه دولت خود دانست. تهدیداتی که حکومت او در داخل با آن مواجه شد و پوتین واقعاً باور داشت که از سوی دولت اوباما حمایت می‌شدند، سبب شد که از مسیر همکاری با ایالات متحده فاصله بگیرد؛ تصمیمی که پیامدهای مهمی برای سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه داشت.

نگرانی‌های پوتین درباره‌ی ثبات سیاسی، با دیدگاه پادشاهان خاورمیانه هم‌راستا بود، رهبرانی که معتقد بودند تغییر رژیم در منطقه به قدرت‌گیری جهادگرایان منجر خواهد شد. عربستان سعودی حتی برای سرکوب اعتراضات ضد دولتی، به‌طور نظامی در بحرین مداخله کرد. پوتین از این فرصت استفاده کرد تا در زمانی که روابط ایالات متحده با کشورهای عربی به دلیل حمایت واشنگتن از تغییرات سیاسی در جهان عرب و نزدیکی دولت اوباما به ایران دچار تنش شده بود، روابط خود را با اسرائیل و پادشاهی‌های عربی عمیق‌تر کند. او همچنین پس از آنکه عبدالفتاح السیسی، رهبر خودکامه‌ی مصر، در سال ۲۰۱۳ از طریق کودتا به قدرت رسید، روابط نزدیکی با او برقرار کرد. افزون بر این، روسیه در لیبی جای خالی آمریکا را پر کرد و با ارائه‌ی حمایت‌های مالی و تبلیغاتی از ژنرال خلیفه حفتر، جنگ‌سالار قدرتمندی که اکنون شرق لیبی را در اختیار دارد، نقش فعال‌تری در آن کشور ایفا کرد. و زمانی که بسیاری از رهبران غربی پس از ترور جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار منتقد حکومت سعودی، در سال ۲۰۱۸ ولیعهد عربستان محمد بن سلمان را محکوم کردند، پوتین به‌صورت علنی از او حمایت کرد.

بیشتر بخوانید
رسوایی بزرگ و جرقه‌ خشم سراسری؛ چرا چینی‌ها به خیابان آمدند؟

اکوایران: هرچند اعتراض‌ها در چین بر سر مسائلی چون املاک یا اختلافات شغلی امری رایج است، ناآرامی سیچوآن به دلیل تمرکز بر بی‌عدالتی اجتماعی متمایز بود.

در این دوره، پوتین همچنین رابطه‌ی شخصی خود را با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، تقویت کرد؛ که او نیز مانند پوتین، نگران فروپاشی دولت‌ها و قدرت‌گیری جنبش‌ها و حکومت‌های اسلام‌گرا در جهان عرب بود. بسیاری از یهودیان محافظه‌کاری که از اتحاد جماهیر شوروی سابق به اسرائیل مهاجرت کرده بودند نیز دیدگاهی مشابه داشتند و رسانه‌های روسی به‌طور مستقیم با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردند. برای این گروه، پوتین رهبری محترم و عمل‌گرا بود که از ثبات در همسایگی‌شان حمایت می‌کرد.

پس از آنکه پوتین در سال ۲۰۱۲ برای سومین بار به ریاست‌جمهوری رسید، دشمنی شدیدتر او با ایالات متحده - که آن را منشأ بی‌ثباتی‌های منطقه‌ای و جهانی می‌دانست - او را به تهران نزدیک‌تر کرد. از سال ۱۹۸۹، سیاست خارجی جمهوری اسلامی به‌صورت نظام‌مند به‌سوی روسیه و چین سوق پیدا کرده بود. در جریان جنگ داخلی خونین سوریه، زمانی که نیروی هوایی روسیه برای حمایت از بشار اسد وارد میدان شد، حزب‌الله نیز در کنار روس‌ها جنگید و همین همکاری موجب نزدیکی بیشتر تهران و مسکو شد. حماس، که در ابتدا موضعی انتقادی نسبت به حکومت اسد داشت، سرانجام با ایران و روسیه همسو شد. از سوی دیگر، پوتین و کرملین هرگز حماس را یک گروه تروریستی ندانستند و آن را جنبش آزادی‌بخش ملی توصیف می‌کردند که مشابه گروه‌هایی در آمریکای لاتین، جنوب‌شرقی آسیا و جنوب آفریقاست که شوروی در دوران جنگ سرد از آن‌ها حمایت می‌کرد. اینکه پوتین توانست هم‌زمان با اسرائیل و حماس رابطه برقرار کند، نکته‌ای قابل‌توجه بود و نشان از موفقیت دیپلماسی او در خاورمیانه در آن دوره داشت.

