هگل، فیلسوف آلمانی، به صراحت بیان می‌دارد: “مالکیت نخستین تجسم آزادی است.” (Eigentum ist die erste Existenz der Freiheit.) (فلسفه حق، بند ۴۵). این بدان معناست که فرد با تملک اشیا و تعیین قلمرو خویش، اراده آزاد خود را در واقعیت بیرونی محقق می‌سازد.

برنارد بورژوا هگل

یک؛ به جای مقدمه

در سپهر اندیشه سیاسی و فلسفه، دغدغه‌ای دیرین بر سر نسبت میان فرد و کلیت، و حقوق خصوصی با اقتدار عمومی، همواره محل نزاع بوده است. وانگهی در عصر جدید،  بحث پیرامون حدود مداخله دولت و حفظ آزادی‌های فردی به اوج خود رسیده، و نزاع مورد بحث ما  اهمیتی مضاعف یافته است. در این میان، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی قرن نوزدهم، در اثر بنیادین خود، «فلسفه حق» (Grundlinien der Philosophie des Rechts / Principes de la philosophie du droit)، طرحی جامع از دولت ارائه می‌دهد که نه تنها پاسخی به معضلات زمانه خویش بود، بلکه تا امروز، کانون مباحثات عمیق فلسفی است. هگل، دولت را نه یک نهاد صرفاً قراردادی، بلکه «واقعیت ایده اخلاقی» (Wirklichkeit der sittlichen Idee / La réalité de l’Idée éthique) می‌انگارد. این مفهوم، که در قلب فلسفه روح عینی (Objektiver Geist / Esprit objectif) هگل قرار دارد، ریشه‌های الهیاتی عمیقی در خود نهفته است که به تجلی عقل الهی در تاریخ و نهادهای انسانی اشاره دارد. برای درک این مفهوم پیچیده و جایگاه آن در نظام فکری هگل، به آرای برنارد بورژوا (Bernard Bourgeois)، مفسر برجسته هگل، رجوع می‌کنم. تا بتوانم عصا به دست یک نکته را مختصر تلنگر زنم. 

دو؛ حق انتزاعی (Abstraktes Recht): مالکیت فردی و بذر آزادی

هگل بسط نظریه خود را به بحث درباره  «حق انتزاعی» (Abstraktes Recht / Droit abstrait) آغاز می‌کند که  البته مبنای حقوق خصوصی است. در این‌جا، فرد به عنوان «شخصی» که دارای اراده آزاد است، بر جهان بیرونی تسلط می‌یابد. این تجلی اولیه آزادی، عینیت‌هایی دارد که  در قالب مالکیت (Eigentum)، قرارداد (Vertrag) و مبادلات خود را نشان می‌دهد. هگل به صراحت بیان می‌دارد: “مالکیت نخستین تجسم آزادی است.” (Eigentum ist die erste Existenz der Freiheit.) (فلسفه حق، بند ۴۵). این بدان معناست که فرد با تملک اشیا و تعیین قلمرو خویش، اراده آزاد خود را در واقعیت بیرونی محقق می‌سازد.

با این حال، این آزادی هنوز انتزاعی و محدود است؛ چرا که بدون توافقات بیرونی و  در نظر گرفتن محتوای اخلاقی یا اجتماعی شکل می‌گیرد. در همین دوره، هگل تنها نیست؛ نویسندگان رمانتیک آلمانی، نظیر نووالیس و فریدریش شلگل، اگرچه از آزادی فردی تمجید می‌کردند، اما این شکل از آزادی انتزاعی برایشان کفایت نمی‌کرد. هر چند که شیوه و روش بیان و نتایجی که می‌خواهند در تفاوت است اما این مسئله نشان می¬دهد که این نگریستن به جهان محصول روح زمانه است. آن‌ها به دنبال پیوند فرد با یک کلیت عرفانی، هنری یا طبیعی بودند که فراتر از صرف مالکیت و روابط خشک حقوقی قرار گیرد؛ هگل نیز براین موضع در نظام فلسفی‌اش ایستاده که جامعه‌ای که تنها بر این مبنای انتزاعی استوار شود، به مجموعه‌ای از افراد خودبنیاد بدل خواهد شد که منافعشان در تضاد دائمی قرار دارد در پی آن فاقد انسجام اخلاقی خواهد بود.

