به گزارش اکوایران، در شرایطی که به نظر می‌رسد نظم بین‌المللی در حال پوست‌اندازی و سر بر آوردن نظم جدیدی هستیم، پرسش از ماهیت این دگردیسی به موضوع رایجی میان تحلیل‌گران بدل شده است.

نیلز گیلمن، مورخ و معاون اجرایی و مدیر عامل مؤسسه برگروئن با انتشار ساددداشتی با عنوان «ساموئل هانتیگتون در حال انتقام گرفتن است» در فارن پالیسی، با مقایسه دیدگاه‌های فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتیگتون، به عنوان دو نظریه‌پرداز شاخص نظم پس از جنگ سرد به این موضوع پرداخته است. اکوایران این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده که  بخش نخست آن  پیش از این «پایان تاریخ یا جنگ تمدن‌ها؛ چه کسی نظم امروز را درست‌تر پیش‌بینی کرد؟» و در ادامه بخش دوم و پایان آن ارائه می‌شود:

دهه‌های فوکویامایی

در چند دهه اول پس از پایان جنگ سرد، نظم بین المللی عمدتاً در چارچوب هنجاری فوکویاما عمل می کرد. از اواسط دهه 1990 تا اواسط دهه 2010، رهبران سیاسی کشورها در اکثر موارد، هر چند با نارضایتی، طبق قوانین «بین‌المللی لیبرال» بازی کردند. اروپا تلاش کرد تا خود را تحت ساختارهای اداری اتحادیه اروپا ادغام کند. اختلافات تجاری به سازمان تجارت جهانی ارجا ع شد و عموما احکام آن رعایت می‌شد. جنایتکاران جنگی هر چند به طور نابرابر تحت تعقیب قرار می‌گرفتند، اما زمانی که دستگیر شدند، خود را در محاکمات حقوقی رسمی بین‌المللی -از جمله دادگاه کیفری بین المللی برای یوگسلاوی سابق (تاسیس در 1993)، دادگاه کیفری بین‌المللی رواندا (تاسیس در 1994)و  یا دادگاه کیفری بین المللی (تاسیس در سال 2002)- دیدند.

هنگامی که ایالات متحده تصمیم به آغاز جنگ گرفت -مانند بالکان در دهه 1990، عراق در سال 2003 و لیبی در سال 2011- به دنبال تایید قانونی برخی نهادهای بین المللی -خواه سازمان ملل متحد و یا ناتو- بود (اگرچه رای نه را بازدارنده‌ای در برابر خود تلقی نمی‌کرد). در واقع، جورج دبلیو بوش بارها و بارها اصرار می‌کرد که جنگ جهانی علیه تروریسم و ​​تغییر رژیم در عراق به جای عبارات هانتینگتونی با مفاهیم فوکویامایی تعریف شود: «وقتی صحبت از حقوق و نیازهای مشترک زن و مرد می‌شود، هیچ برخورد تمدن‌ها وجود ندارد. الزامات آزادی به طور کامل در مورد آفریقا و آمریکای لاتین و کل جهان اسلام اعمال می‌شود. ملت‌های اسلامی خواهان و مستحق آزادی‌ها و فرصت‌هایی هستند که مردم هر ملت دیگری دارند و دولت‌های آن‌ها باید به این امیدها گوش فرا دهند».

5586be907ea57e982da836e39e090901

حتی روسیه -بزرگ‌ترین بازنده ژئوپلیتیک در حل‌وفصل مناقشات پس از جنگ سرد، و در نتیجه به‌طور شگفت‌انگیزی، سرشناس‌ترین مخالف قدرت بزرگ آن- تنها به صورت دوفاکتو  -و نه دوژور – برای الحاق بخش‌های مختلف همسایگان خود (ترانسنیستریا از مولداوی پس از 1992 و آبخازیا و اوستیای جنوبی از گرجستان پس از 2008) به نظم جدید احترام گذاشت. هر یک از این موارد ممکن است نشان دهنده ادای احترام رذیلت به فضیلت باشد، اما در هر صورت نوعی ادای احترام بودند.

ظهور آنتی‌تز در بطن نظم موجود

برای فوکویامایایی بودن (با وام گرفتن از مفاهیم هگلی) در مورد این موضوع، هر دوره حاوی بذرهای جانشین (آنتی تز) خود است - در قالب نیروهای مخالف نظم غالب. در آغاز دهه 2010، شکاف‌هایی در معماری هنجاری پس از تاریخ ظاهر شد. به‌طور فزاینده‌ای، قدرت‌های نوظهور- که خود را با اصطلاحات تمدنی که هانتینگتون دو دهه پیش از آن توصیف کرده بود، معرفی می‌کردند- آشکارا با ارزش‌های ادعایی جهان‌شمول برپایه نظم بین‌المللی لیبرال مخالفت کردند.

