کشف معنای آخرین پیش‌نویس ۳۵صفحه‌ای مذاکرات وین برای احیای برجام در این مرحله از اهمیت کلیدی برخوردار است. اما برای رمزگشایی از این متن و درک اهمیت آن چه کنیم؟ من برای این کار ترجیح داده‌ام که از روش تاریخی استفاده کنم و به همین دلیل شما را در سفری در زمان به حدود دو سال پیش بازمی‌گردانم. روزی که موسسه امنیت آمریکای نوین، ایلان گلدنبرگ و همکارانش تصمیم گرفتند، برنامه خود را برای حل معمای ایران به جیک سالیوان، مشاور ارشد کمپین انتخاباتی بایدن برسانند تا در صورت شکست ترامپ، رئیس‌جمهوری جدید آن را عملیاتی کند.

این کار در ژوئیه۲۰۲۰ یعنی حدود پنج ماه قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا انجام شد و حدود یک‌ماه پس از آن نیز این اندیشکده آمریکایی به انتشار رسمی این برنامه ۱۰هزار کلمه‌ای دست زد. در این برنامه تلاش شده بود در ابتدا به آسیب‌شناسی سیاست خارجی اوباما و ترامپ در قبال ایران بپردازد. از نگاه آنها حل معمای ایران (هسته‌ای، منطقه‌ای و موشکی) چه به‌صورت ترتیبی (اوباما) و چه به‌صورت یکپارچه فاقد مطلوبیت‌های لازم برای منافع ملی آمریکا بود. در هر دو استراتژی نوعی ساده‌انگاری معمای پیچیده ایران مشاهده می‌شد. یعنی در دولت اوباما تلاش شد حل معمای ایران از فوری‌ترین مساله یعنی هسته‌ای آغاز شود؛ اما به این امید که همکاری در این حوزه در آینده نزدیک به سایر حوزه‌ها نیز اشاعه یابد. در دولت ترامپ نیز تصور شد می‌توان با استفاده حداکثری از اهرم کم‌هزینه تحریم‌ها کل قطعات و جزئیات معمای ایران را به‌طور یکپارچه و در قالب یک معامله بزرگ حل کرد.

اما مسائل بسیار پیچیده‌تر از آن بود که اوباما و ترامپ فکر می‌کردند و به همین دلیل استراتژی آنها در حد یک رویا باقی ماند و به‌دلیل همین ناواقع‌گرایی، اسبابی فراهم شد تا در مه سال۲۰۱۸ زمینه برای فروپاشی برجام فراهم شود؛ چراکه این توافق نتوانسته بود زمینه‌ساز همکاری ایران و آمریکا در سایر حوزه‌ها شود. این گزاره‌ها همه به‌طور تصریحی یا تلویحی در گزارش ایلان گلدنبرگ و همکارانش گنجانده شده بود. به‌دلیل همین دو تجربه ناکام آنها سنتزی از دو استراتژی گذشته ارائه کردند؛ یعنی حل همزمان اما مرحله‌بندی‌شده معمای ایران؛ و برای رسیدن به این هدف نیز نقشه راهی طراحی کردند. قرار بود تا ماه مارس۲۰۲۱ برنامه جامع اقدام مشترک احیا شود و پس از عبور از مرحله رایزنی با متحدان منطقه‌ای و مخالفان داخلی در بهار و تابستان همان سال مذاکرات دو مسیره‌ای به‌صورت همزمان از پاییز۲۰۲۱ آغاز شود. این مذاکرات همزمان از یک جهت به معامله «بیشتر در برابر بیشتر» در حوزه هسته‌ای می‌رسید؛ یعنی تمدید بندهای غروب آفتاب در ‌برجام در ازای دسترسی ایران به یوترن و... اما مسیر دوم نیزچارچوب کاری برای مذاکرات چندجانبه منطقه‌ای بود؛ به‌گونه‌ای‌که هم مجمع منطقه‌ای تشکیل شود و هم کشورهای حوزه خلیج‌فارس معاهداتی از قبیل منع استفاده از سلاح‌های کشتارجمعی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و همچنین منع یا محدودسازی استفاده از موشک‌های بالستیک را به امضا برسانند. این استراتژی جدید مورد پسند بایدن و تیم مشاورانش قرار گرفت. با این حال مشکلات داخلی در آمریکا به‌دلیل پاندمی کرونا و آسیب‌های اقتصادی ناشی از آن ذهن رئیس‌جمهوری جدید را در ۹۰روز ابتدایی دولتش به خود مشغول کرد و به همین دلیل این برنامه با جدول زمانی دیگری در دستور کار قرار گرفت. مذاکرات از آوریل۲۰۲۱ آغاز شد و دولت بایدن تلاش کرد از طریق مقوله تحریم‌های زرد یعنی حذف سپاه در لیست اف‌تی‌اُ و همچنین رفع تحریم‌های مرتبط با بیت رهبری بندی را تحت عنوان بند همکاری‌های آینده در مذاکرات بگنجاند.

