به گزارش اکوایران، در میان تمام صحبت‌هایی که این هفته در اجلاس ناتو در مورد وحدت اتحاد و حمایت از اوکراین بیان شد، یک موضوع بزرگ‌تر نادیده گرفته شد: استراتژی آمریکا برای این ائتلاف در حال شکست خوردن است.

به نوشته ریسپانسیبل استیت‌کرافت، حمله متقابل مورد انتظار اوکراین - تلاش آن‌ها برای وادار کردن کرملین به پذیرش شکست با بیرون راندن نیروهای روسیه از دونباس و کریمه - در مواجهه با استحکامات دفاعی عظیم روسیه، تعداد زیادی از نیروهای جدید، و تسلط فزاینده مسکو بر آسمان‌ها در نزدیکی جبهه جنگ، با مشکل مواجه است.

اوکراین به سرعت در حال کاهش ذخایر سربازان، گلوله‌های توپخانه و موشک‌های دفاع هوایی خود است و غرب نمی‌تواند با سرعت کافی برای آن‌ها نیرو آموزش دهد یا به این زودی‌ها سلاح‌های کافی برای تغییر این تصویر تیره تولید کند. ایالات متحده هم نمی‌تواند به هزینه کردن از ذخایر نظامی موجود خود -بدون به خطر انداختن توانایی خود برای مقابله با یک بحران احتمالی با چین- ادامه دهد. در نتیجه، استراتژی ناتو برای پایان دادن به جنگ، که پیش‌فرض آن موفقیت ضدحمله است، به طور فزاینده‌ای بی‌نتیجه به نظر می‌رسد.

استراتژی جدید اروپا

استراتژی گسترده‌تر آمریکا در اروپا نیز در حال شکست است. هدف اولیه ناتو جلوگیری از ظهور یک هژمون اروپایی بود که می‌تواند امنیت و رفاه اقتصادی آمریکا و اروپا را تهدید کند. هدف آن اطمینان دادن به شرکای ایالات متحده بود که واشنگتن نه آنها را در برابر تجاوزات شوروی رها می‌کند و نه دست آلمان را برای بازسازی ارتش مستقل و احیای آرزوهای قدیمی خود برای تسلط بر این قاره باز می‌گذارد. اروپای غربی در ازای حمایت زیر چتر نظامی آمریکا، توانست بر رشد اقتصادی تمرکز کند که آن را کمتر و کمتر در معرض انقلاب‌های کمونیستی قرار داد، در حالی که برای پوسیدگی و فروپاشی نظام شوروی زمان می‌خرید. آن استراتژی قدیمی موفقیت چشمگیری داشت.

با این حال، با فروپاشی دیوار برلین، نخبگان سیاست خارجی آمریکا نگاه خود را تغییر دادند: ایالات متحده به جای جلوگیری از ظهور یک هژمون رقیب که ممکن است بر اروپا مسلط شود، به گونه‌ای حرکت کرده است که خود به قدرت برتر این قاره تبدیل شده است که هدف آن این است که تمام اروپای شرقی را تحت الحمایه آمریکا کند. گسترش دوگانه ناتو و اتحادیه اروپا رفاه را در سراسر قاره گسترش داده است، اما اروپا را در ایجاد قابلیت نظامی خودمختار یا دنبال کردن سیاست خارجی مستقل از واشنگتن ناتوان کرده است و روسیه را به طور فزاینده‌ای خارج از نهادهای کلیدی اروپا قرار داده است؛ که این انگیزه را به مسکو داده است که به جای حمایت از این نهادها، آنها را تضعیف کند.

12ukraine-blog-leader-statements

در همین حال، خود اروپا به طور فزاینده‌ای بر سر ملزومات استراتژی واشنگتن چند دسته شده است. رونق آلمان - موتور رشد اروپا - برای سال‌ها مبتنی بر هزینه‌های دفاعی کم و دسترسی به انرژی ارزان روسیه بوده است که اقتصاد صادرات محور آن را تقویت می‌کرد. حمله پوتین به اوکراین عملاً به این دسترسی پایان داد و وابستگی آلمان به انرژی گران قیمت آمریکا را افزایش داد.

