«لشکر آفریقا» چیزی میان یک ابتکار تازه و یک بازسازی برند قدیمی است؛ تلاشی برای بازتولید مدل واگنر، اما این‌بار تحت کنترل مستقیم کرملین.

به گزارش اکوایران، دو سال پیش، یوگنی پریگوژین، رهبر گروه واگنر، همراه با چند تن از معاونان ارشدش در سقوط یک هواپیما کشته شد. پریگوژین، رستوران‌دار و بعدها مروج پرشور تبلیغات جنگی، که به یک جنگ‌سالار مزدور بدل شد و در ژوئن ۲۰۲۳ علیه وزارت دفاع روسیه دست به شورش زد؛ شورشی که تنها دو ماه پیش از مرگ او رقم خورد. این طغیان که از دل نارضایتی واگنر از نقش خود در جنگ اوکراین و تنش‌های شخصی میان پریگوژین و فرماندهان ارشد روسیه برآمده بود، با صحنه‌ی دراماتیک حرکت ستون‌های واگنر به سمت مسکو به اوج رسید، اما در نهایت متوقف شد. اقدام پریگوژین به‌عنوان خیانت تعبیر شد و سرنوشت او را رقم زد و روند مهار هیولایی را آغاز کرد که کرملین خود با ایجاد واگنر ساخته بود. اکنون، چند سال بعد، جمهوری آفریقای مرکزی تنها پایگاه باقی‌مانده واگنر است؛ در حالی‌که جانشین این گروه، «لشکر آفریقا» (Africa Corps)، که بر پایه همان مدل بنا شده، در چند کشور آفریقایی دیگر نیز در حال گسترش نفوذ است.

به نوشته فارن پالیسی، «لشکر آفریقا» چیزی میان یک ابتکار تازه و یک بازسازی برند قدیمی است؛ تلاشی برای بازتولید مدل واگنر، اما این‌بار تحت کنترل مستقیم کرملین. این ساختار رسمی وابسته به وزارت دفاع روسیه خود را ارائه‌دهنده طیفی از خدمات نظامی و امنیتی معرفی می‌کند، از آموزش تا انجام عملیات‌های ضدشورش. اما در عمل همان وعده‌های واگنر را تکرار می‌کند: تأمین امنیت در برابر نفوذ در برابر دسترسی به منابع. همچون گذشته، این نیروها بیش از آنکه امنیت بیاورند، به‌عنوان «گارد ویژه» دیکتاتورهایی عمل کرده‌اند که برای بقای رژیم خود و نزدیکی بیشتر به مسکو تلاش می‌کنند. تفاوت این‌جاست که امروز در مقایسه با دوران واگنر، نقش کرملین آشکارتر و موقعیت آن آسیب‌پذیرتر شده است.

در ژوئن امسال، واگنر پس از سه سال و نیم حضور در این کشور، خروج خود از مالی را اعلام کرد. پیام خداحافظی آن‌ها این بود: «ماموریت انجام شد.» اما حتی ناظران سطحی اوضاع امنیتی مالی هم می‌دانند که واگنر نه‌تنها نتوانست موج خشونت جهادی را مهار کند، بلکه فعالیت‌های تروریستی، درگیری‌های جدایی‌طلبانه و حمله به غیرنظامیان با شدت بیشتری ادامه یافت. جایگزینی رسمی لشکر آفریقا نیز تغییر چشمگیری در این روند ایجاد نکرده است. درست مانند واگنر، لشکر آفریقا هم با ناکامی‌های آشکار روبه‌رو بوده و نشانه‌ها حکایت از تداوم رابطه‌ای مبتنی بر وابسته‌سازی دارد، نه توسعه و خوداتکایی.

