به گزارش اکوایران، بار دیگر خاورمیانه صحنه تحرکات چشم‌گیری است. از نزدیکی ایران و عربستان با میانجیگری چین تا بازگشت بشار اسد به اتحادیه عرب و شایعات در مورد تنش فزاینده بین رهبران سعودی و اماراتی، منطقه پر از تحولات است. گمانه‌زنی‌هایی نیز درباره یک پیشرفت قریب‌الوقوع در برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) وجود دارد.

به نوشته دِیلی صباح، در حالی که برخی از مفسران بر عقب‌نشینی ایالات متحده از منطقه تأکید می‌کنند، برخی دیگر پیش‌بینی می‌کنند که اقدامات بعدی جو بایدن میراث او برای نسل‌های آینده خواهد بود. آنچه که کلیات این میراث را تشکیل می‌دهد، پرسشی میلیون‌دلاری است. اما استراتژیست‌ها از قبل می‌دانند که این یک بازی قدرت بلندمدت است.

تعادل ترازو با ایران

از نقطه‌نظر سیاست واقعی، استراتژی مرکزی واشنگتن در حفظ توازن قدرت منطقه‌ای نهفته است. هدف اصلی این است که از تبدیل‌شدن هر بازیگری در خاورمیانه (به جز اسرائیل) به نیرویی قدرتمند که قادر به کنترل منطقه باشد، جلوگیری شود. مدت‌هاست که تهران مانند وزنه‌ای در طرف مقابل ترازو این نقش را ایفا کرده است. در طول جنگ ایران و عراق، ایالات متحده در ابتدا طرفدار روابط نزدیک با صدام بود. سپس، واشنگتن از طریق ماجرای ایران-کنترا به تهران کمک کرد و به دنبال آن، یک دوره مهار دوگانه که در آن دولت کلینتون همراه با تضعیف عراق، ایران را با تحریم‌ها و در عین حال تقویت حضور نظامیش در کشورهای حاشیه خلیج فارس، تحت فشار گذاشت. در حوزه استراتژی، اقدام واشنگتن را موازنه‌سازی فراساحلی می‌نامند. با حمایت از یک بلوک قدرت در مقابل بلوک دیگر، ایالات متحده نقش یک «متعادل‌کننده» را داشت و بدین ترتیب تسلط خود را با منابع بسیار کمتر تضمین می‌کرد.

تا به امروز، واشنگتن مشتاق این نبوده که چین به یک میانجی بین کشورهای خلیج فارس و ایران تبدیل شود؛ چرا که نشان‌دهنده عقب‌نشینی آمریکا از منطقه است. سیگنال‌های دیگر، مانند نگرش مساعد عربستان سعودی نسبت به حمایت غرب از اوکراین و همکاری فزاینده ریاض با روسیه در اوپک‌پلاس، باعث ایجاد سوءتفاهمی بین رهبران سعودی و تصمیم‌گیرندگان در ایالات متحده و همچنین امارات شده است.

احتمال فزاینده بازگشت به توافق هسته‌ای و تشدید مذاکرات پشت درهای بسته می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که دولت بایدن در آستانه انجام حرکت بعدی خود در منطقه است. علی‌رغم تکذیب‌های ایران، بدیهی است که با توجه به وضعیت وخیم اقتصاد ایران، نه سرمایه‌گذاری چین و نه روابط استراتژیک با روسیه استراتژی‌های درازمدت پایداری برای ایران نیستند. از آنجایی که واشنگتن به احیای برجام فکر می‌کند، بیش از آنچه به نظر برسد، تهران متعهد به این امر است. در غرب نیز اکراه چندانی وجود ندارد.

تعامل اقتصادی خلیج فارس با چین، تلاش‌های ریاض برای نزدیک‌شدن به تهران، و شکاف بین محمد بن سلمان و شیخ محمد بن زاید آل نهیان، حاکم امارات همگی بخشی از یک نمایش رسانه‌ای هستند که حواس‌پرتی مفیدی است. با این حال، هدف استراتژیست‌های آمریکایی این است که از چنین جزئیاتی آگاه باشند و فهم محکمی از امور منطقه داشته باشند. در زمان مناسب، واشنگتن اقدامات خود را انجام خواهد داد که به همه یادآوری کند که «من اینجا هستم و جایی نمی‌روم».

با توجه به روابط متخاصم با دولت بایدن و خواسته‌های زیادی که ریاض در ازای عادی‌سازی روابط با اسرائیل به آن نیاز دارد، مانند ضمانت امنیتی مشابه ناتو از سوی ایالات متحده، بسیاری پیش‌بینی می‌کنند که عربستان سعودی به زودی با اقدام متعادل‌کننده‌ای از سوی آمریکا روبرو خواهد شد.

تغییر توازن قوا تنها با احیای مجدد توافق هسته‌ای با ایران امکان‌پذیر است. آخرین به‌روزرسانی‌ها درباره مذاکرات نشان می‌دهد که دیپلمات‌ها به محکم‌کاری جزئیات برجام ادامه می‌دهند. این موضع حاکی از آن است که اگر قرار بود توافق اتفاق بیفتد، این تلاش صرفاً یک ابزار سیاست خارجی برای تقویت ایران و تغییر موازنه در خلیج فارس خواهد بود و نه تلاشی صرف برای نصب دوربین‌ها و مکانیسم‌های نظارتی آژانس.

بنابراین، ایالات متحده یک کارت قابل توجه در دست دارد و در حال حاضر سابقه انجام حرکات مشابه در گذشته را دارد.

فلسطین فراموش می‌شود؟

تغییر موازنه قوا در خلیج فارس برندگان و بازندگانی را به همراه خواهد داشت. طبق معمول، فلسطینی‌ها جزو بازندگان خواهند بود. درخواست عربستان سعودی برای راه حل دو کشوری، مانند لفاظی‌های قبلی آن، حرف‌های توخالی است. مانند توافق‌نامه ابراهیم دونالد ترامپ، تلاش‌های بایدن برای عادی‌سازی، نوشدارویی برای مصائب فلسطین نخواهد بود. بعید است که اسرائیل، تحت حکومت بنیامین نتانیاهو ناسیونالیست امتیازاتی بدهد. در حالی که ممکن است بن سلمان به دنبال همسویی با تل‌آویو باشد که او قبلاً از آن به عنوان یک متحد بالقوه یاد کرده است، هیچ توافقی به چالش‌های موجود رسیدگی نخواهد کرد. این یک واقعیت هشیارکننده است که تمام منطقه، آگاهانه یا ناآگاه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند.

کسانی که در منطقه هستند با یک انتخاب روبرو هستند: «نادیده‌گرفتن مصیبت قربانیان در سراسر منطقه یا حمایت از عدالت و صلح».