به گزارش اکوایران، سفر قریب الوقوع چارلز میشل، رئیس شورای اروپا به چین نشان دهنده نگرانی های اروپا نسبت به رقابت ها در اوراسیا است. در ماه های اخیر مکرون علیرغم تثبیت موقعیتش بارها رویاروی ایالات متحده و بریتانیا قرار گرفت و از برقراری نوعی مصالحه با روسیه گفت. همزمان اولاف شولتز نیز با رئیس جمهوری فرانسه هم صدا شد و بر ترانزیت رایگان کالا میان سه کشور بالتیک که همگی عضو اتحادیه اروپا هستند و همچنین روسیه تاکید کرد. اتخاذ چنین مواضعی موجب گشت که منتقدان صراحتا پاریس و برلین  را به چالش کشیده و بگویند که این دو قدرت اروپایی به تهدید وجودی روسیه باور ندارند.

چالش اروپای جدید برای آمریکا

رویکرد متناقض کشورهای غرب اروپا نشان می دهد که این گروه از بازیگران هنوز از آمادگی لازم برای حضور در رقابت های طولانی اوراسیا برخوردار نیستند. بنابراین ایالات متحده می بایست از وزن استراتژیک قاره سبز به شکلی موثرتری استفاده کند هرچند این بازیگر باید این حقیقت را لحاظ کند که تا چه میزان اروپای جدید می تواند شریک بلندمدت موثرتری در قیاس با اروپای قدیم باشد؟

ابهام و عدم شفافیت اروپای غربی در باب سیاست های چین، نقطه اوج روندهای ژئوپولتیک در بلندمدت محسوب می شود. در واقع سیاست های فرانسه- آلمان و تا اندازه ای بریتانیا در ارتباط با چین ناشی از انتخاب های راهبردی است که به شکلی برجسته در سیاست اروپا درباره روسیه نیز خودنمایی می کند. اروپای دیگر اروپای پیر و کور نیست بلکه آنگونه که نشنال اینترست نوشته، مجموعه ای است از بازیگرانی که براساس مفروض های استراتژیک نادرست عمل می کند، مفروض هایی که صرفا حمله روسیه به اوکراین را توجیه کرده و به بزرگ نمایی چین یاری می رساند.

 

تکرار بازی کهنه برای خودمختاری استراتژیک

 بازی فرانسه و آلمان برای بهره مندی از خودمختاری استراتژیک به دوران جنگ سرد باز می گردد. خروج فرانسه از ساختار یکپارچه ناتو که واکنش های تند آمریکا را به دنبال داشت و عدم تمایل انگلیس و آمریکا برای تسلیم شدن در برابر جاه طلبی های شارل دوگل نشان دهنده بازگشت به منطق استراتژیک اروپای قدیم بود. امروز اما خیز برای خودمختاری استراتژیک اروپا تلاشی است برای تکرار موازنه سیاسی قبل از قرن بیستم.

تلاش های فرانسه و آلمان برای خودمختاری به پایان جنگ سرد ختم نشد. در عوض هر دو قدرت از نفوذ اقتصادی و سیاسی شان برای کنار زدن ایالات متحده استفاده کردند؛ کشوری که فرایند جهانی شدن را پس از سال 1991 با امید به دموکراتیک سازی بازار پذیرفت؛ ساختاری که به آرامی همه دولت ها را در سیستم مبتنی بر قوانین ادغام، سیاست های آنها را تعدیل و تنها تعداد انگشت شماری از قدرت های سرکش را در حاشیه نگاه می دارد.حال سوال این است که چرا اروپای قدیم که تجربه دو جنگ ویران گر را داشت و در برابر سلطه غیر اروپایی ها آسیب پدیر است، باور دارد که جهانی شدن به سبک و باور آنها به رقابت  سیاسی پایان می دهد؟

107159535-1669893848643-gettyimages-1245259119-BIDEN_CHRISTMAS_TREE

رویکرد منفعل اروپای قدیم در برابر جنگ در اوکراین

در پاسخ باید میان اروپای قدیم و جدید تفکیک قائل شد. اروپای قدیم جهانی شدن را نه به دلیل رویاهای به تاخیر افتاده دموکراتیک، بلکه به واسطه اهداف سنتی دنبال کرد. جهانی شدن از منظر اروپای قدیم راهی بود به سوی خودمختاری، بدین معنا که با تفکیک قدرت اقتصادی و فرسایش موقعیت ایالات متحده، قدرت های اروپایی می توانستند نقش متعادل کننده استراتژیک را ایفا کنند.اما امروز نبرد در اوکراین از یک طرف فرصتی غیر قابل انکار برای رهایی آنها از دست ایالات متحده می باشد و از منظری دیگر به صراحت می تواند به روسیه نشان دهد که اروپا- آتلانتیک نیازی به غل و زنجیر قدرت های خارج از ائتلاف آتلانتیک ندارد.