طرف آمریکایی از این خواسته خود به‌طور رسمی در دور چهارم مذاکرات رونمایی کردند. اما برای چه؟برای تامین هدف‌گذاری جدید یعنی حل همزمان اما مرحله‌ای معمای ایران. به عبارت دیگر آنها می‌خواستند به دومینوی توافقات برسند و یک توافق را منوط به توافق بعدی و همین‌طور تا آخر کنند. من در مقاله‌ای از این استراتژی آمریکا تحت عنوان گره کور مذاکرات وین یاد کردم. آن هم به این دلیل که ایران به هیچ عنوان حاضر نیست خود را وارد مسیری در حوزه بنیان‌های امنیت ملی‌اش (موشکی، پهپاد و شبکه بازدارندگی منطقه‌ای) کند که خود تعیین‌کننده نهایی آن نیست و پایان چنین دالانی نیز بسیار مبهم است.

 از همین رو یکی از چالش‌های بنیادین مذاکرات وین به دو استراتژی متباین ایران و آمریکا بازمی‌گشت. ایران یک مسیر تک توافق و محدود به هسته‌ای را طلب می‌کرد و در مقابل آمریکا یک مسیر چند توافقی و فراتر از هسته‌ای را. این برنامه تقریبا تا یک‌ماه پیش از سفر منطقه‌ای بایدن به خاورمیانه در دستور کار دولت آمریکا قرار داشت. اما به یک‌باره اعلام شد که بایدن حاضر نیست نام سپاه را از لیست تروریستی وزارت خارجه خارج کند. برخی تحلیلگران ناآشنا به استراتژی دولت جدید ایالات متحده از این اقدام به مثابه ایجاد یک مانع بزرگ بر سر توافق یاد کردند؛ اما واقعیت این بود که معنای ضمنی چنین پرهیزی از سوی دولت بایدن عقب‌نشینی از راهبرد بنیادین آمریکا در مذاکرات هسته‌ای بود. یعنی تیم ایرانی و مقاومتشان کار را به آنجا کشاند که آمریکا از مطلوبیت‌های مدنظر خود دست کشید و به مطلوبیت‌های نسبی قناعت کرد. اما این مطلوبیت‌های نسبی چه بود؟ بازگشت به دوره اوباما یعنی احیای برجام به امید اینکه شاید این همکاری در یک حوزه خاص در آینده به همکاری بیشتر منجر شود حتی اگر نقطه گریز ایران از یک‌سال به شش ماه کاهش یافته بود یا اینکه ذخایر سوخت ۶۰درصدی در ایران و تحت نظارت آژانش در ایران باقی بماند. (برجام فقط مجوز حدود ۳۰۰کیلوگرم ذخیره سوخت در غنای کمتر از ۴درصد را می‌داد.) بنابراین از دستور کار خارج شدن تحریم‌های زرد (تحریم‌های قابل داد و ستد) از جمله حذف نام سپاه سیگنال تهاجمی از جانب بایدن نبود، بلکه برعکس آن عقب‌نشینی راهبردی را نوید می‌داد و اینکه آمریکا یک برجام نصف و نیمه را بر از دست دادن آن ترجیح می‌دهد. از همین مقطع زمانی آمریکا در حوزه تاکتیکی و محتوای پیش‌نویس مذاکرات وین در مارس۲۰۲۲ نرمش‌هایی را به‌تدریج آغاز کرد و برای جلب نظر ایران تلاش کرد از راه‌های میان‌بر استفاده کند؛ یعنی مسیرهایی که ایالات متحده بدون نقض قوانین خود بتواند از آن در قالب امتیاز به ایران بهره ببرد.