نتایج ملموس

تلاش پوتین برای گسترش نفوذ روسیه در خاورمیانه، دست‌کم در ابتدا، نتایجی ملموس به همراه داشت. پس از آغاز تهاجم تمام‌عیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، روسیه همکاری‌های دفاعی با تهران را گسترش داد. پادشاهی‌های عربی از رأی دادن به قطعنامه‌های سازمان ملل که روسیه را به‌خاطر این تهاجم محکوم می‌کردند خودداری کردند و به ائتلاف بین‌المللی تحریم‌ها علیه مسکو نپیوستند. در اکتبر ۲۰۲۲، پوتین و محمد بن سلمان (MBS) توافقی برای کاهش صادرات نفت امضا کردند؛ اقدامی که باعث افزایش قیمت نفت شد و ماشین جنگی روسیه را تأمین مالی کرد. حتی اسرائیل نیز، برخلاف اغلب کشورهای نزدیک به غرب، از انتقاد علنی از این تهاجم پرهیز کرد و به قطعنامه‌ی سازمان ملل که روسیه را به دلیل این اقدام محکوم می‌کرد، رأی منفی داد.

روسیه عربستان

زمانی که حکومت اسد در سوریه در سال ۲۰۱۵ در آستانه فروپاشی بود، اعزام نیروی هوایی روسیه برای حمایت از نیروهای زمینی سوری، ایرانی و حزب‌الله، توانست ۹ سال دیگر بقای حکومت اسد را تضمین کند. در ازای این حمایت، اسد دسترسی مستمر روسیه به پایگاه دریایی طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم (نزدیک لاذقیه) را تضمین کرد؛ این دو پایگاه، حضور دریایی روسیه در مدیترانه را تقویت کرده و به نمادی پایدار از حضور نظامی روسیه در خاورمیانه‌ی عربی بدل شدند.

مداخله‌ی نظامی پوتین در سوریه، چهره‌ی روسیه را به‌عنوان شریکی قاطع و قابل‌اتکا در منطقه تثبیت کرد. برخلاف ایالات متحده، روسیه هیچ‌گاه رهبران منطقه را با سخنرانی‌هایی درباره‌ی دموکراسی و حقوق بشر سرزنش نکرد. علاوه بر این، مسکو جریان ارسال تسلیحات را همواره حفظ کرد. در سال‌های پس از بهار عربی، صادرات تسلیحات روسیه به خاورمیانه افزایش یافت، نه تنها به مصر تحت رهبری السیسی، بلکه حتی به ترکیه، عضو ناتو، که با وجود عضویت در این پیمان، سامانه‌ی پدافندی S-400 روسیه را خریداری کرد.

همه‌چیز، همه‌جا، یک‌باره از هم پاشید

اما پس از آنکه حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حمله‌ای گسترده به اسرائیل انجام داد، راهبرد پوتین شروع به فروپاشی کرد. اسرائیل در پاسخ، عملیات نظامی بزرگی را آغاز کرد - ابتدا علیه حماس در غزه و سپس علیه حزب‌الله در لبنان. پوتین کوشید تا در این منازعه بی‌طرف بماند و پیشنهاد میانجی‌گری میان حماس و اسرائیل را مطرح کرد؛ پیشنهادی که نه نتانیاهو و نه جامعه‌ی اسرائیل حاضر به پذیرش آن نشدند. با این‌حال، پوتین کمک معناداری هم به حماس یا حزب‌الله ارائه نداد.