و برای مقابله با خطرات از سوی روسیه و چین، واشنگتن فشار فزاینده‌ای را بر آلمان و سایر بخش‌های «اروپای قدیمی» وارد می‌کند تا هزینه‌های دفاعی خود را افزایش دهند و تجارت و سرمایه گذاری در چین را محدود کنند. سرعت آهسته تحویل تسلیحات آلمان به اوکراین و سفر تجاری برجسته صدراعظم شولتز به چین در پاییز گذشته نشانه‌هایی از این هستند که بعید به نظر می‌رسد معامله «بیشتر خرج کنید و درآمد کمتری داشته باشید» برای برلین جذاب باشد.

در همین حال، بسیاری از اعضای جدیدتر ائتلاف به رهبری لهستان و کشورهای بالتیک، ایالات متحده را تحت فشار قرار می‌دهند تا از ضمانت‌های امنیتی که ارائه کرده است اما هرگز نخواسته آن‌ها را اجرا کند، حمایت کند. آنها تهاجم روسیه به اوکراین را تهدیدی قریب الوقوع برای امنیت خود و آزمونی ضمنی برای تعهد واشنگتن به پیمان دفاعی می‌دانند. آنها خواستار افزایش کیفی و کمی کمک‌های نظامی غرب به اوکراین هستند و استدلال می‌کنند که احتمال درگیری مستقیم روسیه با ناتو در پاسخ بسیار کم است، حتی اگر نیروهایش با شکست مواجه باشند.

و آنها اصرار دارند که عضویت اوکراین در ناتو را در اسرع وقت فراهم کنند و ادعا می‌کنند که چنین تعهد امنیتی به جای تحریک بیشتر روسیه به تجاوز، مانع از آن خواهد شد.

واشنگتن تلاش کرده است از انتخاب‌های سختی که این فشارهای متضاد اقتضا می‌کنند، اجتناب کند. آمریکا هر گونه مصالحه‌ای را که ممکن است شانس صلح از طریق مذاکره با روسیه را افزایش دهد، رد کرده است، و معتقد است که می‌تواند با هزینه‌ای کم، روسیه را در اوکراین مجبور به تسلیم کند. گروه بزرگ شاهین‌های واشنگتن با تضمین‌های امنیتی آمریکا به‌عنوان طلسم جادویی‌ای رفتار می‌کنند، که روسیه یا هر رقیب دیگری آن‌ها را به چالش نمی‌کشند و نیازی به اجرا ندارند.

زمان تعیین یک استراتژی جدید توسط آمریکا مدت هاست که رسیده است. هدف فوری واشینگتن باید خنثی کردن توانایی روسیه برای فتح مجدد اوکراین باشد، که بدون دخالت عمیق‌تر ناتو در جنگ قابل دستیابی است، بر خلاف بیرون راندن نیروهای روسیه از دونباس و کریمه.

غرب باید این حمایت دفاعی را با یک تهاجم دیپلماتیک همراه کند که مسکو را برای پایان دادن به درگیری ترغیب می‌کند، نه طولانی کردن آن با هدف جلوگیری از بازسازی اوکراین و جلوگیری از عضویت این کشور در ناتو. به جای ادامه دادن به گسترش لیست کشورهای ناتو و انجام ماموریت‌های جدید خارج از منطقه، واشینگتن باید ناتو را به هدف دفاعی اصلی خود بازگرداند، نقش اروپا را در تسلیح و رهبری ائتلاف افزایش دهد، و از خودمختاری بیشتر اروپا در جهان حمایت کند، که خطرات و بارهای روی دوش آمریکا در برخورد با روسیه و چین را کاهش می‌دهد.

ما شاهد چنین تغییری در نشست ویلنیوس نبودیم. شورش نافرجام گروه مزدور واگنر در ماه گذشته این امید را در واشنگتن ایجاد کرد که روسیه ممکن است از درون منهدم شود، جنگ در اوکراین را ببازد و ایالات متحده را قادر سازد تا از بده بستان‌های دشوار اجتناب کند. اما به قول معروف امید یک استراتژی نیست.