فارغ از غم و رنج شدیدی که به خاطر بروز این حادثه برای یک کودک معصوم 9 ساله به انسان دست می­دهد، جای این پرسش باقی است که از منظر حقوقی چه کار می­ توان کرد که چنین حادثه­ ای دیگر رخ ندهد؟ همه می ­دانیم که پرداخت دیه به آن کودک یا والدین او، تضمینی برای این نخواهد بود که چنین حادثه ­ای مجدداً تکرار نشود. اینجا بود که به یاد پرونده «فورد پینتو» افتادم.

تصویر زیر مربوط به خودروی فورد پینتو است. یک اتومبیل جمع و جور و با قیمت مناسب که در دهه 1970 تولید می­شد و در آمریکا طرفدار داشت.

فورد

در سال 1972، وقتی که لیلی گری، یک شهروند آمریکایی می­خواست با اتومبیل فورد پینتوی خود وارد یک بزرگراه شود، اتومبیلش خاموش شد. اتومبیل دیگری که با سرعت 30 مایل در ساعت حرکت می­کرد با ماشین او تصادف کرد. باک بنزین اتومیل لیلی گری در اثر این تصادف پاره شد و بخار بنزین از آن خارج شده و فضای ماشین را پر کرد.

جرقه ای باعث شد که بخار آتش بگیرد و فورد پینتو مبدل به یک گوی آتش شد. گری چند ساعت بعد در اثر سوختگی فوت کرد. پسر 13 ساله او به نام ریچارد گریمشاو که در اتومبیل بود نیز دچار سوختگی شدید شد تا حدی که صورت او کاملاً در اثر این حادثه تغییر شکل داد و ناچار شد که عمل جراحی بازسازی صورت انجام دهد.

گریمشاو و ورثه گری علیه کارخانه فورد طرح دعوی کردند و مدعی شدند که باک بنزین خودروی پینتو نقص طراحی داشته است و اتومبیل مزبور، به نحو غیر قابل قبولی خطرناک بوده است. شواهدی وجود داشت که نشان می­داد در تولید این خودرو برخی قواعد کنار گذاشته شده ­اند. طراحی و وارد بازار شدن این خودرو به بازار فقط 25 ماه طول کشیده بود. این مدت بسیار سریع­تر از زمانی بود که معمولاً برای طراحی و ارائه یک خودرو به بازار طول می­کشد. این سرعت از آن رو بود که شرکت فورد نگران بود کارخانه ­های ژاپنی و آلمانی خودروهای ارزان قیمت دیگری را وارد بازار کنند و سهم بازار آن شرکت را به دست آورند. با بررسی اسناد داخلی شرکت مشخص شد که شرکت قبل از اینکه خودروی پینتو را وارد بازار کند، بیش از 40 تست تصادف انجام داده بود و در تمامی این آزمایش­ها، در سرعت بیش از 25 مایل در ساعت، باک بنزین خودرو پاره شده بود. مهندسان شرکت فورد یک سری طرح­های کم ­هزینه برای رفع این عیب پیشنهاد داده بودند اما همه آنها توسط معاون مدیر عامل شرکت رد شده بودند چرا که معاون مدیرعامل اصرار داشت که وزن خودرو باید کمتر از 2000 پوند و هزینه آن کمتر از 2000 دلار باشد.

دادگاه پس از ملاحظه شواهد و مدارک حکم به پرداخت 2.5 میلیون دلار به گریماشو و 500 هزار دلار به ورثه گری به عنوان غرامت خساراتی که دیده بودند داد. علاوه بر این، دادگاه حکم داد که شرکت فورد باید 125 میلیون دلار خسارت تنبیهی بپردازد چرا که به این نتیجه رسیده بود که شرکت فورد آگاهانه زندگی هزاران نفر از مالکان خودروی فورد پینتو را به خطر انداخته است.

