به گزارش اکوایران، اگر از معامله‌گران صعودی بازار بشنوید، می‌گویند که سال جدید میلادی به بانک‌های مرکزی تعلق دارد. جروم پاول - رئیس فدرال رزرو - و همتایانش در کشورهای توسعه‌یافته که تا چندی پیش به دلیل کنترل نکردن افزایش قیمت‌ها به شخصیت‌های منفوری تبدیل شده بودند،‌ اکنون از سوی معامله‌گران به عنوان «نجات‌دهندگان جهان» شناخته می‌شوند.

به نوشته بلومبرگ، رکود جهانی که پیش از این به شکل گسترده‌ای احتمال وقوع آن پیش‌بینی شده بود، هنوز اتفاق نیفتاده است؛‌ تورم به سرعت در حال کاهش است و پایین آمدن نرخ‌های بهره در سال جاری میلادی پیش‌بینی شده است. هر چقدر هم که از این پیشرفت استقبال می‌شود،‌ حتی یک لحظه هم تصور نکنید که حاکمان امور مالی به آرامش می‌رسند زیرا مأموریت آن‌ها هیچ‌گاه به اتمام نمی‌رسد. اگر تاریخ راهنمای ما باشد،‌ بانک‌های مرکزی حتی جایگاه مهم‌تری در زندگی اقتصادی و امنیتی ملت‌ها به دست خواهند آورد.

موضوعی که اغلب در اهداف تورمی و رشد مشاغل نادیده گرفته می‌شود، به نقش سیاست‌گذاران بانک‌های مرکزی در کشورداری و پتانسیل آن‌ها در نجات دادن کشور از بحران‌های آینده در عرصه‌های مالی، سلامت عمومی یا حتی استراتژی ابرقدرت‌ها مربوط می‌شود. چنین مداخلاتی اغلب به عنوان پاسخی به شرایط اقتصاد یا بازارها است، اما تأثیر این مداخلات بر توانایی کشورها ‌در فراهم کردن مبانی یک جامعه کارآمد، بسیار قابل توجه است.

ماموریت بانک‌های مرکزی در بحران‌ها

بحران مسکن آمریکا در سال 2008، بحران مالی منطقه یورو و مرحله اوج همه‌گیری کووید-19 صرفا چند مثال نسبتا جدید از نقش بانک‌های مرکزی قدرتمند در ایجاد تغییر مثبت است. در آسیا، سال‌های آتی مملو از آزمایش‌های بالقوه‌ برای سیاست‌گذاران مالی این قاره است؛ آیا جاکارتا بانک مرکزی اندونزی را وادار می‌کند تا یک بار دیگر مستقیما بودجه را تأمین مالی کند؟ ژاپن که چندین دهه از پول بسیار ارزان بهره می‌برد، چگونه از عهده افزایش چشمگیر هزینه‌های دفاعی بر خواهد آمد؟

مقاله‌ای که اخیرا به چاپ رسیده، نشان می‌دهد که چگونه روسای پیشین بانک مرکزی آمریکا پیش از جروم پاول از سیاست‌های مالی در زمان‌های حساس حمایت و در نتیجه، اهداف گسترده‌تری را تسهیل کردند. در زمان جنگ جهانی دوم نرخ‌های بهره در سطوح پایینی ثابت شدند و یک نسل پیش‌تر از آن، فدرال رزرو به‌طور موثری هزینه‌های زمان جنگ «وودرو ویلسون» - رئیس‌جمهور وقت آمریکا - را تأمین کرد.

آمریکا که از جاه‌طلبی‌های قلمرویی آلمان در منطقه کارائیب نگران بود، در سال 1917 هند غربی دانمارک - بعدها جزایر ویرجین ایالات متحده - را از دانمارک خریداری کرد. بدون تزریق منابع مالی از سوی فدرال رزرو به خزانه‌ آمریکا،‌ این خریدها با شکست مواجه می‌شد.

در سال 1958، «دوایت آیزنهاور» سربازان آمریکایی را به لبنان اعزام کرد تا به سرکوب قیامی کمک کنند که کاخ سفید آن را به اتحاد جماهیر شوروی و «جمال عبدالناصر» - رهبر مصر که به عنوان یک چپ‌گرای دردسرساز در نظر گرفته می‌شد - نسبت داده بود. سرمایه‌گذاران که نسبت به یک جنگ گسترده‌تر با مسکو نگران بودند، کم‌دل و جرئت شدند و اگر مداخله مستقیم فدرال رزرو وجود نداشت، تأمین مالی مجدد خزانه‌داری با شکست مواجه می‌شد. به دنبال حمله آمریکا به کامبوج در سال 1970 به دستور ریچارد نیکسون، بانک مرکزی آمریکا ملزم به یک تأمین مالی مجدد شد.

نتایج این مداخلات چه با موفقیت همراه بود، چه با شکست،‌ نشان‌دهنده جایگاه حیاتی فدرال رزرو در مسیر رهبری آمریکا است. تاریخ نشان می‌دهد که بانک‌های مرکزی باید به عنوان یک دارایی ژئوپولیتیکی در نظر گرفته شوند. ویل بیتمن، دانشیار دانشگاه ملی استرالیا، اعلام کرده‌:‌ «بدون بانک‌های مرکزی نمی‌توان هیچ‌گونه سرمایه‌گذاری نظامی بزرگ، کنترل ارزی، کنترل واردات و صادرات، برنامه‌های امنیت غذایی، برنامه‌های حفاظت از زنجیره تأمین و بیمه اجتماعی را اجرایی کرد. شما نمی‌توانید بدون این واسطه مالی بین خزانه‌داری و طلبکاران خصوصی، این کارها را انجام دهید».

بانک‌های مرکزی به رهبری فدرال رزرو و رئیس بانک مرکزی اروپا، کریستین لاگارد، با چالش‎‌های جدیدی در مدیریت اقتصاد جهانی در میان افزایش رقابت بین ایالات متحده و چین روبه‌رو هستند. لاگارد بر نیاز به یک رویکرد جدید سیاست‌گذاری در مواجهه احتمالی با یک اقتصاد متلاشی‌شده جهانی و مختل شدن زنجیره تأمین تأکید می‌کند.

در حالی که بانک‌های مرکزی به‌طور سنتی بر کنترل تورم تمرکز دارند، تنش‌های ژئوپولیتیکی اخیر نیاز به هماهنگی بیشتر میان بخش‌های مخلتف دولتی را برجسته می‌کند. بانک‌های مرکزی ممکن است نیاز داشته باشند نقش فعال‌تری در رسیدگی به عدم قطعیت‌های ژئوپولیتیکی و چالش‌های جهانی ایفا کنند.