سپس در دسامبر ۲۰۲۴، دولت اسد به‌طور کامل فروپاشید. سرمایه‌گذاری ده‌ها ساله‌ی روسیه برای حمایت از اسد، ظرف چند روز نابود شد. پوتین به اسد و خانواده‌اش در روسیه پناهندگی سیاسی داد، اما برای مقابله با نیروهای شورشی که دمشق را تصرف کردند، هیچ اقدامی انجام نداد. این بی‌عملی، بازتابی گسترده در سراسر منطقه داشت. حزب‌الله بیش از پیش تضعیف شد و رسانه‌های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، به‌طور علنی از ناتوانی روسیه در نجات شریک مشترک‌شان ابراز نارضایتی کردند.

ایران روسیه

روسیه در ژوئن، از نظر اعتباری ضربه‌ای به‌مراتب سنگین‌تر در خاورمیانه دریافت کرد؛ زمانی که نیروهای مسلح اسرائیل و ایالات متحده تأسیسات هسته‌ای ایران را هدف قرار دادند. تنها چند روز پس از حمله آمریکا به سایت فردو، عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، به مسکو سفر کرد. پوتین مطابق معمول، بیانیه‌هایی در محکومیت ایالات متحده صادر کرد، اما هیچ‌گونه کمک نظامی تازه‌ای به ایران - وفادارترین متحد روسیه در خاورمیانه - ارائه نکرد؛ حتی با وجود این‌که تهران همچنان آماده‌ی حمایت از روسیه در جنگ اوکراین بود. در داخل ایران، تهران با چالش‌های متعددی مواجه است، اما پوتین کم‌ترین تلاشی برای کمک انجام نداده است.

رهبران و جوامع در خاورمیانه به بی‌عملی و بی‌تفاوتی روسیه در منطقه توجه کرده‌اند و واکنش در داخل ایران هم چشم‌گیر بوده است. تهران همواره از مسکو حمایت کرده، اما انتقادها از گرایش به روسیه اکنون آشکارتر و بلندتر شده‌اند. تحلیل‌گرانی که پیش‌تر با احتیاط و ملاحظه درباره‌ی رابطه تهران و مسکو اظهار نظر می‌کردند، اکنون به‌صراحت پوتین را به دلیل نپذیرفتن بند دفاع متقابل در «پیمان جامع مشارکت راهبردی» روسیه و ایران - که در ژانویه میان دو کشور امضا شد - مورد انتقاد قرار می‌دهند. این در حالی است که توافق‌نامه‌های مشابه روسیه با بلاروس و کره شمالی شامل چنین بندی هستند.

بیشتر بخوانید
بزرگ‌ترین آزمون دیپلماسی ترامپ: معامله یا تسلیم در برابر پوتین؟

اکوایران: هفتمین دیدار ترامپ و پوتین در حالی برگزار می‌شود که سرنوشت بزرگ‌ترین جنگ اروپا از ۱۹۴۵ و آزمونی تعیین‌کننده برای دیپلماسی شخصی رئیس‌جمهور آمریکا در میان است؛ آزمونی که می‌تواند به معامله‌ای تاریخی یا عقب‌نشینی پرهزینه ختم شود.

صداهای دیگری، از جمله علی مطهری، نایب‌رئیس پیشین مجلس، نیز از تعلل روسیه در تحویل سامانه پدافند موشکی S-400 به ایران انتقاد کرده‌اند؛ سامانه‌ای که می‌توانست در برابر حملات اسرائیل به کار آید. پس از حملات اسرائیل و آمریکا، سرمقاله‌ی یکی از روزنامه‌های تأثیرگذار که دهه‌ها پیش به دست سه روحانی تأسیس شده بود، افرادی را که ایران را به‌سوی نزدیکی بیشتر با مسکو سوق داده‌اند مورد سرزنش قرار داد.

