به گزارش اکوایران، مارک لئونارد، مدیر و یکی از مؤسسان شورای روابط خارجی اروپا است. او اخیراً یادداشتی در پراجکت‌سیندیکیت منتشر کرده است با عنوان «این جنگ سرد متفاوت است». در ادامه این یادداشت را از اکوایران می‌خوانید:

جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده اخیراً رهبران متحدان خود، ژاپن و کره جنوبی را به کمپ دیوید دعوت کرد تا در مورد چگونگی مهار چین و مقابله با نفوذ روسیه، برای مثال در منطقه ساحل آفریقا صحبت کنند -جایی که اخیراً یک رشته کودتا را تجربه کرده است. در همین حال، رهبران کشورهای بریکس - برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی - در ژوهانسبورگ گرد هم آمدند تا از تسلط غرب بر نهادهای بین‌المللی که پس از جنگ جهانی دوم تأسیس شده‌اند، انتقاد کنند. این وقایع برای این کافی بود که به مورخان جنگ سرد، حس آشناپنداری (دژاوو) بدهد.

دشمن اصلی غرب امروز چین است، نه اتحاد جماهیر شوروی، و بریکس پیمان ورشو نیست. اما با وارد شدن جهان به دوره‌ای از عدم قطعیت در نتیجه تضعیف نظم پسا جنگ سرد، مشابهت‌هایی وجود دارد که بسیاری برای کسب بینش در مورد آنچه ممکن است در آینده رخ دهد، به مدل‌های مفهومی قبل از 1989 روی آورده‌اند. این شامل ایالات متحده و چین نیز می‌شود، اگرچه هر کدام روی مدل متفاوتی شرط‌بندی می‌کنند.

بین پایان جنگ جهانی دوم و فروریختن دیوار برلین، دو نیروی اصلی نظم بین‌الملل را تعریف می‌کردند: تضاد ایدئولوژیک که جهان را به دو اردوگاه تقسیم کرد و تلاش برای استقلال، که منجر به تکثیر دولت‌ها -از 50 کشور در سال 1945 به بیش از 150 دولت در سال 1991- شد. در حالی که این دو نیرو با هم در تعامل بودند، اما تضاد ایدئولوژیک نیروی غالب بود: مبارزات برای استقلال اغلب به جنگ‌های نیابتی تبدیل می‌شد و کشورها مجبور می‌شدند یا به یک بلوک بپیوندند یا خود را با جریان «عدم تعهد» تعریف کنند.

به نظر می‌رسد ایالات متحده فکر می‌کند که این بار هم پویایی مشابهی بر رقابت قدرت‌ها حاکم خواهد شد. ایالات متحده در مواجهه با اولین رقیب هم‌رده خود از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به دنبال جلب متحدان خود در حمایت از استراتژی «جداسازی» و «ریسک زدایی» است - که اساساً نسخه اقتصادی سیاست مهار دوران جنگ سرد است.

در حالی که ایالات متحده ممکن است انتظار جنگ سرد دومی را داشته باشد- که عمدتاً حول قطب بندی ایدئولوژیک شکل گرفته است- به نظر می‌رسد چین روی چند دستگی جهانی شرط بندی کرده است. بله، پکن تلاش کرده به کشورهای غیر غربی جایگزینی برای نهادهای تحت سلطه غرب -مانند G7 یا صندوق بین المللی پول- ارائه دهد. اما، در نظر چین، تلاش برای حاکمیت و استقلال اساساً با تشکیل بلوک‌هایی به سبک جنگ سرد ناسازگار است.

230825100303-brics-summit-modi-x

در عوض، چین انتظار جهانی چند قطبی را دارد. در حالی که چین نمی‌تواند در نبرد علیه بلوک تحت رهبری ایالات متحده پیروز شود، رئیس جمهور شی جین پینگ به نظر متقاعد شده است که می‌تواند به عنوان یک قدرت بزرگ در نظم جهانی چندپاره شده، جایگاه برتر خود را به دست آورد.

علیرغم تلاش‌های رهبران ایالات متحده، حتی نزدیک‌ترین متحدان آمریکا نیز از روند چندپاره شدن در امان نیستند. نشست اخیر کمپ دیوید را در نظر بگیرید. اگرچه برخی رسانه‌ها به سرعت از یک «جنگ سرد جدید» خبر دادند، اما منافع شرکت‌کنندگان از چند جهت متفاوت بود.