سه: جامعه مدنی (Bürgerliche Gesellschaft): عرصه رقابت و ظهور ضرورت نظم عمومی

پس از حق انتزاعی، هگل به مرحله «اخلاق» (Moralität / Moralité)  برای بسط دکترین خود می‌پردازد که به نیت و وجدان فردی مربوط است و سپس به «جامعه مدنی» (Bürgerliche Gesellschaft / Société civile) می‌رسد. این حوزه، قلمرویی است که افراد برای ارضای نیازهای خود، وارد شبکه‌ای پیچیده از وابستگی متقابل می‌شوند. در جامعه مدنی، رقابت و تعقیب منافع شخصی برجسته است و هر فرد در پی تحصیل منافع خویش است، اما این امر تنها از طریق تعامل و وابستگی متقابل با دیگران امکان پذیر خواهد بود. هگل جامعه مدنی را «قلمرو میانجی‌گری می‌داند که در آن فرد، از طریق ارضای نیازهای خود، ارضای نیازهای دیگران را میانجی‌گری می‌کند، و از طریق ارضای نیازهای آنان، نیازهای خود را ارضا می‌کند.»(فلسفه حق، بند ۱۸۳).

در اینجاست که، تضاد منافع و نابرابری‌ها آشکار می‌شود و نزاع میان انسان‌ها با حقوق فردی مختلف آشکار می‌گردد. حال میان این کثرت‌ها چه باید کرد؟ نیاز به یک نیروی بیرونی برای حفظ نظم و عدالت احساس در این میان پدید می‌آید. چیزی که بتواند کثرت‌ها را به وحدتی برساند.  اینجاست که نهادهای «حقوق عمومی» (Öffentliches Recht) به معنای اولیه خود، نظیر پلیس، دادگاه‌ها و قوانین مدنی، متولد می‌شوند. وظیفه آن‌ها، نه تنها حفاظت از حقوق خصوصی، بلکه تنظیم تعاملات و جلوگیری از هرج و مرج است. با رسیدن تمدن انسانی به این سطح است که بر دید ناظر این موضوع، نشان داده می¬شود که حقوق خصوصی به تنهایی کافی نیست و برای بقا و کارکرد صحیح حقوق خصوصی، به یک چارچوب عمومی نیز نیازمند است.

 تلنگر اول؛ تمثیل "سرزمین بی‌مرزها"

برای توضیح  این مسیر، می‌توان تمثیلی را به کار برد: گروهی از افراد را که در “سرزمین بی‌مرزها” زندگی می‌کنند را تصور کنید. هر فرد، زمینی را به خود اختصاص داده و آن را ملک خویش می‌داند(حق انتزاعی). سپس آنان شروع به داد و ستد کردند، اما نبود قوانین مشترک و حاکمیتی واحد، به زودی به بروز اختلافات، مناقشات بر سر قیمت‌ها و کالاها، و عدم اعتماد عمومی انجامید. هر فرد صرفاً در پی منافع شخصی خویش بود و این وضعیت، زندگی را دشوار ساخته بود (جامعه مدنی). در این میان، خردمندی دریافت که برای نیل به زندگی آزاد و آبادان، باید فراتر از “من” و “مال من” اندیشید و "ما"یی ساخت که با قوانینی مبتنی بر خیر همگان، به انسجام و عدالت دست یابد. این ندای “ما” بود که بذر دولت را در خود پروراند. یعنی آن چیزی که بتواند در میان آن هم بس بسیار کثرت ها وحدتی آفریند. 