 از جمله اینکه آمریکا تحریم‌های موسسات اقتصادی سپاه همانند خاتم و بنیاد تعاون سپاه را در لیست قرمز خود قرار داده بود؛ اما وعده داد که از طریق دستورالعمل‌های اوفک راهی را برای تجارت خارجی‌ها با شرکت‌هایی که با مجموعه‌های سپاه همکاری می‌کنند، بگشاید. (یعنی حفظ تحریم‌های موسسات اقتصادی سپاه و در عین حال دور زدن همان تحریم‌ها توسط اوفک) همچنین آمریکا برای جلب نظر کمپانی‌های اقتصادی برای سرمایه‌گذاری در ایران و انعقاد قراردادهای بیشتر از ۲سال (عمر دولت بایدن ۲سال دیگر به پایان می‌رسد و ممکن است دولت بعدی دوباره از برجام خارج شود) حاضر شد از طریق اوفک دستورالعمل‌هایی را برای شرکت‌ها و فعالان غیر آمریکایی برای تمدید موقت قراردادها به ایران صادر کند.

ایالات متحده حتی حاضر شد طبق یک بسته سیاسی نقشه راهی را برای مسائل باقی‌مانده ایران با آژانس قبل از اجرای توافق (احتمالا ۱۳۵روز پس از امضا توافق عملیاتی می‌شود) بپذیرد. با این همه نیمه شب ۲۴مرداد پایان زمانی بود که طرف اروپایی برای پاسخ طرفین درباره پیش‌نویس ۳۵صفحه‌ای تعیین کرده بود.

ایران به لحاظ فرمی به این زمان‌بندی عمل کرد؛ ولی به‌لحاظ محتوایی ملاحظات جدیدی را در حوزه تحریم‌ها و تضمین‌ها مطرح کرده است. ازجمله دستورالعمل اوفک درمورد تمدید موقت قراردادهای شرکت‌های غیر آمریکایی با ایران از نگاه جمهوری اسلامی کافی نیست؛ چراکه با تغییر دولت در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ وزارت خزانه‌داری و به تبع آن دستورالعمل‌های اوفک تغییر خواهد کرد . از همین رو شاید ایران در همین حوزه خاص ترجیح دهد از دولت بایدن غرامت‌های مشخص و عینی طلب کند. ( این درخواست می‌تواند یکی از موارد سخت وپیچیده در احیای برجام باشد.)

با این حال ایران ترجیح داده است این ملاحظات را در چارچوب آخرین نسخه پیش‌نویس وین تدوین و تنظیم کند و نه فراتر از آن و در عین حال آن‌چنان‌که از لابه‌لای گزارش‌های خبری می‌توان شنید، از مطرح کردن خواسته‌های جدید در حوزه پادمانی نیز پرهیز کرده است. این دو سیگنال مهم است که نشان می‌دهد ایران متن ۳۵صفحه‌ای را به‌طور ضمنی یا مشروط مورد پذیرش قرار داده و با این کار توپ را در زمین آمریکا انداخته است. حال آمریکا مانده و آخرین ملاحظات ایران و حداقل دستاورد این پذیرش مشروط این است که فشار سیاسی را از تهران به واشنگتن منتقل می‌کند و در پروسه مقصرنمایی احتمالی، ایران می‌تواند دست بالاتر را داشته باشد.

بر این اساس می‌توان گفت دو راه در انتظار برجام خواهد بود؛ احیای برجام بین ۷۲ساعت تا ۱۰ روز آینده یا تداوم مذاکرات و احتمالا دور جدیدی از مذاکرات (در سناریوی دوم حداقل تا سپتامبر و حداکثر تا نوامبر زمان برای احیای برجام خواهد بود؛ ضمن اینکه می‌تواند برجام را در یک حالت برزخی یعنی نه مذاکره و نه اعلام شکست نگه دارد).