به گزارش اکوایران، اخیرا شاهد هم‌گرایی تیره اما نمادین در تونس بوده‌ایم. پس از بازداشت راشد الغنوشی، رهبر حزب سابقا اسلام‌گرای النهضه، قیس‌سعید، نخست‌وزیر تونس، با وزیر امور خارجه سوریه دیدار داشت، آن هم در شرایطی که کشورهای عرب برای احیای روابط دیپلماتیک خود با دمشق خیز برداشته‌اند. با این‌همه آن‌گونه که واشنگتن‌پست مدعی است، تونس قرار بود از رویکرد متفاوتی پیروی کند؛ کشوری که پیش رویِ جنبش‌های بهار عربی قلمداد می‌شود. با این حال سعید تلاش‌های یک‌دهه‌ای تونسی‌ها برای تحکیم فرایند دموکراسی را متوقف کرده است.

تحفه فرزند ناخلف نظم قدیم و احیای استبداد

بازداشت راشد الغنوشی، رهبر حزب میانه‌روی النهضه، نقطه عطفی در تاریخ این کشور است. غنوشی پیش از قیام 2011 سال‌ها در زندان و تبعید به سر می‌برد و به چهره‌ای نمادین تبدیل شده بود. به نوشته ناظران الغنوشی نمادی است از امکان کثرت‌گرایی سیاسی در تونس. با این‌همه امروز سعید، فرزند ناخلف نظم منفور قدیم، در تلاش است تا به گفته ندیم حوری، مدیر اجرایی بخش ابتکار اصلاحات عربی استبداد را در این کشور آفریقایی احیا کند. این تحلیل‌گر اذعان داشته که سعید در حال گذار از دموکراسی است و در این مسیر بعد از انحلال پارلمان و سایر نهادها در انزوا قرار دارد.

در سال 2011 اعتراض‌های ضددولتی سراسر جهان عرب، از الجزایر گرفته تا سودان، لبنان، اردن و عراق را در برگرفت. خشم مردم به دلایلی چون فساد بومی، اقتصادهای راکد و شکست نخبگان فوران کرده بود. در برخی از کشورهای عربی، رهبران از سمت خود کناره‌گیری کردند. در این گروه از بازیگران امید برای گام برداشتن به سوی دموکراسی بیش‌تر شد. اما در عمل شاهد حقیقتی تلخ و در عین حال متفاوت بودیم.

امیدی که توهم شد

علاوه بر تونس، امروز شاهد نبرد و هرج و مرج در سودان هستیم؛ نبردی که به واسطه آن دموکراسی و گذار به مردم‌سالاری به‌سان توهمی شده و امیدها به تحقق‌شان از میان رفته است. در شرایط کنونی  جناح‌های متخاصم به روی هم آتش گشوده تا بدین طریق سلطنت و قدرت‌شان را تحکیم کنند.

ورق در میان اعراب برگشت

کشورهای مختلف عربی بالاخص پادشاهی‌های خلیج فارس چون عربستان و امارات، بیش از همه به کنش‌ها و واکنش‌های ضددموکراتیک کمک کرده‌اند. این خود نشانه‌ای از منافع پایدار، ترس از  بی‌ثباتی و تهدید ناشی از پایان انحصار قدرت در داخل و تغییرات ژئوپلتیک منطقه است. با این همه امروز عربستان و امارات رویکرد خود را تغییر داده‌اند -همان بازیگرانی که روزگاری برای مخالفان دولت سوریه سلاح ارسال می‌کردند، اما امروز تلاش دارند تا روابط دیپلماتیک خود را با دمشق احیا کنند.

سارا دوواج، تحلیل‌گر مسائل منطقه‌ای در این باره نوشت این‌که عربستان در صدد بازگردان سوریه به آغوش کشورهای عرب است و هم‌زمان این فرایند را رهبری می‌کند، زمانی رخدادی غیرقابل‌تصور بود. در بازه‌ای از زمان، این پادشاهی یکی از تامین‌کنندگان اصلی سلاح برای گروه‌های شورشی قلمداد می‌شد، اما حالا ورق برگشته است.

با این همه، در شرایط کنونی، ریاض بعد از تلاش پر هزینه در یمن به دنبال اجرایی کردن رویکردی متفاوت است. به نظر می‌رسد جنگ در یمن برای سعودی‌ها درس بزرگی به همراه داشته است؛ آ‌ن‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است بر دیپلماسی متمرکز شوند. اندرو لبیر، استادیار دانشگاه و تحلیل‌گر مسائل سیاسی عربستان در این باره ضمن تایید این تحلیل فت که پادشاهی بدین نتیجه رسیده که برای نشان دادن قدرت‌ش نیاز به مداخله نظامی ندارد.

ماحصل انفعال آمریکا

هم‌زمان باید گفت که عدم تعامل واشنگتن با منطقه نیز محاسبات راتغییر داده است. محمد الیحیی، کارشناس فعال در موسسه هادسون در این باره گفت که رقابت میان ایران و کشورهای خلیج فارس بر پایه نظم امنیتی تعریف شده توسط ایالات متحده در منطقه قرار دارد. حال اگر ایالات متحده از این گردونه خارج شود، ریشه این رقابت نیز ناپدید خواهد شد. به باور او، علی‌رغم غیبت احتمالی آمریکا، غرب برای اجرایی شدن امیدهای دموکراتیک در منطقه نقشی جدی ایفا نکرده است.

غرب خودکامه‌ها را تقویت کرده 

در سودان، ایالات متحده بیش از آن‌که به دنبال هدایت به سوی یک دموکراسی واقعی باشد، درگیر کنش‌های ژنرال‌ها و موافقت‌شان برای عادی‌سازی رابطه‌شان با اسرائیل بوده است. در الجزایر و تونس هم دسترسی به گاز طبیعی و همکاری در حوزه مهاجرت بیش از آرمان‌های معترضان و جامعه مدنی اولویت دارد.

در حقیقت منشا قهری شکل‌گیری و یا تداوم قدرت خودکامگی‌های عربی در سیاست‌های غرب ریشه دارد. گزارش اخیر نهاد ابتکار آزادی نشان می‌دهد که مصر و عربستان که از متحدان اصلی ایالات متحده هستند از اهرم‌های سرکوب برای خاموش کردن مخالفان‌شان استفاده می‌کنند. اما واشنگتن در برابر اقدامات خشونت‌آمیر آن‌ها سکوت اختیار کرده است.از همین رو، ناظران بر این باورند که احیای ساختارهای اقتدارگرایانه محتمل‌تر شده و با درهم‌شکسته‌شدن قراردادهای اجتماعی، جامعه مدنی و آرمانش بر روی لایه نازکی از یخ قرار دارد.