ظهور و سقوط نظمهای اقتصادی جهان از ابتدای قرن بیستم تاکنون
اکوایران: بلومبرگ در این گزارش به بررسی تاریخچهای از نظمهای اقتصادی جهانی از قرن بیستم و سقوط والاستریت در سال 1929 تا بحران مالی جهانی در سال 2008 پرداخته است. اکوایران این گزارش را در دو بخش آماده کرده است و در ادامه بخش نخست تقدیم میشود.
به گزارش اکوایران، جورج دابلیو بوش در سال 2008 اظهار کرد: «بحران در نتیجه شکست سیستم بازار آزاد نبوده است. و پاسخ این نیست که آن سیستم را از نو خلق کنیم. پاسخ این است که مشکلاتی را که با آنها روبهرو هستیم حل کنیم، اصلاحات لازم را انجام دهیم و با اصول بازارهای آزاد که ثروت را به ارمغان آورده و به مردم سراسر جهان امید بخشیده است، به جلو حرکت کنیم.»
به نوشته جان اوترز در بلومبرگ، اشتباه او در این مورد ثابت شده است. تعداد انگشتشماری از سیاستمداران در جهان غرب اکنون دارای این نوع تفکر هستند، چه برسد به ادعاهای بوش مبنی بر اینکه کاپیتالیسم با اختلاف بهینهترین و عادلانهترین راه برای سازمان دادن به اقتصاد، یک موتور قدرتمند برای تحرک اجتماعی و بزرگراهی برای رسیدن به رویای آمریکایی است. انتخابات آمریکا در سال جاری میلادی، انکار نهایی برای این ایدهها بوده است. بهطور ویژه، حزب بوش نیز اکنون عمده این تفکرات را آشکارا رد میکند.
در حالی که نظمهای قدیمی بهسرعت و ناگهان فرو میپاشیدند، نظمهای جدید که جایگزین آنها میشوند، مدت زمان بیشتری طول میکشد تا شکل بگیرند. همزمان با شکل گرفتن یک مدل جدید برای اقتصاد جهانی، بازارها و عوامل اقتصاد کلان پیشبرندگان اصلی آن هستند، در حالیکه سیاست و انتخابات در واقع به تصویب قوانین و تغییراتی اقدام میکنند که پیشتر شکل گرفته است.
زمانی که سیستم مالی جهانی در سال 2008 به شکل ناگهانی فروپاشید، به نظر آشکار میآمد که این بحران یک سیستم کامل از سازماندهی جهان را از میان برده است. اگر قرار باشد کاپیتالیسم نجات پیدا کند، باید به شکل کلی متحول شود. و هنوز 16 سال پس از فروپاشی سرمایهداری و برگزاری پنج انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا طی این مدت، نظم جایگزین همچنان در حال شکلگیری و ظهور است.
سقوط والاستریت در سال 1929 و پایان استاندارد طلا (لغو یکجانبه قابلیت تبدیل مستقیم دلار آمریکا به طلا) توسط ریچارد نیکسون - سیوهفتمین رئیسجمهور آمریکا - در سال 1971، دو نقطه کلیدی برای بحران اقتصادی قرن بیستم بودند. ظهور مدلهای اقتصادی جدید پس از چندین سال آشفتگی اقتصادی به واقعیت پیوست.
نخست اقتصاد کِینزی که در دوران نیو دیل (به برنامه اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بعد از بروز رکود بزرگ در این کشور در سال 1929 گفته میشود.) اجرا شد، شهرت پیدا کرد. سپس رویکرد بازار آزاد جهانیشده که توسط رونالد ریگان و مارگارت تاچر - نخستین نخستوزیر زن تاریخ بریتانیا - حمایت میشد، ظهور پیدا کرد و توسط بسیاری از کشورها اجرا شد.
با این حال، از نگاه تاریخ میتوان دریافت که بنای یک نظم جدید به شکل پیوسته بهدنبال بحرانهای دهههای 1930 و 1970 در حال شکل گرفتن بود. تاریخ احتمالا نشان خواهد داد که پاسخ به بحران مالی جهانی 2008 از یک الگوی مشابه پیروی میکند و مدلهای اقتصادی جدید به مرور زمان و شاید هم در طول دورهای طولانیتر ظهور پیدا کنند.
