درسهایی از مطالعات جنگ: مقاله «تاثیر جنگ بر رشد اقتصادی» در سال ۲۰۲۰؛
جنگ چگونه ترمز رشد اقتصاد را میکشد؟
اکوایران: «خانمهای خانهدار چارهای نداشتند جز آنکه راه مناسبی برای سیرکردن شکم خانواده خود بیابند...». این تصویر، برشی از وضعیت مردم بریتانیا در جنگ جهانی اول است.

اکوایران- دیوید اِوِنز در بخشی از کتاب «جنگ جهانی اول» که بابک محقق آن را ترجمه کرده زندگی روزمره مردم بریتانیا را در زمان جنگ جهانی اول به تصویر کشیده است. او در توصیف معیشت خانوارها در آن زمان گفته:
«خانمهای خانهدار چارهای نداشتند جز آنکه راه مناسبی برای سیرکردن شکم خانواده خود بیابند. در مناطق روستایی غذا معمولا به وفور یافت میشد، اما در شهرهای کوچک و بزرگ بازار سیاه پررونقی شکل گرفت که نقش آن تامین هر چه بیشتر مواد خوراکی و همچنین عرضه کالاهای تجملاتی کمیاب به کسانی بود که از عهده پرداخت مبالغ گزاف برمیآمدند.
...، حضور پر شمار مردان در نیروهای مسلح، کاهش محسوس نیروی کار و به تبع آن افزایش شدید درآمد کارگران ماهر و غیرماهر را در پی داشت به طوری که در سال 1918 حقوق بعضی از افراد دوبرابر و در برخی صنایع خاص حتی سه برابر شد.
در شرایطی که مردم خود را به ضروریات تولید رد زمان جنگ عادت میدادند، مناطقی از کشور به پایگاههایی خاص برای فعالیت صنایع تولیدی جدید تبدیل شد...»
این روایت اگرچه کوتاه است اما در نگاه اول پیام روشنی را از تبعات کوتاهمدت جنگ جهانی اول بر اقتصاد بریتانیا منعکس کند؛ تولید افزایش یافت چرا که خانوارها یا برای تامین نیاز خوراکی، یا دستیابی به درآمد بیشتر و یا مشارکت در افزایش تولید موردنیاز دوره جنگ، خود را در بخش تولید اقتصاد بیش از پیش درگیر کردهبودند. با این حال، وقتی به آمارهای رشد اقتصادی بریتانیا در فاصله 1918 تا 1921 رجوع میکنیم میبینیم که نه تنها خبری از افزایش تولیدات نیست، بلکه اقتصاد آن به رکود بزرگی فرو رفت.
از این رو، دو نوع نظر متفاوت درمورد اثر جنگ بر رشد اقتصادی شکل گرفت؛ رویکرد اول قائل به اثر مثبت و رویکرد دوم قائل به اثر منفی بود. اکوایران در این گزارش با گریزی به هر دو دیدگاه، مقالهای را بررسی میکند که در سال 2020 این گزاره را آزمایش کرده و به صورت کمی آن را مورد مطالعه قرار داده است.
رویکردهای مختلف درمورد اثرگذاری جنگ بر رشد اقتصادی
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تصور بر این بود که دیگر جنگهای بزرگ منسوخ شدهاند و درگیریهای منطقهای قابل کنترلاند. با این حال، واقعیت چیز دیگری بود؛ جهان شاهد افزایش درگیریهای قومی- مذهبی و ظهور گروههای تروریستی و جنایتکار فراملی شد.
