داعش بطور رسمی مسوولیت انجام عملیات تروریستی کرمان را برعهده گرفت؛ چقدر می توان به چنین موضع گیری اصالت داد؟

اگر این خبر اصالت داشته باشد؛ آن وقت فرجام تحلیل دیگر چه می شود که این اقدام را به اسرائیل نسبت می داد.

من برای پاسخ به این پرسش ها چند نکته مهم را باید یادآوری کنم: اول اینکه تحلیل مسائل خاورمیانه بر پایه الگوهای جریان اصلی در روابط بین الملل که بازیگران اصلی را یکسره به دولت-ملت ها محدود می کنند؛ سر از ناکجا آباد در می آورد. اما چرا؟دولت در غرب بر پایه آنچه وبر تعریف می کرد؛ موقعیت خود را باز می یابد. این یعنی اینکه«دولت سازمان سیاسی٫ اجباری و دارای قوه مرکزی است و سعی در برقراری انحصار قدرت قانون‌گذاری و زور برای خود در داخل یک قلمرو مشخص دارد. »

اما واقعیت این است که چنین پدیده ای با مختصات تاریخ خاورمیانه جور در نمی آید؛ یعنی پس از فروپاشی امپراتوری ها در این منطقه بویژه عثمانی پس از جنگ جهانی اول دولت هایی در این منطقه سربرآوردند که فاقد آن دسته از ویژگی های هستند که وبر برای دولت برمی شمرد؛ یعنی قدرت انحصار بکارگیری زور در کل قلمرو حاکمیتی خود را ندارند؛یا از قدرت انحصاری قانونگذاری بی بهره اند یا اگر این دو را هم داشته باشند؛امکان ارائه خدمات عمومی به سان دولت های باختری را در قلمرو خود ندارند.

از همین رو همزاد دولت در خاورمیانه٫بازیگران غیر دولتی هستند؛در واقع این دو گروه در حکم دوقلوهای سیاسی به شمار می آیند که یکی را بدون دیگری نمی توان در منطقه ما در نظر گرفت.به همین دلیل هم از درون ناتوانی دولت ها در ارائه خدمات عمومی به توده ها شبکه منطقه ای اخوان المسلمین ایجاد می شود و از دل خلا قدرت برآمده از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ یا ناآرامی های بهار عربی بازیگرانی چون داعش از یکطرف و محور مقاومت در نقطه مقابل زاده می‌شوند؛اینها در فقدان نقش موثر دولت بخشی از کارویژه های این سازمان سیاسی را در تامین امنیت و همینطور کسب قدرت سیاسی در مناطقی با حدود معین برعهده می گیرند.

ماحصل بازی دو همزاد؛ نظم کم سابقه ای در نظام بین الملل و نظام خاورمیانه می شود که اغلب مورد غفلت غربی ها یا شرقی های متاثر از ادبیات روابط بین الملل تولید شده در اندیشکده ها و فضاهای آکادمیک غرب می شود.اما این پدیده بی سابقه نظم هیبریدی یا ترکیبی است که از مشارکت همزمان بازیگران دولتی و غیر دولتی حاصل می شود.(اینکه مختصات نظم هیبریدی چیست؛در این مجال نمی گنجد و در مقالات دیگر توضیح خواهم داد.)

بنابراین نتیجه منطقی گزاره اول این خواهد بود که کنش و واکنش بازیگران غیر دولتی را باید همپای بازیگران دولتی جدی در نظر گرفت؛گاهی این نقش همپوشان و مکمل با الگوهای رفتاری دولت هاست مثل ایران و محور مقاومت؛گاهی میان این دو تضاد و تعارض دیده می شود بطور مثال داعش پس از بهار عربی بدنبال برپایی خلافت اسلامی به جای سازمان سیاسی دولت بود وگاهی نقطه اشتراک یا افتراقی میان این دو دیده نمی شود؛

دو دسته بازیگر به اصطلاح در این حوزه ها بدون چالش و اصطکاک به مسیر خود ادامه می دهند.(منطقه الفراغ)بر این اساس باید بیانیه داعش در پذیرش مسوولیت حادثه تروریستی کرمان را جدی در نظر گرفت.داعش به مثابه بازیگر غیر دولتی همانند بازیگران دولتی همچون ایران و اسرائیل در این برهه بحرانی اهدافی را دنبال می کند و منافعی می‌جوید که مهمترین آن دمیدن بر فضای نزاع و هرج و‌مرج در منطقه و کشاندن ترتیبات منطقه ای در فضای جنگ گرم است؛اما چرا؟

رهبران داعش احتمالا تصور می کنند جنگ فرصت ظهور دوباره آنها و فضای لازم برای سربازگیری را بوجود خواهد آورد؛بخصوص که دو قطب این جنگ یکی شیعیان هستند که از نظر تکفیری ها رافضی اند و قطب دیگر صلیبیون و جهود که از نظر داعش منافع ملت های عربی را به تاراج برده اند و حکومت های منطقه نیز در راستای همین اهداف به ارزش های اسلامی پشت کرده اند.پس در موقعیتی که به نظر می رسد منطقه در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد؛چرا داعش نتواند خود را قطب سوم تحولات تعریف کند؟!

اما در پایان ذکر این نکته حیاتی است که بنیادگرایان اسلامی-تکفیری بر پایه قاعده کلاسیک شان که دشمن دشمن من دوست من است؛هبچ بعید نیست منافع مشترکی را با جبهه اسرائیلی بصورت نانوشته تعریف کرده باشند و آن اینکه خروجی تحولات جدید نباید به سیطره شیعیان و ایرانیان رافضی منجر شود.در این حوزه مشترک٫ امکان همکاری های تاکتیکی٫موقتی و موضوعی دور از تصور نیست.پس حادثه کرمان را می توان در قالب دو سناریو مورد ارزیابی قرار داد:

سناریوی حداقلی:داعش بازیگر عملیاتی و اسرائیل بازیگر ذینفع است اما در منطق سیاسی لزوما نمی توان میان بازیگر عملیات و ذینفع عملیات همکاری ارگانیک تعریف کرد.سناریوی حداکثری عملیات کرمان به نام داعش٫به رمز تکفیری-عبری و به کام هر دو باشد.