سقوط والاستریت در سال 1929 و اقتصاد کِینزی
نسخه کاپیتالیسم که عصر طلایی ایالات متحده و دهه پررونق 1920 را سرعت بخشید، ناگهان در اکتبر 1929 با فروپاشی مواجه و با یک مدل اقتصادی به نام اقتصاد کِینزی جایگزین شد. این فرآیند، زمانبر بود.
در ابتدا دولت هربرت هوور، رئیسجمهور وقت آمریکا، به اصول سرمایهداری آزاد اعتقاد داشت و میگفت نیروهای بازار به طور طبیعی عدم تعادل اقتصادی را اصلاح میکنند. در ابتدا دولت آمریکا اجازه داد بانکها با شکست مواجه شوند، با این امید که سیستم خود را اصلاح خواهد کرد؛ در همین حال، آمریکا با «قانون تعرفه اسموت–هاولی»، یک چرخش فاجعهبار به سوی حمایتگرایی داشت.
فرانکلین روزولت در سال 1933 وارد کاخ سفید شد و مصمم بود بودجه را متوازن کند. دوران موسوم به «نیو دیل» که توسط روزولت اجرا شد، پاسخی به رکورد بزرگ اقتصادی بود و نکته مهم این است که این سیاستها بدون تأیید صریح رأیدهندگان وضع شدند. روزولت بهزودی متوجه شد که کسری بودجه غیرقابل اجتناب است. زمانی که او برای یک دوره دیگر میخواست رئیسجمهور آمریکا شود، اعلام کرد: «متوازن کردن بودجه در سالهای 1933 یا 1934 یا 1935 یک جنایت علیه مردم آمریکا است. زمانی که مردم آمریکا سختی میکشیدند، ما چشمان خود را نبستیم. انسانیت همیشه اولویت دارد.»
فرنکلین روزولت سپس اصلاحات نیو دیل را توضیح داد: «این چرخه فشرده کاهش درآمد ملی ما باید شکسته میشد. بانکداران و صنعتگران ملت با صدای بلند فریاد زدند که کسبوکار خصوصی قدرت شکستن آن را ندارد. آنها همانطور که حق داشتند، به دولت روی آوردند. ما پس از شکست همه چیز، مسئولیت نهایی دولت را برای خرج کردن پول زمانی که هیچکس دیگری پولی برای خرج کردن نداشت، پذیرفتیم.»
سیستم مالی توسط قانون گلس-استگال به نظم رسید و قوانین فشردهای برای آن در نظر گرفته شد. این قانون بانکهای تجاری را از مشارکت در بانکداری سرمایهگذاری منع میکرد.
هزینهکرد چشمگیر برای شکست هیتلر منجر به ایجاد مدلی از نرخ مبادله ارز ثابت تحت سیستم برتون وودز در زمان جنگ جهانی دوم شد که براساس استاندارد طلا بود و منجر به شکلگیری «برنامه مارشال»، «قانون تعدیل مجدد سربازان در سال 1944»، «صندوق بینالملی پول» و «بانک جهانی» شد.
دولتها از منافع شرکتی حمایت کردند و آن را ارتقا دادند: اتحادیهها قدرتمند بودند، شرکتها با کارکنان خود بهخوبی رفتار میکردند و حمایت مالی قابل توجهی از آنها داشتند و هزینهکرد برای نبرد در جنگ سرد، باعث ادامه فعالیت کل سیستم میشد. سیستم بانکی ایالات متحده که مستعد سقوط بود، برای چندین دهه و در یک دوران آرام و بدون بحران بزرگ، بهخوبی به فعالیت خود ادامه داد.
تا سال 1944، فرانکلین روزولت به ایده اصلی خود بازگشته بود: «آزادی واقعی فردی بدون امنیت و استقلال اقتصادی نمیتواند وجود داشته باشد. انسانهای نیازمند آزاد نیستند.»
او گفت: «گرسنگی و بیکاری مواد اولیهای هستند که دیکتاتوریها از آن ساخته میشوند. برای دههها پس از جنگ، جهان غرب بر این اساس پیش رفت؛ نیروهای بازار مفید بودند اما میتوانستند مهار شوند و اهمیت ثانویه داشتند.»