اقتصاددانان به دلیل اهمیت پیامدهای اقتصادی جنگها به مطالعه آن علاقهمند شدند. پیش از این، جنگها بیشتر به صورت رویدادهای پراکنده در نظر گرفته میشدند، اما با توسعه مجموعهدادههایی مانند «Correlates of War» و «UCDP» -برنامه دادههای تنش اوپسالا (1) امکان تحلیل کمّی و دقیقتر فراهم شد. مورد اول، یک دیتاست جامع است که از دهه ۱۹۶۰ شروع به جمعآوری داده درباره جنگها، درگیریها، روابط بینالملل و سایر شاخصهای امنیتی کرده. این مجموعه داده جنگها را به صورت دوحالتی (وجود یا عدم وجود جنگ) تعریف میکند و معیار آن حداقل ۱۰۰۰ کشته در نبرد در یک سال است. مورد دوم، یک پروژه تحقیقاتی مستقر در دانشگاه اوپسالا در سوئد است که دادههای مفصل و دقیقتری درباره درگیریهای مسلحانه جمعآوری میکند، با آستانه پایینتر یعنی حداقل ۲۵ کشته در یک سال، و انواع مختلفی از درگیریها (جنگ داخلی، بینالمللی، و غیره) را طبقهبندی میکند. بنابراین، مجموعهداده «Correlates of War» جنگها را بر اساس حداقل 1000 کشته در 12 ماه تعریف میکند، اما مجموعه «UCDP» با آستانه پایینتر (25 کشته در سال) به بررسی دقیقتر انواع درگیریها پرداخته است.
در گذشته، برخی دیدگاهها بر این باور بودند که جنگ میتواند رشد اقتصادی را افزایش دهد. این باور عمدتاً بر پایه نظریه کینزی و مشاهدههای تاریخی خاص شکل گرفته بود. در واقع، محورهای منطقی پشت این ایده را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
- افزایش هزینههای دولت و تحریک تقاضای کل
جنگ معمولاً با افزایش شدید مخارج دولت همراه است؛ این مخارج شامل خرید تسلیحات، استخدام نیروهای نظامی و سرمایهگذاری در صنایع دفاعی میشود. بر اساس نظریه کینزی، افزایش هزینههای دولت میتواند تقاضای کل را تحریک کند، بیکاری را کاهش دهد و تولید را بالا ببرد، به ویژه در شرایط رکود اقتصادی یا بیکاری مازاد. بنابراین جنگ – و به عبارتی، هزینهها در مصارف جنگی- به عنوان محرک «موقت» افزایش تولید و اشتغال شناخته میشود.
- جهش در سرمایهگذاری دولتی و توسعه صنایع سنگین
جنگها نیاز به تولید انبوه تجهیزات و تسلیحات دارند که معمولاً باعث ایجاد و توسعه صنایع سنگین و فناوریهای جدید میشود. این امر میتواند به افزایش ظرفیتهای تولیدی و نوآوریهای فناورانه منجر شود که در بلندمدت، رشد اقتصادی را تقویت میکند.
- جذب نیروی کار مازاد
در شرایط جنگ، نیروی کار به سمت فعالیتهای تولیدی مرتبط با جنگ و امور نظامی سوق داده میشود. این انتقال باعث میتواند به کاهش نرخ بیکاری منجر شود و میتواند به افزایش تولید ناخالص داخلی سرانه بیانجامد.
کنترل و هدایت منابع به سمت بخشهای تولیدی مولد
در دوران جنگ، دولتها معمولاً اقتصاد را متمرکز میکنند و منابع مالی و انسانی را به بخشهایی هدایت میکنند که برای اهداف جنگ حیاتی است. این تمرکز ممکن است بهرهوری کل اقتصاد را به صورت موقت افزایش دهد. اما باید توجه داشت که این دلایل معمولاً برای شرایط خاص و دورههای کوتاهمدت معتبر هستند و جنگ از لحاظ هزینههای انسانی، تخریب زیرساختها، کاهش سرمایه انسانی و آثار بلندمدت، عموماً اثرات مخرب و منفی دارد و در بسیاری از موارد، به شکل تغییر تخصیص منابع از یک بخش به بخش دیگر بوده است. این مورد حتی در افزایش مخارج دولتی هم به این شکل است که از هزینههای بخش خانوار به خاطر تامین مالی دولت در مالیات میکاهد.