چهار: دولت (Staat): «واقعیت ایده اخلاقی» (Wirklichkeit der sittlichen Idee) و اوج آزادی انضمامی

اوج فلسفه حق هگل در مفهوم «زندگی اخلاقی» (Sittlichkeit / Vie éthique) و تجلی نهایی آن در «دولت» (Staat / État) متجلی می‌شود. دولت، برای هگل، صرفاً یک قرارداد اجتماعی یا ابزاری برای حفظ منافع خصوصی نیست، بلکه “واقعیت ایده اخلاقی است.” (Der Staat ist die Wirklichkeit der sittlichen Idee.) (فلسفه حق، بند ۲۵۷). یعنی دولت صرفا نمی تواند نگهبان شب باشد. این بدان معناست که دولت، عالی‌ترین، کامل‌ترین و انضمامی‌ترین تجلی آن چیزی است که در خانواده و جامعه مدنی به صورت ناقص و پراکنده وجود دارد. «ایده اخلاقی» (sittliche Idee) برای هگل، نه یک آرمان صرف، بلکه وحدت دیالکتیکی آزادی ذهنی فرد و قانون عینی و کلی است که در نهادهای ملموس، قوانین، آداب و رسوم و فرهنگ یک جامعه آزاد و عقلانی، خود را “واقعی” (wirklich) می‌سازد.

تلنگر دوم ؛  ریشه‌های الهیاتی

مفهوم «ایده» (Idee) در فلسفه هگل به عقل مطلق یا اراده الهی ارجاع دارد  که در جهان و تاریخ، گام به گام خود را آشکار می‌کند. وانگهی، «روح» (Geist) که از مفاهیم کلیدی هگل است، ریشه‌ای در الهیات مسیحی (Holy Spirit) دارد و در فلسفه او به معنای خودآگاهی و عینیت‌یافتگی عقل است. از این منظر، «واقعیت ایده اخلاقی» در دولت، به معنای تجلی عقل الهی و اراده مطلق در ساختارهای انسانی است. جمله معروف هگل: “دولت، رژه خدا در جهان است.” (Der Staat ist der Gang Gottes in der Welt.) (فلسفه حق، بند ۲۵۸، اضافه)، نه به معنای قدسی‌سازی یک قدرت استبدادی، بلکه اشاره به تجلی عقل مطلق و روح در نهادهای انسانی است که راه را برای تحقق آزادی واقعی هموار می‌سازد. در دولت است که حقوق خصوصی، معنای حقیقی خویش را در چارچوب حقوق عمومی می‌یابد و از آن فراتر می‌رود. دولت، آن وحدت ارگانیک است که به جامعه انسجام می‌بخشد و فرد را از سرگردانی در تضاد منافع جامعه مدنی نجات می‌دهد تا به «خودآگاهی آزادی» (Selbstbewusstsein der Freiheit) برسد.

 جمع بندی؛ دولت، “خودآگاهی آزادی” است، نه سرکوب

برای درک عمق این گزاره یعنی «واقعیت ایده اخلاقی» (Wirklichkeit der sittlichen Idee) در دولت هگلی، همچون کودکی بایست یک راهنما برای هجی کردن هگل بیابیم؛ من این راهنمایی را  برنارد بورژوا (Bernard Bourgeois)، فیلسوف برجسته فرانسوی،  می‌گیرم. چرا که هگل دشوار است. بورژوا تأکید دارد که عبارت “دولت، واقعیت ایده اخلاقی است” را نباید به سادگی به معنای توجیه یک دولت توتالیتر یا سرکوبگر تلقی کرد، بلکه باید آن را در منطق دیالکتیکی و عقلانی فلسفه هگل فهمید؛ اگر بخواهم صورتی از توضیحات بورژوا ارئه دهم، به شرح زیر است؛ 

وحدت عام و خاص (Das Allgemeine und das Besondere / L’universel et le particulier): از نگاه بورژوا، دولت هگلی جایی است که تضاد میان فردیت (خاص) و کلیت (عام) به حل و فصل می‌رسد. ایده اخلاقی به معنای آشتی این دو است. دولت نه تنها منافع خاص فرد را نفی نمی‌کند، بلکه با فراهم آوردن چارچوب قانونی و اجتماعی، امکان تحقق و شکوفایی آن را فراهم می‌آورد. بورژوا معتقد است که هگل نشان می‌دهد چگونه “سوژه از طریق “کلیت” یا “امر کلی” (das Allgemeine / l’universel) به خود بازمی‌گردد و امرکلی از طریق سوژه به تحقق می‌رسد.” (Bourgeois, Hegel: Les leçons de Iéna, 2003).