خداحافظ برتون وودز، سلام میلتون فریدمن
این اجماع در سال 1971 پایان یافت، زمانی که ریچارد نیکسون بهطور ناگهانی استاندارد طلای برتون وودز را کنار گذاشت. این سیستم زیر فشار هزینههایی که برای تأمین مالی برنامههای اجتماعی سخاوتمندانه و جنگ ویتنام نیاز بود، بهشدت تحت فشار قرار گرفته بود. این تصمیم به نیکسون اجازه داد برای پیروزی در انتخابات مجدد، پول خرج کند. همچنین باعث افزایش قیمت طلا شد که به تحریم نفتی 1973 توسط کشورهای عربی انجامید زیرا تولیدکنندگان، قیمت نفت را به دلار افزایش دادند تا ارزش آن در برابر طلا را که در سال 1971 داشت، بازیابی کنند. طلا جای خود را به استاندارد نفت داد.
دهه رکود تورمی 1970 آغاز شد، اما به تدریج قطعات یک نظم جدید شکل گرفت. در سال 1976، دولت حزب کارگر بریتانیا که سیاست مالیاتهای بالا را در پیش گرفته بود، از صندوق بینالمللی پول وام خواست. شرایط وام شامل ریاضت اقتصادی بود. سه سال قبل از اینکه جیمز کالاهان، نخستوزیر بریتانیا از حزب کارگر، توسط مارگارت تاچر شکست بخورد، اذعان کرد که بازی اقتصاد کینزی به پایان رسیده است:
«ما قبلا فکر میکردیم که میتوانیم با افزایش هزینههای دولت و کاهش مالیات، از رکود خارج شویم و اشتغال را افزایش دهیم. با صداقت میگویم که این گزینه دیگر وجود ندارد و اگر هم زمانی وجود داشت، تنها با تزریق دوز بیشتری از تورم در هر نوبت و سپس افزایش نرخ بیکاری بهعنوان گام بعدی کار میکرد.»
مرگ اقتصاد کینزی نه توسط یک مدافع بازار آزاد، بلکه توسط یک سوسیالیست اعلام شد.
در آمریکا، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، پل ولکر را بهعنوان رئیس جدید فدرال رزرو منصوب کرد. ولکر افزایش نرخ بهره را آغاز کرد که جهان را به رکود دیگری کشاند و در نهایت اعتبار کافی به فدرال رزرو بخشید تا بهعنوان جایگزینی برای استاندارد طلا عمل کند. این اقدام ثباتی را ایجاد کرد که در طول دههای که امور مالی بهطور مؤثر به قیمت ناپایدار نفت وابسته بود، از جهان دریغ شده بود.
بنابراین تصمیمات کلیدی پیش از پیروزیهای تاریخی مارگارت تاچر در سال 1979 و رونالد ریگان در سال 1980 گرفته شده بود. مدل کامل تاچر-ریگان شامل مقرراتزدایی مالی و جهانیسازی بود که با سقوط بلوک کمونیستی و گرایش دنگ شیائوپینگ به نسخهای چینی از سرمایهداری تسهیل شد. البته مشکلاتی وجود داشت، اما این مدل تا سال 2008 تقریبا بدون چالش باقی ماند.
قسمت دوم این نوشته را به زودی در اکوایران بخوانید...
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
شرق و غرب بار دیگر علیه برنامه هستهای ایران متحد میشوند؟
-
دوچرخه در ایران سیاسی شده است؟
-
پیشبینی قیمت طلا جهانی در هفته آتی: همه خرسها به غار بازگشتند
-
حس بورس به مذاکرات هستهای
-
عارف: تکمیل آزادراه تهران-شمال، تحولی در کاهش زمان سفر و صرفهجویی سوخت
-
کف حقوق کارمندان در سال 1404 چقدر میشود؟
-
بازی بدون توپ علی لاریجانی: ضلع جدید دیپلماسی ایران
-
بمب خبرگزاری ژاپن در بازار دلار تهران
-
آغاز مذاکرات هستهای ایران و تروئیکا در ژنو / از قطعنامه آژانس و سانتریفیوژها تا مذاکره در ژنو