در مجموع، منطق پشت دیدگاه افزایش رشد اقتصادی ناشی از جنگ، بر پایه تحرک موقتی و ساختاری هزینهها و منابع اقتصادی است، نه بر اساس افزایش پایدار و واقعی تولید و رفاه. این برداشت را مطالعات علمی نیز تایید میکند. برای مثال، کلیفورد اف. تیس، استاد اقتصاد و کریستوفر اف. باوم، استاد اقتصاد و مددکاری اجتماعی در کالج بوستون در مقاله «تأثیر جنگ بر رشد اقتصادی» یا «The Effect of War on Economic Growth» در سال 2020 نشان دادند که چطور با جنگ، درآمد سرانه کم میشود.
برای سنجش اثر جنگ بر رشد اقتصادی چه کار میتوان کرد؟
طبق روشی که در این مقاله به کار گرفته شده، متغیر وابسته اصلی در مدل تولید ناخالص داخلی سرانه واقعی (GDP per capita) است که از پروژه مدیسون استخراج شده و بر اساس قدرت خرید تنظیم شده است.
متغیرهای اصلی توضیحی مرتبط با درگیری شامل «جنگ» و «کودتا» هستند. جنگها بر اساس دادههای مرکز صلح سیستمی (Center for Systemic Peace) با مقیاس شدت 1 تا 7 اندازهگیری شدهاند. در این تحقیق، جنگهای با شدت 7 (شدیدترین نوع) به صورت متغیر دوتایی (وجود یا عدم وجود جنگ) در مدل وارد شدهاند.
کودتا نیز به صورت دوتایی تعریف شده است؛ 1 به معنای وقوع پنج یا بیشتر کودتا در پنج سال قبل و 0 به معنای عدم وجود کودتا در این زمان بوده است. 26 درصد از مشاهدات شامل کودتا بودهاند. مجموعاً 40 درصد از مشاهدات کشور- سال شامل جنگ یا کودتا بودهاند.
از سوی دیگر، شاخص آزادی اقتصادی (Economic Freedom) از مؤسسه فریزر با مقیاس 1 تا 10 و شاخص آزادی سیاسی (Political Freedom) از فریدم هاوس به عنوان متغیر کنترل در مدل قرار گرفتهاند.
دادهها به صورت پانل نامتوازن برای 137 تا 155 کشور در بازه زمانی 1955 تا 2015 و هر پنج سال یک بار جمعآوری شده است، که مجموعاً 1333 مشاهده برای آمار توصیفی و 821 تا 1187 مشاهده برای تحلیل رگرسیونی وجود دارد. نتایج به دست آمده از این مدل، بسیار جالب است و یافتههای قدیمی را که ادعا میکرد جنگ باعث شکوفایی اقتصاد میشود را رد میکند.
کاهش درآمد سرانه، جدیترین اثر جنگ بر اقتصاد
نتایج تحقیق نشان میدهد که جنگهای شدید و بزرگ چه تأثیر ملموسی بر اقتصاد کشورها دارند. وقتی میگوییم جنگهای با شدت بالا تولید ناخالص داخلی سرانه را بین 16 تا 24 درصد کاهش میدهند، یعنی به طور متوسط درآمد هر فرد در کشورهایی که گرفتار جنگ سنگین هستند، حدود یک پنجم کمتر میشود. برای مثال، فرض کنید کشوری قبل از جنگ، درآمد متوسط هر نفرش 10 هزار دلار در سال بوده است؛ پس از وقوع جنگ شدید، این درآمد میتواند به حدود 7,600 تا 8,400 دلار کاهش پیدا کند. این کاهش درآمد میتواند به معنی کاهش امکانات زندگی، افزایش فقر و کاهش سرمایهگذاری در بخشهای حیاتی مانند آموزش و بهداشت باشد.
جنگهایی که شدت کمتری دارند، تأثیرات منفی کمتری دارند اما همچنان باعث کاهش رشد اقتصادی میشوند. یعنی حتی جنگهای کوچکتر و محدود نیز اقتصاد را ضعیف میکنند، هرچند نه به اندازه جنگهای بزرگ.
