به گزارش اکوایران، طبل‌های جنگ منطقه‌ای بار دیگر در سراسر خاورمیانه طنین‌انداز می‌شود.

به نوشته میدل‌ایست آی، در اقدامی که نشان‌دهنده وخامت اوضاع است، لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده به یوآو گالانت، همتای اسرائیلی خود از استقرار سریع ضربت ناوگروه ضربت هواپیمابر آبراهام لینکلن به همراه زیردریایی یواس‌اس جورجیا در منطقه خبر داد. همچنین در روز سه‌شنبه، دولت بایدن فروش ۲۰ میلیارد دلار سلاح به اسرائیل را تصویب کرد.

تشدید وخامت اوضاع در انتظار حمله تلافی‌جویانه احتمالی ایران به ترور اخیر اسماعیل هنیه در تهران صورت می‌گیرد. ممکن است اما تهران تنهایی دست به این حمله نزند. به نظر می‌رسد احتمال حمله تلافی‌جویانه هماهنگ‌شده ایران و محور مقاومت، به ویژه حزب‌الله، در واکنش به ترور فواد شکر، فرمانده ارشد نظامی این گروه افزایش یافته است.

اینکه این موج تشدید محدود خواهد بود یا به جنگی منطقه‌ای تبدیل می‌شود، نامشخص است. آنچه واضح بوده این است که عواقب آن می‌تواند فاجعه‌بار باشد؛ نه تنها برای خاورمیانه بلکه برای جهان. در حالی که در آستانه آنچه می‌تواند نقطه‌عطفی تعیین‌کننده در تاریخ منطقه باشد، قرار داریم؛ ضروری است که بپرسیم چگونه به اینجا رسیدیم.

استراتژی ناقص

در طول ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته، بحث‌های زیادی در محافل سیاست‌گذاری واشنگتن و فراتر از آن در مورد تغییر رویکرد ایالات متحده به خاورمیانه وجود شکل گرفته است. بسیاری از افراد این سوال را مطرح کرده‌اند که آیا ایالات متحده در حال دورشدن از منطقه بوده یا خیر. اما حقیقت این است که ایالات متحده هرگز در علاقه خود به خاورمیانه، منطقه‌ای غنی از منابع که به دلیل اهمیت ژئوپلیتیکش، استراتژیک محسوب می‌شود، به ویژه در رابطه با تنش‌های مربوط به روسیه، چین و ایران، تردید نداشته است.

آنچه رخ داده، به ویژه در دوران دولت ترامپ و ادامه آن در دوران بایدن، نه یک چرخش، بلکه یک بازنگری است. با توجه به نیاز به تمرکز بر آسیا-اقیانوسیه و جنگ اوکراین، ایالات متحده به دنبال ایجاد یک اتحادیه منطقه‌ای وفادار به منافع خود بوده است. این ائتلاف که برای سلاح و فناوری به ایالات متحده وابسته است، برای حفظ وضعیت موجود به گونه‌ای طراحی شده که منافع آمریکایی را تامین کند.

ناو هواپیمابر آمریکا

توافق ابراهیم در واقع یک اتحاد نظامی، نظارتی و امنیتی بین اسرائیل، امارات متحده عربی، بحرین و دیگران بود که برای حفظ منطقه تحت سلطه آمریکا طراحی شده بود. با این حال، این استراتژی از اساس نقص داشت.

ایجاد این ائتلاف عمداً مسئله فلسطین را کنار گذاشت و این واقعیت را نادیده گرفت که صلح و ثبات واقعی در منطقه تنها از طریق رسیدگی به وضعیت اسفناک آن‌ها امکان‌پذیر است. در عوض، اسرائیل توافق ابراهیم را فرصتی برای دورزدن کامل مسئله فلسطین دید و با استفاده از فضای منطقه‌ای و ترتیبات جدید، در ماه‌های منتهی به ۷ اکتبر، سیاست‌های تهاجمی خود را به ویژه در کرانه باختری تشدید کرد.

دولت بایدن از رویکرد دونالد ترامپ فاصله نگرفت. در عوض، آن را تشدید کرد و بدون رسیدگی به مسائل اساسی، به دنبال عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی افتاد. هدف روشن بود: ایجاد ائتلافی که جایگزین ایالات متحده در منطقه نشود، بلکه مکمل تلاش‌های آن باشد و به واشنگتن اجازه دهد انرژی خود را روی آسیا و اروپا متمرکز کند.