نکته مهم اینجاست که دادگاه حکم به پرداخت مبلغ بسیاری بالایی (2.5 میلیون دلار بعلاوه 125 میلیون دلار) به عنوان خسارت علیه کارخانه فورد داد. چرا؟ آیا خسارت وارد شده به گریماشو به این میزان بود؟ خیر. خسارت وارده بر یک نفر به این میزان نبود و دادگاه به خوبی این را می­دانست. دادگاه حکم به پرداخت این مبلغ بالا صادر کرد برای اینکه برای فورد و کارخانه ­های دیگر نظیر فورد، صرفه اقتصادی نداشته باشد که از ایمنی خودروها بکاهند و برای موارد اندکی که ممکن است حادثه ­ای رخ دهند خسارت بپردازند. دادگاه حکم به پرداخت این مبلغ بالا صادر کرد تا کارخانه­ فورد و کارخانه ­های دیگر با خودشان نگویند که از این به بعد می­توانیم خودروهای غیر ایمن تولید کنیم و سود بالایی کسب کنیم و در موارد اندکی که حادثه­ ای واقع می­شود خسارت را جبران کنیم. خسارت باید به میزانی باشد که کارخانه ­های سازنده محصولاتی که بالقوه می­توانند برای مصرف کننده خطرناک باشند و نهادهای مسئول در این رابطه، از هیچ اقدام ایمنی فروگذاری نکنند.

برگردیم به موضوع پله برقی، دیه انگشتان یک کودک چقدر می­شود؟ نمی­دانم شاید حدود یک میلیارد و دویست میلیون تومان. هزینه بازبینی و تعمیرات تمام پله برقی­های شهر چقدر می ­شود؟ فرض کنیم بالای صد میلیارد تومان. چند درصد احتمال دارد که با تعمیر نکردن و بازبینی نکردن پله برقی ­ها، اشخاص دیگری درگیر حوادث مشابهی شوند؟ فرض کنیم 5 درصد.

بنابراین، می­توان با کنار گذاشتن حدود 6 میلیارد تومان برای پرداخت خسارت احتمالی، حدود 94 میلیارد تومان در هزینه ­ها صرفه جویی کرد. (این اعداد صرفاً به صورت فرضی و برای بیان بعد حقوقی مسأله بیان شدند). اینجاست که نظام حقوقی باید وارد عمل شود و با صدور حکم به پرداخت 200 میلیارد تومان خسارت به کودکی که آسیب دیده است – و تأکید می­شود به کودک نه به دولت یا یک صندوق دولتی یا صندوق دادگستری و نظایر آن – کاری کند که دیگر شهرداری اجازه ندهد که حتی یک پله برقی خراب وجود داشته باشد و اساساً جایی برای بحث از اینکه تعداد پله برقی ­های خراب چند تا هستند وجود نداشته باشد. ممکن است در نتیجه صدور چنین احکامی، بعضی افراد دنبال این بگردند که در جایی آسیب ببینند و از شهرداری و شرکتهای خصوصی بزرگ خسارت بگیرند. بگذاریم بگیرند. اتفاقاً خیلی خوب خواهد شد. بگذاریم مردم دنبال پله برقی ­های خراب بگردند. بگذاریم دنبال ماشین­های خطرناک بگردند و بگذاریم کسانی که از رهگذر چنین حوادثی آسیب می­ بینند ثروتمند شوند. نتیجه این وضعیت این خواهد بود که ما در شهری با خطرات کمتر و پله ­برقی­های سالم­تر و مراقبت ­های بیشتر و بازدید دوره ­ای و به موقع آنها زندگی خواهیم کرد.

دیه کافی نیست. دیه بازدارندگی ندارد. دیه برای وضعیت­هایی که یک طرف دعوی شرکتهای بزرگ هستند و یک طرف دیگر شهروندان ضعیف و بی دفاع، قاعده مناسبی نیست. برای اصلاح رفتار شرکتهای بزرگ و دولتها باید «خسارت تنبیهی» را در اقتصاد پذیرفت و بر اساس آن حکم صادر کرد.