به گزارش اکوایران، چندی پیش، تاکر کارلسون، چهره رسانه‌ای جنجالی با سفر به روسیه به گفت‌وگو با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور این کشور نشست تا به زعم خود روایت روسی از ریشه‌های جنگ اوکراین را بدون واسطه به گوش مردم غرب برساند. امری که مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت.

تیموتی اسنایدر، مورخ نامدار معاصر با انتشار یادداشتی با عنوان «افسانۀ نسل‌کشی پوتین» تلاش داشته تا به مدعیات فرمانفرمای کرملین پاسخ دهد. اکوایران این مقاله بلند را در سه قسمت ترجمه کرده که بخش نخست آن پیش از این با عنوان «چرا پوتین درباره همه چیز اشتباه می‌کند؟» منتشر شده و در ادامه بخش دوم آن ارائه می‌شود:

0cf15fd0-b237-42d0-a7fb-93967e87817c

حتی پیش از وجود کی‌یف روسی

حرف‌های پوتین دربارۀ گذشته، علاوه بر خطرناک و اشتباه، حوصله سربر هم هستند. اطلاعات مهمی را دربارۀ تاریخ سرزمینی جا می‌اندازد که حالا اوکراین است. هزاران سال پیش از اینکه پوتین اشتباه متوجه ماجرا شود، جریان‌های تاریخی جهانی از سرزمین‌هایی آغاز شدند که حالا اوکراین هستند. در عصر برنز، حدود شش هزار سال پیش، در اوکراین کنونی آبادی‌های بزرگی («کلان‌شهرها») وجود داشت. حدود پنج هزار سال قبل، دامدارانی که اسب‌ها را اهلی کرده بودند، آنان را از آن شهرها بیرون راندند. آن افرادی که از استپ‌ها آمدند، زبان‌هایی را آوردند که حالا تقریباً نیمی از مردم جهان به آنها سخن می‌گویند. حدود 2500 سال پیش، سکاها، از جایی که الآن در جنوب اوکراین قرار دارد، با یونانی‌ها مواجه شدند و بعضی از بهترین داستان‌ها (از جمله آمازونی‌ها، جنگجویان مؤنث سکا) را به آنان دادند. زمانی که آتن در اوج شکوفایی بود، سکاستان، یا ساحل جنوبی اوکراین کنونی، به آنان غذا می‌داد و یونانی‌ها در شهرهایی زندگی کردند که حالا ساحل جنوبی اوکراین است.

بعد از آن می‌شود دربارۀ سرمتی‌ها، گوت‌ها و خزرها صحبت کند. سرزمین‌های اوکراین کنونی، شاید نخستین قلمروهای اروپایی باشند که انسان‌ها در آنها زندگی کردند؛ فارغ از این مسئله، آن سرزمین‌ها به مدت سی و هفت هزار سال، سکونتگاه افراد بسیار تأثیرگذاری هم بوده‌اند. اگر قرار بود کسی بر اساس اینکه چه کسی اول کجا بود، دربارۀ قلمرویی ادعا کند، ادعای روس‌ها بسیار ضعیف بود.

روس واقعی، نه قصۀ پوتین

تمام صحبت‌های پوتین دربارۀ زمانی که به نظرش جالب است، با قرن نهم پیش از میلاد شروع می‌شوند و اشتباه‌اند. حرف‌هایش با تاکر کارلسون را اینطور شروع می‌کند که چطور مردم ساکن نووگروود یک «شاهزادۀ وارنگیانی» را برای حکومت بر آنها به آنجا «دعوت کردند.» تاریخ سخت‌تر از این حرف‌هاست. این مسئله مربوط به عصر وایکینگ‌هاست. یک شرکت برده‌داری وایکینگی به نام «روس» از طریق رودخانۀ دنیپرو برده‌های اسلاوش را با نقره مبادله می‌کرد. نهایتاً آن برده‌ها به کی‌یف، محل تجارت اصلی و بعداً پایتخت‌شان، رسیدند که در آن زمان یک قلعۀ خزری بود.

در مصاحبه، پوتین کارلسون را دعوت می‌کند که باور کند آنجا یک «حکومت متمرکز» با «یک زبان واحد» بود. این حرف، جهل کامل است. یک پادشاهی قرون وسطایی بود، نه حکومت به معنای مد نظر ما. این یک خیال است. نه، یک زبان نداشت. حاکمان وایکینگ و پساوایکینگ سه نام داشتند: اسم اسکاندیناویایی، همراه با نام محلی (اسلاوی)شان و پس از تغییر دین، نام‌های تعمیدی‌شان. در آن زمان و در آنجا، زبانی اسلاوی وجود داشت که اکثر جمعیت به آن صحبت می‌کردند و نهایتاً به زبان حاکمان هم تبدیل شد اما نه روسی مدرن بود و نه به هیچ روایتی، روسی بود. بخشی از زبان سیاست خزری بود. در کی‌یف باستان یهودیانی بودند که عبری و اسلاوی می‌دانستند. به کلی زبان دیگر، از خانواده‌های زبانی متفاوت، هم صحبت می‌شد.