تمرکز اصلی کره جنوبی همچنان کره شمالی است و توافق‌های تبادل اطلاعات و رایزنی‌های هسته‌ای که پس از اجلاس سران اعلام شد، به همان اندازه که در مورد مقابله با چین بود، نشان‌دهنده عزم آن‌ها برای عقب راندن رژیم کیم جونگ اون، دیکتاتور کره شمالی بود. ژاپن، به نوبه خود، مشتاق است تا از تشدید تنش استراتژیک بر سر تایوان اجتناب کند - چیزی که مدل اقتصادی آن را تهدید می‌کند، که به طور قابل توجهی به تجارت با چین (از جمله در فناوری مرتبط با نیمه هادی‌ها) وابسته است. و کره جنوبی و ژاپن هر دو از غیرتی که آمریکا در استراتژی خود برای کاهش ریسک به خرج می‌دهد، ناراضی هستند.

در مورد اوضاع ساحل آفریقا، باید بگوییم که وضعیت تمام ویژگی‌های یک بن بست نیابتی کلاسیک جنگ سرد را دارد. از زمانی که بورکینافاسو، گینه و مالی تسلیم کودتاهای نظامی شدند، ایالات متحده و فرانسه به عنوان آخرین سنگر حامی غرب در منطقه، به دولت نیجر متکی شدند. در زمان یوگنی پریگوژین، گروه مزدور روسی واگنر نفوذ قابل توجهی بر حکومت مالی به دست آورد و عملاً جمهوری آفریقای مرکزی را اداره می‌کرد. آخرین چیزی که آمریکا و فرانسه می‌خواستند این بود که واگنر جای پای دیگری در منطقه به دست آورد.

اما اکنون که دولت نیجر نیز توسط ارتش سرنگون شده است، واکنش‌های آمریکا و فرانسه به شدت واگرا بوده است و به حاکمان جدید این کشور اجازه داده است که هم خدا را داشته باشند هم خرما را. حکومت نظامی برای جلوگیری از تهدید مداخله، از واگنر درخواست کمک کرده است، اما حداقل فعلاً به نظر می‌رسد که مایل است به ایالات متحده اجازه دهد تا به عملیات‌های پهپادی خود در این کشور ادامه دهد.

photo_2023-07-09_00-23-55

شاید بزرگترین غافلگیری هفته گذشته اعلامیه بریکس بود، مبنی بر اینکه شش کشور آرژانتین، مصر، اتیوپی، ایران، عربستان سعودی و امارات متحده عربی تا ابتدای سال آینده به اعضای کامل این گروه تبدیل خواهند شد. جدای از سرمقاله پیش از اجلاس سران، چین این توهم را ندارد که کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی صادقانه در یک بلوک ضدغربی به پکن بپیوندند. اهداف چین ظریف‌تر است.

پیوستن به بریکس آزادی عمل کشورها را افزایش می‌دهد - برای مثال، با افزایش دسترسی به منابع مالی جایگزین یا در نهایت، ارائه جایگزینی واقعی برای دلار آمریکا برای تجارت، سرمایه‌گذاری و ذخایر ارزی. جهانی که در آن کشورها به غرب وابسته نیستند، و در کشف گزینه‌های دیگر آزادند، به مراتب بهتر از یک اتحاد کوچک‌تر و وفادارتر به چین، در خدمت منافع پکن است.

تصویری که نمایان می‌شود دنیایی است که در آن ابرقدرت‌ها فاقد نفوذ اقتصادی، نظامی یا ایدئولوژیک کافی برای وادار کردن بقیه جهان به انتخاب طرف هستند – به‌ویژه «قدرت‌های میانی» که اعتماد به نفسشان به طور فزاینده‌ای بالا رفته است. از کره جنوبی گرفته تا نیجر تا اعضای جدید بریکس، کشورها می‌توانند به جای متعهد شدن به ابرقدرت‌ها، اهداف و منافع خود را پیش ببرند.

برخلاف آنچه ممکن است خیلی‌ها تصور کنند، به ویژه در ایالات متحده، جنگ سرد جدید نه بر اساس منطق قدیمی قطبی، بلکه بر اساس منطق جدید چندپارگی است. با قضاوت بر اساس رشد بریکس، کشورهایی که این منطق جدید را جذاب می‌دانند، کم نیستند.