در حالی که در دهه 1990 رهبران برخی از کشورهای کوچک‌تر مانند سنگاپور و مالزی ایده «ارزش‌های آسیایی» (متمایز از ارزش‌های غربی) را ترویج کرده بودند، تا سال 2014، پوتین و شی چین آشکارا روسیه و چین را به‌عنوان «تمدن‌هایی» با ارزش‌های متمایز نامتناسب با (و از دیدگاه آن‌ها) غیرمجاز غربی توصیف کردند.

گسست آشکار؛ وقتی پوسیدگی به قانقاریا مبدل می‌شود

با یک دهه آینده‌نگری، اکنون به نظر می‌رسد که سال 2014 سال مهمی بوده است چرا که آغاز تبدیل پوسیدگی در نظم بین‌المللی لیبرال به قانقاریا بود. الحاق غیرقانونی شبه‌جزیره کریمه به روسیه در آن سال نشان دهنده یک گسست آشکار بود: رد یکی از ستون‌های کلیدی نظم بین‌المللی لیبرال، یعنی این‌که مرزها نباید با زور بازنویسی شوند. پوتین اقدام خود را بر اساس دلایل آشکار «تمدنی» توجیه و استدلال کرد که کریمه همیشه بخشی از «جهان روسیه» بوده است. به همین ترتیب، جابجایی حزب کثرت گرا کنگره با بهاراتاجاناتای نارندرا مودی -مبتنی بر ایدئولوژی هندوتوا که هند را به عنوان یک کشور تمدنی مبتنی بر مذهب هندو معرفی کرد و صدها میلیون هندی غیر هندو را کنار می‌گذارد- در سال 2014 نشانگان دیگری محسوب می‌شود. و ظهور شی به عنوان یک رهبر فرهمند که علاقه‌ای به ابهام استراتژیک در مورد آزادسازی احتمالی چین ندارد و به طور فزاینده‌ای علاقه‌مند به رویارویی مستقیم ایدئولوژیک است، پایان دیدگاه اتوپیایی فوکویاما را رقم زد. در واقع در اواسط این سال، «موج سوم» دموکراتیزاسیون بیش‌تر شبیه یک پرچم دروغین بود تا نشانه‌ای از شکوفایی آینده.

روسیه هند

از این منظر، ربع قرن گذشته به عنوان نهفتگی طولانی پیش‌بینی هانتینگتونی خوانده می‌شود. اکنون آشکار است که هانتینگتون آن‌قدر در مورد خطوط نظم نوظهور پس از جنگ سرد اشتباه نکرده است، بلکه در پیش‌بینی‌اش زودرس بوده است. او انگشت خود را روی عنصر ناملموسی که در درون آن نظم می‌چرخد، قرار داد، و منتظر بود تا لحظه‌اش به‌عنوان پایه‌ای برای نظم بعدی پدیدار شود - یعنی همان چیزی که در دهه گذشته به ظهور کامل رسیده است.

انتقام هانتینگتون

از نقطه اوج خوش‌بینی انترناسیونالیستی لیبرال در اواخر دهه 1990، لحظه اکنون ما به بهترین شکل به عنوان «انتقام هانتینگتون» تلقی می‌شود: رویای یک اجماع جهانی به نفع لیبرال دموکراسی و سرمایه‌داری جهانی که به روش تکنوکراتیک مدیریت می‌شود، مرده است، و برخوردهای تمدنی تقریباً در همه جا-از مسکو و پکن گرفته تا دهلی و استانبول و البته اکنون در واشنگتن دی سی- در حال فوران هستند. بخت و اقبال بر افراد جسور و قاطع بیش از افراد مبادی آداب و با دیسیپلین تمرکز خواهد کرد (اگر چه شاید به نفع نباشد). به جای رنج بردن از کسالت ناخوشایند قواعد بوروکراسی پساتاریخی، ما از هیجانات روحی یک سیستم بین‌المللی با چنگ و دندان سرخ لذت خواهیم برد. بی‌رحمی پاداش خواهد گرفت و از رئوفت سو‌ءاستفاده خواهد شد . با این اوصاف انتظار دارم هانتینگتون از درون گور به ما لبخند بزند.