با این حال، این آرایش در ۷ اکتبر و با فروپاشی افسانه برتری نظامی و اطلاعاتی اسرائیل در عرض چند ساعت فرو ریخت. ده‌ها سال است که اسرائیل به عنوان یک قدرت نظامی نیرومند و شکست‌ناپذیر، یک شریک کلیدی در تضمین تسلط آمریکا در خاورمیانه شناخته می‌شود.

اما اکنون و پس از ۱۰ ماه نسل‌کشی وحشیانه و نبردهای شدید در غزه، اسرائیل خود را در باتلاق یافته و نمی‌تواند به پیروزی قاطع در برابر حماس و دیگر گروه‌های فلسطینی برسد. همان ارتش اسرائیل که در طول جنگ ۱۹۶۷، ارتش‌های ترکیبی سه کشور عرب را در عرض شش روز شکست داد، اکنون در حال مبارزه با نیروهای چریکی در غزه است.

این همان رژیمی است که سیاست‌گذاران آمریکایی آن را متحد نظامی ضروری برای منافع آمریکا در منطقه می‌دانند، اما نشان داده که قادر به دستیابی به پیروزی قاطع علیه گروه‌های فلسطینی غزه نیست.

درگیری بیشتر آمریکا در خاورمیانه

امروزه که اسرائیل همچنان در غزه گرفتار است، به دنبال تحریک یک جنگ منطقه‌ای در کنار جنگ جاری غزه می‌گردد. نتانیاهو روی حمایت ایالات متحده و متحدانش حساب باز کرده تا منطقه را در وضعیت جنگ دائمی نگه دارد.

به همین دلیل، اسرائیل دو بار حاکمیت ایران را نقض کرد و اکنون از ترس انتقام تهران، به ایالات متحده و همچنین کشورهای غربی و عرب تکیه کرده تا آن را در برابر انتقام ایران که به هدف بازگرداندن تعادل قدرت و بازدارندگی در برابر تجاوزهای آتی تل‌آویو انجام خواهد گرفت، محافظت کند.

در حالی که ایران و متحدان دولتی و غیردولتی آن قصد دارند بازدارندگی خود را دوباره برقرار سازند، تصور اینکه وضعیت به یک رویارویی بزرگ‌تر تبدیل نشود، دشوار است. با توجه به مقیاس و پیچیدگی تنش‌های جاری که مناطق گسترده‌ای را در بر گرفته و شامل بازیگران متعددی است، هر قدمی می‌تواند تنش‌ها را کاهش داده یا خشونت بیشتری شعله‌ور سازد.

اسماعیل هنیه

با این حال، برای سیاست‌گذاران آمریکایی، به جای اینکه بپذیرند ثبات واقعی در خاورمیانه نیازمند رسیدگی به ریشه‌های تنش و درگیری، از جمله مسئله فلسطین است، ایالات متحده به رویکردی مبتنی بر زور، اتحاد با رژیم‌های سرکوبگر و بی‌توجهی به حقوق بشر پایبند بوده است.

اکنون که اسرائیل در آستانه کشاندن آمریکا به جنگ دیگری است، همان استراتژی که قرار بود منابع آمریکایی را حفظ کند، هرچند به دلایل استراتژیک، منجر به درگیری بیشتر می‌شود و این عمدتاً به دلیل حمایت کور و بی‌قید و شرط واشنگتن از تل‌آویو است.

این بهای سیاستی مبتنی بر توهمات و سودهای کوتاه‌مدت است.

آیا سیاستمداران واشنگتن این بار درس خواهند گرفت؟ آیا آمریکایی‌ها بار دیگر خود را درگیر جنگی گسترده‌تر در خاورمیانه خواهند دید؟ هیچ کس مطمئن نیست. اما آنچه مسلم بوده این است که ما در لحظه تعیین‌کننده‌ای از تاریخ هستیم و هر آنچه که بعد از آن اتفاق می‌افتد، شبیه آنچه قبلا رخ داده، نخواهد بود.

رهبران و سیاستمداران خردمند در ایالات متحده باید فوراً استراتژی خاورمیانه‌ای کشور خود را بازبینی کنند. ادامه تکیه بر اتحاد با رژیم‌های سرکوبگر و اشغالگر در حالی که حقوق و آرزوهای مشروع مردم منطقه، به ویژه فلسطینی‌ها، نادیده گرفته می‌شود، تنها منجر به خونریزی و بی‌ثباتی بیشتر شده است.

یک رویکرد جدید، رویکردی که اولویت را به دیپلماسی، حقوق بشر و تعهد واقعی به صلح می‌دهد، نه تنها ضروری، بلکه حیاتی است. آینده خاورمیانه و نقش ایالات متحده در آن به این تغییر اساسی بستگی دارد.