در ماه‌های اخیر، روسیه تلاش کرده روند ادغام بقایای واگنر در لشکر آفریقا یا حذف کامل آن‌ها را سرعت بخشد. علاوه بر مأموریت‌ها در مالی، دوره فعالیت واگنر در جمهوری آفریقای مرکزی نیز رو به پایان است. مسکو از دولت این کشور خواسته رسماً با واگنر قطع همکاری کند، قراردادی جدید با لشکر آفریقا امضا کند و هزینه تداوم خدمات نظامی و امنیتی را بپردازد. این مطالبات نشان‌دهنده خطرات همکاری با روسیه است. درست مانند امپراتوری تبهکارانه واگنر که از فساد و استثمار تغذیه می‌کرد، فشار مسکو بر رئیس‌جمهور فاوستن-آرکانژ توادرا نشان داد که نگاه کرملین به آفریقا نه به‌عنوان «شریک»، بلکه همچون «مهره شطرنج» است.

یوگنی پریگوژین واگنر

اهمیت آفریقا برای روسیه

علاقه روسیه به آفریقا در سال‌های پیش‌رو به‌طور قطع افزایش خواهد یافت. قاره آفریقا برای مسکو عرصه‌ای کم‌هزینه است که در آن می‌تواند فراتر از وزن واقعی خود عمل کند؛ جایی که قادر است نفوذ آمریکا و اروپا را تضعیف کرده و خود را قدرتی جهانی جلوه دهد. این راهبرد با الگوی «جنگ نامتقارن» کرملین همخوان است: دامن زدن به بی‌ثباتی، بهره‌برداری از دولت‌های ناپایدار و تثبیت نقش روسیه به‌عنوان شریک اجتناب‌ناپذیر برای حکومت‌های گرفتار بحران.

دسترسی به منابع طبیعی، به‌ویژه مواد معدنی حیاتی، نیز محرک محاسبات کرملین است. اما در لایه‌ای عمیق‌تر، جاه‌طلبی‌های ژئوپلیتیکی مطرح‌اند: از پیگیری ایجاد پایگاه دریایی در دریای سرخ تا دسترسی به اقیانوس اطلس از طریق روابط رو به رشد با کشورهای ساحل غربی آفریقا مانند گینه استوایی. روسیه هم‌اکنون در بورکینافاسو، مالی و نیجر - قلب دالان ساحل که شمال آفریقا را به کشورهای جنوب صحرای آفریقا پیوند می‌دهد - جای پای محکمی ایجاد کرده است. دسترسی به بنادر و فرودگاه‌ها توان روسیه را برای نمایش قدرت، تأمین لجستیک عملیات‌های گسترده‌تر و به چالش کشیدن نفوذ غرب افزایش می‌دهد.

با بلوغ تدریجی لشکر آفریقا، جاه‌طلبی‌های روسیه در آفریقا شکلی رسمی‌تر و سازمان‌یافته‌تر به خود گرفته است. اخیراً مسکو برای نخستین بار میزبان نشست رسمی وزیران دفاع «اتحادیه نوپای کشورهای ساحل» شد. در این دیدار، روسیه تفاهم‌نامه‌ای در زمینه همکاری‌های دفاعی امضا کرد؛ اقدامی که در امتداد پروژه قبلی کرملین برای تعمیق همکاری با کشورهای آفریقایی ارزیابی می‌شود. این تحول نشان می‌دهد که روسیه در حال گذار از کانال‌های غیررسمی مزدوران به روابط آشکار و رسمی است؛ روابطی که به حضور این کشور مشروعیت می‌بخشد و بیش از پیش منطقه ساحل را به مدار نفوذ مسکو می‌کشاند.

