نقص توانایی انسان و ضرورت کنش گری

موسی غنی‌نژاد که دکتری معرفت‌شناسی اقتصادی دارد معتقد است نقطه آغاز نظریه« فردریش هایک» این بوده که انسان دانای مطلق نیست و «لودویگ فن میزس» هم از اینجا شروع می‌کند که انسان قادر مطلق نیست و به همین دلیل «کنش انسانی» معنا پیدا می‌کند، در غیر این صورت همیشه در وضع مطلوب بود و نیازی به کنش گری احساس نمی‌کرد. به نظر این اقتصاددان برجسته ایرانی «مبادله» مستلزم کنش است و مفاهیم اساسی علم اقتصاد از جمله سرمایه، هزینه، سود و درآمد قابل استنتاج از مفهوم کنش هستند و از نظر روش‌شناختی مثل خود کنش مقولات ماقبل تجربی هستند و پایه‌های علم اقتصاد را تشکیل می‌دهند. غنی نژاد با تشریح دسته‌بندی مفهوم کنش از دو منظر ارسطویی و کانتی از میزس نقل می‌کند که وقتی روابط مبادله‌ای در جامعه گسترش می‌یابد، خواه‌ناخواه یکی از موضوعات مبادله پول می‌شود و ما وارد فاز دیگری از مبادلات می‌شویم که مبادله غیرمستقیم است.

جایگاه اندازه‌گیری در علم اقتصاد

موسی غنی‌نژاد معتقد است «هزینه» اساساً هزینه فرصت است و عینی نیست منتهی وقتی وارد بازار می‌شویم و همه مبادلات ما شکل پولی می‌گیرد امکان محاسبه بر مبنای مقیاس پولی فراهم می‌شود اما میزس تأکید می‌کند که محاسبه انسان‌ها از هزینه و درآمد خودشان یک نوع اندازه‌گیری نیست چراکه در همه متغیرها از جمله ارزش و قیمت کالاها ذهنی هستند و قابل‌اندازه‌گیری نیستند. به نظر این فارغ‌التحصیل دانشگاه سوربن فرانسه نظریه اقتصادی را نمی‌توان به آزمون تجربی گذاشت همان‌طور که اصول ریاضی را نمی‌توان به آزمون تجربه گذاشت. اما آیا کنش انسانی را می‌توان به‌صورت کمی اندازه‌گیری کرد؟ پاسخ غنی نژاد منفی است. او می‌گوید روش‌شناسی علم اقتصاد،«فردگرایی روش‌شناختی» و آن فرد تصمیم گیر است چراکه هزینه درآمد و محاسبات در ذهن فرد می‌گذرد و نمی‌توان آن را به‌صورت بین الاذهانی و عینی دربیاورید و اندازه‌گیری کنید. به نظر او هر کنش گری می‌تواند سود و زیان کار خودش را بر اساس آنچه در ذهن دارد محاسبه می‌کند اما نمی‌تواند اندازه‌گیری کند چراکه موضوع بحث ما مفهومی ذهنی است و نمی‌توان آن را به‌صورت عمومی اندازه‌گیری کرد.

تفاوت بین پیش‌بینی کمی و کیفی؟

به عقیده نویسنده کتاب «اقتصاد و دولت در ایران» پیش‌بینی کیفی به این معناست که ما گرایش‌ها و الگوهای کیفی را پیش‌بینی کنیم ولی نمی‌توانیم آن‌ها را اندازه‌گیری کنیم. می‌توانیم به‌عنوان مثال بگوییم سیاست اقتصادی دولت منتهی به تورم زیاد یا کم خواهد شد، اما اینکه چقدر تورم ایجاد می‌شود را نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم. پس آن چیزی که اقتصاددانان در حوزه اقتصادسنجی انجام می‌دهند اندازه‌گیری چیست و آیا از نظر علمی ارزش دارد؟ پاسخ موسی غنی نژاد مثبت است با این شرط که در شرایط محدود و مشخص اتفاق بیفتد و معتقد است اگر شما رفتار جامعه را در کوتاه‌مدت در نظر بگیرید، می‌توانید فرض کنید رفتارشان عمدتاً حول محور واکنش است و نه کنش و با این فرض که تا حدودی می‌تواند در کوتاه‌مدت صدق کند، می‌توان پیش‌بینی‌های نزدیک به واقعیت انجام داد.

تفاوت اقتصاد و جامعه‌شناسی

یکی از انتقاداتی که «میزس» به فیلسوفان و متافیزیکی‌ها وارد می‌کند این است که آن‌ها قائل به واقعیت‌هایی برای مفاهیم کلی هستند مثلاً جامعه یا نژاد انسانی را واقعیت می‌پندارند و برای آن جوهری قائل می‌شوند و مثل انسان کنشگر که حس می‌کند با آن رفتار می‌کنند، درواقع «انسان‌وار انگاری» پدیده‌های اجتماعی که اشتباهات متافیزیکی هستند و نباید وارد مباحث علم شوند درحالی‌که روش علم اقتصاد فردگرایی روش‌شناختی است که همه گزاره‌های آن از کنش فردی انسان استنتاج می‌شود نه از رفتارهای جمعی و این فرق اقتصاد با جامعه‌شناسی است.