اگر پوتین جدی می‌گفت گذشته زمان حال را مشخص می‌کند، باید بگوید که قلمروهای کشور وایکینگی قرون وسطی، کی‌یف روس -بخش زیادی از اوکراین، تمام بلاروس، بخش‌هایی از شمال روسیۀ فعلی- باید به سوئد یا دانمارک یا نروژ و شاید فنلاند تعلق داشته باشد. ایجاد کی‌یف روس یکی از نمونه‌های برجستۀ کشورسازی وایکینگی در حدود سال 1000 بود. این تاریخ بلند شامل سیسیل، نرماندی (و همینطور غیرمستقیم انگلستان) و پادشاهی‌های اسکاندیناوی می‌شود. گاهی بلندپروازی‌های وایکینگ‌ها چندتا از این کشورها را در برمی‌گرفت، مثلاً وقتی هارالد هاردرادا که در ارتش کی‌یف روس خدمت کرده بود، شاه نروژ شد و به انگلستان حمله کرد. پوتین از یاروسلاو خردمند صحبت می‌کند؛ در یک منبع ایسلندی از همان حاکم حیرت‌انگیز به‌عنوان یاروسلاو ابله یاد شده است. در اروپای آن موقع کاملاً شناخته شده بود (اما نه در مسکو که در آن زمان وجود نداشت).

سپس، در سال 1240، مغول‌ها به کی‌یف می‌رسند. ورود مغول‌ها لحظه‌ای عجیب برای پوتین است چون مشکل استدلالش را نشان می‌دهد. اگر مغول‌ها در حدود سال 1240 کی‌یف روس را نابود کردند، چرا آن موقع را به‌عنوان تاریخی تا ابد معتبر انتخاب نکنیم؟ چرا پوتین تاریخ‌های بد قبل یا بعد را انتخاب می‌کند؟ چرا مغول‌ها ادعایی نسبت به کی‌یف و همینطور روسیه ندارند؟ مطابق منطق پوتین، باید چنین باشد. پوتین با عجله به طرف این ادعای (اشتباه) حرکت می‌کند که «شهرهای شمالی بخشی از خودمختاری‌شان را حفظ کردند.» منظورش این است که طی حکومت مغول‌ها، مسکو خودمختاری کی‌یف روس را حفظ کرد. اما مسکویی وجود نداشت. هنگام حملۀ مغول‌ها، آبادی در آنجا وجود داشت اما مغول‌ها آنجا را به کلی سوزاندند. پس از بازسازی مسکو، آنجا به محل جمع‌آوری هدایا به جنگ‌سالاران مغول تبدیل شد. این، لحظۀ تأسیس حکومت متمرکز در مسکو است. چرا مسکو امروز به مغولستان تعلق نداشته باشد؟

پوتین تاکر کارلسون

در متن انگلیسی مصاحبه که دفتر رئیس‌جمهور فدراسیون روسیه منتشر کرده، و من هم از آن استفاده می‌کنم، پوتین مدام از کلمۀ «روسی» استفاده می‌کند. این از آن چیزهایی نیست که آدم انتظار داشته باشد کارلسون متوجه‌اش شود اما خطایی است که پوتین پیوسته مرتکب می‌شود و دربارۀ دست کم اکثر قرن‌هایی که از آنها صحبت می‌کند اشتباه است. کی‌یف روس به هیچ وجه «روسیه» نبود. آن را به افتخار وایکینگ‌هایی که فرمانروایانش شدند نامگذاری کردند. آن نام «روس» به آن سرزمین و مردمش و مسیحیت چسبید. اما «روسیه»ای که پوتین استفاده می‌کند، وقتی قرار باشد به چیز مشخصی ارجاع داشته باشد، به امپراتوری برمی‌گردد که در سال 1721 در سن پطرزبورگ تأسیس شد (شهری که در زمان کی‌یف روس وجود نداشت). آن امپراتوری روسیه دقیقاً «روسی» نام داشت، دقیقاً برای ادعا بر سرزمین و تاریخ. اما صرفاً اینکه پانصد سال پس از فتح کی‌یف به دست مغول‌ها، پطر کبیر تصمیم هوشمندانه‌ای در زمینۀ روابط عمومی گرفت، به این معنی نیست که هنگام رسیدن مغول‌ها هم روسیه‌ای وجود داشت. وجود نداشت.