لشکر آفریقا با محدودیت‌های جدی در ارائه خدمات به مشتریان روبه‌روست و هنوز روشن نیست که مسکو تا چه اندازه آماده ورود به عملیات پرخطر خط مقدم است؛ همان اقداماتی که واگنر را به شریکی مطلوب برای برخی حکومت‌ها بدل کرده بود. برخلاف واگنر که برای کرملین لایه‌ای از «انکارپذیری محتمل» فراهم می‌کرد، وابستگی آشکار لشکر آفریقا به وزارت دفاع روسیه به این معناست که هر شکست نظامی یا جنایت جنگی مستقیماً به نام کرملین نوشته می‌شود. این امر روسیه را در برابر هزینه‌های اعتباری آسیب‌پذیر می‌کند؛ نه‌فقط در پایتخت‌های غربی، بلکه نزد افکار عمومی آفریقا که بیش از پیش روسیه را بازیگری فرصت‌طلب و غارتگر می‌بینند تا یک شریک قابل اعتماد. در حالی‌که واگنر را می‌شد «عنصر یاغی» قلمداد کرد، لشکر آفریقا بازوی رسمی امنیتی روسیه است و همین باعث شده تحت نظارت جدی‌تر جامعه‌های مدنی آفریقا، نهادهای بین‌المللی و حتی قدرت‌های رقیبی قرار گیرد که مشتاق برجسته‌سازی لغزش‌های روسیه هستند.

رقبای جدی

با این حال، گسترش رسمی نفوذ روسیه در آفریقا در خلأ رخ نمی‌دهد. همزمان با ارسال خودروهای زرهی و توپخانه، به‌ویژه برای مالی، چین با سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی روابط بلندمدت خود را تحکیم کرده و به‌نظر می‌رسد آماده ایفای نقشی مستقیم‌تر در حوزه امنیتی است. ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز از طریق صادرات پهپاد و قراردادهای اقتصادی نفوذ خود را تثبیت کرده‌اند. روسیه، در مقایسه، فاقد عمق اقتصادی و اراده سیاسی برای رقابت در این عرصه‌هاست. آنچه می‌تواند ارائه دهد، ظرفیت قدرت قهری است که هزینه نسبتاً اندکی دارد. لشکر آفریقا نماد مزیت نسبی سیاست خارجی کلی مسکو است: شراکت‌های امنیتی موقت و معامله‌ای که حاکمیت را تضعیف، نهادها را فرسوده و نفوذ غرب را کاهش می‌دهد، بدون آنکه نیازمند سرمایه‌گذاری گسترده باشد. از دید کرملین، این معامله‌ای سودآور است که هم ارزان تمام می‌شود و هم به تحکیم رژیم‌های اقتدارگرا نزدیک به جهان‌بینی روسیه کمک می‌کند.

واگنر روسیه آفریقا

با وجود این، نشانه‌هایی از فرسایش این روابط آشکار شده است. در میانه اوت، دولت نظامی مالی دو ژنرال، بیش از ۳۰ سرباز و یک تبعه فرانسوی را به اتهام دست داشتن در طرحی برای بی‌ثبات کردن کشور بازداشت کرد. این اقدام نه‌تنها نشانه قدرت نبود، بلکه بیشتر از گسترش حس بدگمانی و پارانویا در میان رهبران نظامی منطقه ساحل حکایت داشت؛ روندی که به‌طور فزاینده‌ای میان دولت‌های همسو با مسکو دیده می‌شود. بعید است حضور روسیه این نگرانی‌ها را کاهش دهد. برعکس، رویکرد خشن لشکر آفریقا بیش از پیش منطق «بقای رژیم» را تقویت می‌کند و امنیت ملی را در اولویت دوم قرار می‌دهد؛ وضعیتی که رهبران نظامی را محفوظ‌تر می‌سازد اما دولت‌ها را همچنان در برابر خشونت جهادی و فروپاشی داخلی آسیب‌پذیر باقی می‌گذارد.

