منگر به همراه اقتصاددانان دیگر که مستقلاً در اقصی نقاط اروپا فعالیت می‌ کردند، معمایی دیرینه در اقتصاد را حل کردند: پارادوکس آب و الماس.

چرا آب که مایه حیات و بقاست تا این اندازه ارزان است، در حالی که الماس که استفاده های عملی محدودی دارد تا این اندازه گران؟ 

تفکر مارژینال نه تنها مسئله ی پارادوکس آب و الماس را حل کرد، بلکه تا حد زیادی مشخص کرد که مردم در زندگی روزمره چگونه دست به تصمیم گیری و انتخاب می ‌زنند.

 

چرا آب که مایه بقاست اینقدر ارزان است و الماس اینقدر گران؟

تا پیش از تفکر مارجینال، اقتصاددانان از پاسخ به این سوال عاجز بودند.

اقتصاددانان انتخاب بین این دو را، انتخاب همه یا هیچ تلقی می‌کردند

به این معنا که باید تصمیم بگیریم فقط آب داشته باشیم یا فقط الماس. ولی این رویکرد توضیحی در خصوص قیمت پایین آب، و قیمت بالای الماس، نمی‌دهد.

منگر و سایرین متوجه شدند که مردم بر اساس پیش فرض همه یا هیچ دست به تصمیم گیری نمی‌زنند و در عوض عموما انتخاب های ما این گونه است که دوست داریم کمی بیشتر یا کمی کمتر از کلایی داشته باشیم.

که این تصمیم بر اساس این که چه چیزی را در آن لحظه ارزشمندتر می‌دانیم، گرفته می‌شود.

به عبارت دیگر، ما در خصوص خریدن واحد بیشتری از یک کالا یا خدمت، قضاوت ذهنی می‌کنیم و سرانجام همه چیز را بر اساس مطلوبیت نهایی ارزش گذاری میکنیم.

تفکر مارجینال همچنین توضیح می‌دهد که کمیابی یک کالا یا خدمت چه طور ارزش گذاری ما در خصوص آن کالا یا خدمت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

هر چه کالایی فراوان تر باشد، مانند آب، ارزش مشهود آن در مقایسه با کالایی مثل الماس که نسبتا کمیاب است، کمتر است و این توضیحی برای قیمت بالای الماس است.

حالا تصور کنید در حال پیاده روی در یک بیابان هستید و ذخیره آب خود را تمام کرده اید. ناگهان آب که عموما به وفور یافت می‌شد، به طور شگفت آوری کمیاب می‌شود و طبعا ارزشش برای شما که لحظه به لحظه در گرمای بیابان تشنه تر می‌شوید، افزایش می‌یابد. آنقدر که از ارزش الماس نزد شما، تجاوز می‌کند.

این طرز تفکر مارجینال نه تنها مسئله ی پارادوکس آب و الماس را حل کرد، بلکه تا حد زیادی مشخص کرد که مردم در زندگی روزمره چگونه دست به تصمیم گیری و انتخاب می‌زنند.

گسترش آنالیز مارجینال انقلابی در علم اقتصاد ایجاد کرد. انقلابی که تا به امروز طرز فکر ما را تحت تاثیر قرار داده است.