اما امپراتوری روسیه ...

امپراتوری روسیه که از مسکو ظاهر شد، کشور بسیار مهمی بود. اما حتی امپراتوری مسکو (1917-1721) آنطوری که روسیه می‌خواهد روسیه نیست. اکثر قلمروش آن در آسیا بود. در اکثر دورانی که وجود داشت، در میان مردم اکثر قلمروهایش، هیچ آگاهی ملی روسی وجود نداشت. اکثر جمعیتش روسی صحبت نمی‌کرد. طبقۀ حاکمش عمدتاً آلمانی، لهستانی و سوئدی بودند. کاترین کبیر، که پوتین احترام زیادی برایش قائل است، شاهدختی آلمانی بود که پس از قتل شوهرش، شاهزاده‌ای آلمانی، به قدرت رسید. (سخنان این چنینی بسیاری را هم می‌توان دربارۀ نخبگان شوروی گفت. فقط بوریس یلتسین و جانشین انتخاب شده‌اش، پوتین، رهبران کاملاً روسی کشوری به نام روسیه بوده‌اند. احتمالاً همین تازگی و عدم قطعیت است که پشت دیدگاه گذشته‌ای قرار دارد که زمانی ساده لوح و منفی‌باف بود. ملت بودگی روسیه پست‌مدرن است و مشخص است.)

در حرکت از قرون وسطی به زمان حال، پوتین مرتکب خطای بزرگ حذف شد. او خیلی مختصر به دوک‌نشین بزرگ لیتوانی و مشترک المنافع لهستان-لیتوانی اشاره می‌کند تا به کارلسون بگوید آنان «روس‌ها» را سرکوب کردند. دوک‌نشین بزرگ لیتوانی و مشترک المنافع لهستان-لیتوانی بزرگ‌ترین کشورهای اروپا بودند. لیتوانی وارث اکثر سرزمین‌های روس قدیمی بود، حدوداً در زمانی که حاکمانش شاهان لهستان شدند. به مدت بیش از 300 سال، کی‌یف عضو لهستان-لیتوانی بود -مدتی طولانی‌تر از زمانی که کی‌یف عضو کی‌یف روس بود و همینطور بلندتر از زمان عضویتش در امپراتوری روسیه. بخش قابل توجهی از فرهنگ سیاسی کی‌یف به ویلنیوس تغییر کرد. در نتیجه، مطابق منطق پوتین، لیتوانی یا لهستان کنونی باید بر سرزمین‌هایی که حالا اوکراین هستند ادعای مالکیت کنند.

طی آن 300 سال اتفاقات بسیاری افتاد: رنسانس، اصلاحات دینی، اصلاح کاتولیک. تمام این‌ها، اوکراین (نام آن زمانش) را از کشور مسکووی که تقریباً هیچ تأثیری از آن رویدادها نگرفت متفاوت ساخت. کازاک‌های اوکراین علیه حکومت لهستان شورش کردند، بر اساس فهمی از وظیفۀ حقوقی حاکمان نسبت به رعایایی که در لهستان-لیتوانی وجود داشتند نه در مسکووی. وقتی کازاک‌های اوکراینی علیه حکومت لهستان شورش کردند، رهبرشان مردی بود که یسوعی‌ها آموزشش داده بودند و اوکراینی، لهستانی و لاتین بلد بود اما روسی نمی‌دانست و برای ارتباط با مسکووی‌ها از مترجم استفاده می‌کرد. کازاک‌ها پس از از دست دادن متحدان تاتارشان در کریمه با مسکو همکاری کردند و این مسئله باعث جنگ‌هایی شد که لهستان-لیتوانی را نابود کرد و به مسکووی اجازه داد به سمت غرب گسترش یابد.

اما وقتی پوتین می‌گوید توافق امضا شده میان کازاک‌ها و مسکووی در سال 1654 نوعی پیوند دهندۀ روح اوکراینی‌ها به روس‌ها بود اشتباه می‌کند. مانند بسیاری از چیزهایی که فکر می‌کند، این یکی هم پروپاگاندای روسی بود و هدفی مشخص داشت. رژیم خروشچف این ادعا را مطرح کرد تا توضیح دهد چرا اوکراین، که همه قبول داشتند یک ملت است، در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به روسیه پیوند خورده است. بر اساس نیاز سیاسی بود نه واقعیتی تاریخی. خیلی رقت‌انگیز است که کسی که به اندازۀ پوتین در دروغ گفتن تبحر دارد، واقعاً دروغ‌های دوران جوانی‌اش را باور کند.