وسوسه ورود به بازی

برای ایالات متحده، روابط معامله‌ای بیش از پیش بر چشم‌انداز سیاست خارجی سایه انداخته است. خطر این است که واشنگتن در رقابت با مسکو به همان رویکرد کوتاه‌مدت تن دهد؛ رویکردی که شراکت‌ها را بیشتر به روابط غارتگرانه شبیه می‌کند تا همکاری پایدار. شرکت‌های امنیت خصوصی همین حالا نیز در حال عرض‌اندام‌اند و خود را به‌عنوان راه‌حل‌های سریع برای بحران‌های پیچیده امنیتی در آفریقا معرفی می‌کنند. در آوریل گذشته، گزارش‌هایی از معامله یک شرکت وابسته به اریک پرینس، سرمایه‌دار آمریکایی با رئیس‌جمهور کنگو، فلیکس تشیسکدی، منتشر شد که در آن خدمات امنیتی در ازای دسترسی به منابع این کشور مبادله می‌شد. هرچند این توافق شکست خورد، اما منطق آن همچنان وسوسه‌برانگیز است: برون‌سپاری امنیت به شرکت‌های خصوصی برای عقب راندن روسیه. واقعیت آن است که چنین رویکردی نه‌تنها استراتژیک نیست، بلکه همان الگوهای وابستگی و استثماری را بازتولید می‌کند که روسیه تثبیت کرده است.

برای سیاست‌گذاران آمریکایی، وسوسه ورود به این بازی جدی است. سرعت و انعطاف‌پذیری بازیگران نظامی خصوصی به‌ظاهر با خواسته‌های فوری دولت‌های نظامی همخوانی دارد. اما رقابت با روسیه از طریق ابزار مشابه، خطر عادی‌سازی بازار مزدوران را در پی دارد و اعتبار آمریکا به‌عنوان یک شریک بلندمدت را از میان می‌برد. واشنگتن باید به‌جای نگاه به آفریقا به‌عنوان صحنه‌ای برای رقابت صفر و صدی، حوزه‌هایی را پررنگ کند که در آن‌ها برتری نسبی تاریخی دارد: حمایت از حکمرانی، نهادسازی و اصلاحات پایدار در بخش امنیتی. درست است که تغییر در این حوزه‌ها دشوار و از نظر تاریخی پرچالش است، اما بازده استراتژیک آن‌ها به‌مراتب بیشتر از الگوی روسیِ بقا و حمایت کوتاه‌مدت از رژیم‌هاست؛ الگویی که در نهایت کشورهای آفریقایی را در وضعیت بدتری رها می‌کند.

نهادسازی و اصلاحات امنیتی می‌تواند شراکت‌هایی ایجاد کند که از تغییرات سیاسی جان سالم به‌در برند و چرخه‌های بحران را پایان دهند. این روند به شکل‌گیری نیروهای امنیتی توانمند، دولت‌هایی کارآمدتر در مدیریت بحران‌های پیچیده سیاسی و اقتصادهایی مقاوم‌تر در برابر فروپاشی یا غارت کمک می‌کند. سرمایه‌گذاری در تیپ «دانا‌ب» سومالی و اعطای جایگاه «هم‌پیمان عمده غیرناتویی» به کنیا نمونه‌هایی از ظرفیت نهادسازی‌اند، هرچند تصویر کلی همچنان پیچیده است. سومالی هنوز گرفتار بحران است و خشونت دولت کنیا علیه معترضان نشان می‌دهد که هیچ شریکی بی‌نقص نیست. با این حال، این تجربه‌ها نشان می‌دهند سرمایه‌گذاری‌های تدریجی و پایدار می‌تواند نفوذ بیشتری از تضمین‌های شکننده امنیتی مسکو ایجاد کند.

لشکر آفریقا یادآور این نکته است که نفوذ جهانی روسیه نه بر پایه قدرت واقعی، بلکه بر فرصت‌طلبی بنا شده است. حضور مسکو در آفریقا به‌اندازه کافی مخرب است که برای غرب دردسر ایجاد کند، اما در اصل توخالی است. چالش پیش‌روی ایالات متحده آن است که در زمین بازی مسکو گرفتار نشود. اگر واشنگتن به دام قراردادهای صرفاً معامله‌ای امنیتی بیفتد، خطر آن است که از همان بازیگری که قصد کنار زدنش را دارد، غیرقابل تمایز شود؛ خطای راهبردی‌ای که پیامدهایی فراتر از آفریقا خواهد داشت.