آزادی انضمامی (Konkrete Freiheit / Liberté concrète): بورژوا توضیح می‌دهد که «واقعیت ایده اخلاقی» به معنای تحقق آزادی انضمامی (Konkrete Freiheit) است. این آزادی، صرفاً آزادی منفی (آزادی از مداخله دیگران) یا آزادی انتزاعی (آزادی انتخاب بدون محتوا) نیست، بلکه آزادی‌ای است که فرد آن را در مشارکت فعال و آگاهانه در زندگی اخلاقی جامعه و دولت تجربه می‌کند. این بدان معنا است که قوانین و نهادهای دولتی، محدودیت‌های خودسرانه نیستند، بلکه تجلی عقلانیت و اراده کلی هستند که فرد با شناسایی آن‌ها، آزادی واقعی خود را می‌یابد. برای بورژوا، دولت هگلی ابزاری برای سرکوب نیست، بلکه ابزار “خودآگاهی آزادی” است (Selbstbewusstsein der Freiheit) است. (Bourgeois, L’Idée politique de Hegel, 1993).

میانجی‌گری دیالکتیکی (Dialektische Vermittlung / Médiation dialectique): بورژوا بر نقش دولت به عنوان “میانجی” تأکید می‌کند؛ میانجی‌ای که خانواده (وحدت طبیعی) و جامعه مدنی (قلمرو تضاد) را در خود ادغام و تعالی می‌بخشد و به یک وحدت عالی‌تر و عقلانی‌تر می‌رساند. ایده اخلاقی در دولت، نتیجه این میانجی‌گری پیچیده است. با این تفاسیر با ارجاع به بورژوا  باید قاطعانه گفت  هگل در برابر اتهاماتی که او را به توجیه دولت‌های توتالیتر متهم می‌کنند، عاری است.  وانگهی ایده اخلاقی در دولت هگل، بر مبنای عقلانیت، قانون‌مندی و آزادی شهروندان استوار است. به گفته بورژوا، “دولت هگل، دولتی است که در آن آزادی فردی به اوج خود می‌رسد، نه اینکه در آن خفه شود.” (Bourgeois, Études hégéliennes, 1992).

همان‌گونه که مشاهده شد، دعوای بر سر دولت و آزادی، پیچیدگی‌های عمیقی دارد. هگل و مفسرش بورژوا، دولت را نهادی توضیح می‌دهند  که در آن، آزادی فردی به اوج خود می‌رسد و «ایده اخلاقی» (sittliche Idee) واقعیت می‌یابد. این دیدگاه، و قرائت از سیر عقل و چیستی انسان بسیار جدی‌تر از آن انگاره ساده انگارنه است که  آزادی را  صرفاً فردی می فهمد و ما را به اندیشیدن درباره نقش حیاتی دولت به مثابه «واقعیت ایده اخلاقی» (Wirklichkeit der sittlichen Idee) در شکل‌دهی به یک جامعه آزاد و اخلاقی دعوت می‌کند. نظریات دولت در ایران هموراه در خلا بوده و یا به صورت ناقص و ایدئولوژیک وارد گردیده است. نظریات آلوده به ایدئولوژی دشمن فهم انسان هستند؛ چرا که ایدئولوژی چه چپ و چه راست آن راهی جز به کسوف عقل نمی برد.

 

ارجاعات:

Hegel, G.W.F. (1967). Hegel’s Philosophy of Right. Translated with Notes by T. M. Knox. Oxford: Oxford University Press.

Bourgeois, Bernard. (1992). Études hégéliennes. Paris: Presses Universitaires de France.

Bourgeois, Bernard. (1993). L’Idée politique de Hegel. Paris: Presses Universitaires de France.

Bourgeois, Bernard. (2003). Hegel: Les leçons de Iéna. Paris: Vrin.

Novalis. (1997). Philosophical Writings. Translated and edited by Margaret Mahoney Stoljar. Albany: State University of New York Press.