حتی در درون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برخی از این وضعیت به شدت دل‌سرد شدند. هنگامی که پوتین پیشنهاد میانجی‌گری میان ایران و ایالات متحده را مطرح کرد، یک روزنامه تندرو نوشت که رئیس‌جمهور روسیه در واقع قصد دارد از ایران به‌عنوان اهرم فشاری برای کسب امتیاز از آمریکا در زمینه‌ی جنگ اوکراین استفاده کند، و حاضر است در ازای امتیازات غرب، محدودیت‌هایی را بر برنامه هسته‌ای ایران بپذیرد. در شبکه‌های اجتماعی ایران، کاربران بیشتر درباره‌ی پیشینه‌ی استعمارگرایانه‌ی روسیه در ایران در دوران تزارها و اتحاد جماهیر شوروی بحث می‌کنند.

نگرش اسرائیل نسبت به روسیه نیز دگرگون شده است. نه بنیامین نتانیاهو و نه ساکنان اسرائیل علاقه‌ای به میانجی‌گری پوتین میان ایران و اسرائیل ندارند. در گذشته، هنگامی که روابط آمریکا و اسرائیل دچار تنش می‌شد، نتانیاهو تمایل داشت به‌سمت مسکو متمایل شود؛ اما اکنون، با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، نیاز نتانیاهو برای حفظ نزدیکی با پوتین و روسیه‌ی تضعیف‌شده بسیار کاهش یافته است.

روی من حساب نکنید

تصمیم پوتین برای کمک نکردن به شرکای روسیه در خاورمیانه، باید پیام روشنی برای رهبران پکن نیز داشته باشد: در صورت بروز جنگ میان چین و ایالات متحده بر سر تایوان، ارزش روسیه به‌عنوان یک متحد بسیار محدود خواهد بود.

اگر خودداری روسیه از حمایت از ایران در بحرانی‌ترین لحظه‌اش نشانه‌ای باشد، پکن نیز در زمان نیاز نباید انتظار یاری چندانی از مسکو داشته باشد. در صورت بروز درگیری در آسیا، پشتیبانی پوتین احتمالاً به صادرات نفت و گاز به چین محدود خواهد شد. همان‌طور که وانگ یی، وزیر خارجه چین، صراحتاً در دیدار با رهبران اروپایی گفت، تا زمانی که روسیه در اوکراین بجنگد - و به این ترتیب منابع و تمرکز آمریکا را از آسیا منحرف کند - برای چین مفید خواهد بود. اما انتظار بیشتری از مسکو نمی‌توان داشت.

دولت ترامپ نیز احتمالا همین نتیجه‌گیری را داشته باشد. در ماه‌های نخست دولت او، برخی تحلیل‌گران استدلال می‌کردند که ایالات متحده باید روسیه را از چین جدا کند تا به طور مؤثر پکن را مهار کنند - راهبردی که از آن به‌عنوان «کسینجر وارونه» یاد می‌شد. چنین اقدامی در آن زمان اشتباه بزرگی بود، و امروز اشتباهی بزرگ‌تر خواهد بود. پوتین نشان داده است که حتی برای متحدانی با روابط دیرینه با مسکو نیز متحدی غیرقابل اتکاست. بنابراین، احتمال این‌که شریک مؤثری برای واشنگتن در برابر چین باشد، بسیار اندک است. بنابراین، فارغ از رویکردی که ترامپ در نهایت در قبال پوتین در پیش خواهد گرفت، باید هدفِ جدا کردن مسکو از پکن را کنار بگذارد.

موفقیت اولیه‌ی راهبرد روسیه در خاورمیانه زمانی این تصور را ایجاد کرده بود که مسکو می‌تواند شریک ژئوپلیتیکی ارزشمندی باشد. اما شکست کامل این سیاست باید ترامپ و دیگران را از دل بستن به معمار آن بازدارد.