قاره سبز از پکن چه می خواهد؟

نبرد اوکراین بعد از گذشت بیش از نه ماه نشان داد که فرانسه و آلمان ظاهرا تلاش های واهی شان را برای خودمختاری استراتژیک کنار گذاشته اند. اما ناظران بر این باورند که فارغ از جدال های سیاستمداران آلمان و سخنرانی های مکرون در باب مسائل امنیتی، اروپای قدیم برای مقاومت در برابر روسیه در اوکراین منفعل بوده است. آلمان در ارائه کمک های نظامی به اوکراین در رتبه ای بسیار پایین تر از لهستان و بریتانیا قرار دارد و کمک های فرانسه نیز در قیاس با سایر بازیگران بسیار جزئی است. هیچ کدام از این دو بازیکر برای کاهش بودجه آمریکا برای جنگ هزینه ای صرف نکرده اند در عوض کنفرانس های بسیاری برگزار کردند و متعهد به بازسازی زیرساخت های اوکراین در بلند مدت بدون هیچ فعل سیاسی شدند.

اروپای قدیم ممکن است از روسیه حمایت نکند چرا که حمله فوریه مسکو به اوکراین چنان شوکی به سیاست قاره سبز وارد کرد که دیگر نمی تواند پشت یک تمایل فرضی به دیپلماسی پنهان بماند. با این حال، رویکرد برخی از بازیگران اروپایی نشان می دهد که گروهی از کشورهای اروپایی ممکن است اشتباهی را که درباره روسیه مرتکب شده اند را در ارتباط با چین تکرار کنند.شولتز تنها چند هفته بعد از آن که شی به عنوان رئیس مادام العمر برگزیده شده به چین سفر داشت و درباره آسیب پذیری چین در برابر تله درامد متوسط هشدار داد. تعامل دوجانبه مکرون و شی در اجلاس گروه بیست در بالی نیز اهمیت داشت. هرچند شواهد نشان می دهد فرانسه هنوز خط منسجم رابطه اش با چین را مشخص نکرده است. با این همه سوالی که امروز و همزمان با سفر رئیس شورای اروپا به چین مطرح شده آن است که قاره سبز از پکن چه می خواهد؟

38706b9a-2a30-4992-af44-aacd334594a2

باج خواهی به سبک پکن

در پاسخ باید گفت در کوتاه مدت فرض بر آن است که اروپا باور دارد که پکن می تواند مسکو را برای پایان دادن به جنگ در اوکراین تحت فشار قرار دهد یا مانع از آن شود که پوتین به سلاح هسته ای متوسل گردد. با این همه واقعیت هولناک تری پنهان است، به بیانی بهتر طبیعتا اروپا برای تحقق خواست خود مبنی بر پایان جنگ در اوکراین یا باید از اهرم های قوی تری برای تضعیف چین برخوردار باشد یا امتیازهایی را در اختیار پکن قرار دهد.در چنین شرایطی ایالات متحده با چالشی جدی روبرو خواهد بود. متحدان سنتی این کشور نه تنها فتح پوتین را تسهیل می کنند بلکه قصد دارند در آینده نزدیک تر با چین همکاری کنند آن هم زمانی که قدرت و قاطعیت این بازیگر در حال افزایش است.

تحلیلگران بر این باورند که امروز به واسطه انحراف استراتژیک، ایالات متحده  قادرنیست به سادگی اروپا را به حال خود رها کند چرا که قدرت اقتصادی، سرمایه سیاسی، ظرفیت فنی و اهرم جغرافیایی کافی در قاره سبز وجود دارد که به شکلی غیر مستقیم برای رقبات چین و آمریکا حیاتی است. اروپا نیمی از مسئله ارواسیا بوده و هست پس نمی توان این قاره را از موازنه هند و اقیانوس ارام جدا کرد.

GettyImages-1441553105-scaled

لزوم بازتعریف استراتژی آمریکا

اروپای جدید اما امیدوار است. شرق اروپا پس از فروپاشی شوروی خطر حاصل از جنگ در اوکراین در درک می کند و به شکلی فزاینده تهدیدی را که چین برای نظم اوراسیا ایجاد کرده را تشخیص می دهند. کشورهای بالتیک نیز همزمان و با احتیاط در حال برقراری تماس رسمی دیپلماتیک و همکاری اقتصادی با تایوان هستند.

پس ایالات متحده بهتر است راه هایی که می تواند مانع از ادغام اروپای شرقی در سیاست چین شود را لحاظ نماید. بدیهی ترین گام، تسریع همکاری دفاعی و صنعتی خواهد بود.کشورهای شرق اروپا باید تشویق شوند تا با تامین کنندگان دفاعی اسیایی از جمله کره جنوبی و ژاپن همکاری کنند. این مقوله ثبات تولید مورد نیاز جهت توسعه ظرفیت برای متحدان اسیایی ایالات متحده را فراهم کرده و در نتیجه سیستم دفاعی- صنعتی قانونی اروراسیا برای مقابله با ارتش آزادی بخش چین را تقویت می کند. پس باید اذعان کرد که هیچ چیز قدرت سنتی اروپایی غربی را به ظهور وا نمی دارد حتی واقعیتت هایی که امروز در اوکراین جریان دارند. ایالات متحده باید سیاست های خود را با واقعیت های تلخ حاکم تطبیق دهد.