کودتاها که تغییرات ناگهانی و اغلب خشونتآمیز در حکومتها هستند، هم تأثیر منفی قابل توجهی دارند و تولید ناخالص داخلی سرانه را حدود 8 تا 9 درصد کاهش میدهند. یعنی کودتاها باعث بیثباتی و عدم اطمینان در کشور شده و باعث میشوند مردم و سرمایهگذاران کمتر به آینده امیدوار باشند و فعالیتهای اقتصادی کاهش یابد.
از سوی دیگر، شاخص آزادی اقتصادی که نشاندهنده میزان آزاد بودن فعالیتهای اقتصادی و میزان دخالت دولت است، تأثیر مثبت و قابلتوجهی روی رشد اقتصادی دارد. به زبان سادهتر، هر چقدر دولت شرایط بهتری برای کسبوکار و تجارت فراهم کند، اقتصاد کشور بهتر رشد میکند. این یعنی کشورهایی که بازارهای آزادتر و قوانین حمایتی بهتری دارند، معمولاً درآمد و رفاه بیشتری ایجاد میکنند.
آزادی سیاسی اما در این تحقیق تأثیر قابل توجهی نشان نداده است؛ به این معنی که صرف داشتن نظام سیاسی آزاد لزوماً به رشد اقتصادی بیشتر نمیانجامد، بلکه عوامل اقتصادی و نهادی مهمتر هستند.
نکته مهم دیگر این است که رشد اقتصادی گذشته تأثیر پایدار و قوی بر رشد کنونی دارد. یعنی اگر کشوری در سالهای قبل رشد خوبی داشته باشد، احتمالاً رشد اقتصادی آن در سالهای بعد هم مثبت خواهد بود؛ این نشاندهنده ثبات و تداوم روندهای اقتصادی است.
بنابراین، جنگها نه تنها خسارات جانی و انسانی فراوان دارند بلکه به شکل جدی رشد اقتصادی کشورها را کاهش میدهند. برخلاف دیدگاههای گذشته که گاهی جنگ را محرک رشد اقتصادی میدانستند، این مطالعه ثابت میکند که هزینه واقعی جنگها بسیار بالاست و تخریب سرمایه فیزیکی، انسانی و کاهش بهرهوری، تأثیرات منفی ماندگاری بر اقتصاد دارد.
همچنین نقش آزادی اقتصادی به عنوان عامل تسهیلکننده رشد برجسته شده است و در زمینه سیاسی نیز اهمیت ثبات سیاسی برای رشد اقتصادیتأیید میشود.
این یافتهها به سیاستگذاران هشدار میدهند که باید هزینههای اقتصادی و اجتماعی جنگ را بهتر شناخت و آن را فقط به هزینهی تجهیزات مصرفشده یا تخریبها محدود نکرد، بلکه جابهجایی منابع را هم در نظر گرفت و با برنامهریزی دقیق، هزینههای ناشی از درگیریها را کاهش دهند.
Uppsala Conflict Data Program (1)
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
بازگشت بیبی به کاخسفید؛ سناریوی بعید برای غزه رقم میخورد؟
-
مخمصه علیاف در میانه درگیری تهران و تلآویو؛ جنگ نامتقارن به قفقاز جنوبی سرایت میکند؟
-
رئالیسم جدید ترامپ جهان را به سوی جنگ بزرگ بعدی سوق میدهد؟
-
خط و نشان بیآبی برای اقتصاد ایران
-
گفتوگوی تلفنی عراقچی با وزیر خارجه فرانسه
-
رفع مشکلات خدمات بانک سپه بعد از حمله سایبری
-
حداقل بودجه برای رهن آپارتمان 2خوابه در تهران؛ از ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان
-
تعویق چند ساعته سفر نتانیاهو به آمریکا
-
حملات گسترده اسرائیل به یمن