به گزارش اکوایران، بحث سلطۀ دلار در اقتصاد جهانی و اینکه دلیل این سلطه چیست و تا چه زمانی ادامه خواهد داشت همواره یکی از مسائل مورد مناقشۀ بین‌المللی بوده است. پس از تهاجم روسیه علیه اوکراین، آمریکا ذخایر ارزی روسیه به دلار را مسدود کرد و همین امر دوباره این مسئله را به بحث روز تبدیل کرد.

اکنون سؤال این است که آیا تسلط دلار بر اقتصاد جهانی روزی پایان خواهد یافت؟ عده‌ای معتقدند که با روند کنونی، چنین اتفاقی خواهد افتاد، اما عده‌ای دیگر و تحت تأثیر نگاه «پایان تاریخ» فوکویاما، معتقدند که سیستم مالی جهانی فعلی که مبتنی بر دلار است، اوج تکامل سیستم مالی جهانی است که چیزی نمی‌تواند جای آن را بگیرد. فیلیپ پلینگتن، متخصص اقتصاد سیاسی با انتشار یادداشتی با عنوان «دلار در پایان تاریخ» این موضوع را مورد بررسی قرار داده است.

ساده‌انگاربودن تز پایان تاریخ فوکویاما

فرانسیس فوکویاما در سال 1992 کتابی به نام «پایان تاریخ و انسان واپسین» منتشر کرد و در آن مدعی شد که لیبرال دموکراسی روش برتر حکومت پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی است. بنابراین و بر اساس نتیجه‌گیری منطقی، با حرکت به سوی آینده، بقیۀ جهان نیز این شیوه حکومت را در پیش خواهند گرفت و وقتی که تمام کشورهای دنیا تبدیل به کشورهایی لیبرال‌دموکرات شدند، روندهای تاریخی تحول نیز به پایان خواهند رسید و از آن روز به بعد، همه لیبرال‌دموکرات خواهیم بود.

اما اکنون می‌دانیم که این تز چقدر ساده‌انگارانه بوده است. با ظهور رژیم‌های بدیل در کشورهایی مانند روسیه و چین، روشن شد که لیبرال‌دموکراسی نقطۀ پایان منطقی توسعه تاریخی نیست. با حرکت به قرن بیست و یکم، به نظر می‌رسد که تکامل سیاسی –و شاید در برخی موارد، انحطاط و فساد سیاسی– همانطور که همیشه بوده است ادامه خواهد داشت.

چرخه‌ای‌بودن روندهای تاریخی و احتمال پایان سلطۀ دلار

نگاه و تز فوکویاما مبتنی بر نگاه خطی به تاریخ و فرآیندهای تاریخی است. اما روند تاریخی، حداقل تا آنجا که در مورد رژیم‌های حکومتی اعمال می‌شود، خطی و مستقیم نیست، بلکه چرخه‌ای و دایره‌گونه است. در فوریه 2022، در پاسخ به حملۀ روسیه به اوکراین، دولت ایالات متحده به همراه متحدانش، ذخایر ارزی روسیه را مسدود کردند. با انجام این کار، دولت آمریکا یک واکنش زنجیره‌ای از وقایع را آغاز کرد که ممکن است در نهایت منجر به پایان سلطۀ دلار آمریکا در اقتصاد جهانی شود.

با توقیف ذخایر ارزی روسیه، ایالات متحده به بقیۀ جهان این پیام را داد که ذخایر دلار آمریکا –که تا آن زمان تصور می‌شد به اندازۀ طلا معتبر است و خدشه‌ای به اعتبار آن وارد نیست– تنها تا جایی امن است که سیاست خارجی یک کشور مورد تایید ایالات متحده باشد. اگر کشوری سیاستی را برخلاف میل آمریکا پی بگیرد، مانند روسیه که برخلاف میل آمریکا به اوکراین حمله کرد، آنگاه ذخایر ارزی دلاری آن کشور به‌سادگی و با یک دستور آمریکا، مسدود می‌شود.

درواقع، ذخایر ارزی دلاری کشورها اعتبار و امنیت خدشه‌ناپذیری ندارند و وابسته به تحریم یا عدم تحریم توسط آمریکا هستند. بدین ترتیب، کشورهای سراسر جهان متوجه شدند که نگهداری ذخایر و دارایی‌های دلار آمریکا با خطراتی جدی همراه است و شروع به جستجوی جایگزین کردند. بلافاصله پس از این اتفاق و این بحث‌ها بود که گفتگوها و رایزنی‌ها در مورد ایجاد یک ارز بریکس آغاز شد.

پاسخ طرفداران دلار به احتمال پایان سلطۀ دلار

صحبت از کاهش سلطۀ دلار آمریکا اکنون آنقدر بلند است که نادیده‌گرفتن آن غیرممکن است. جانت یلن، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، این تحولات را درک کرده و گفته است که باید انتظار کاهش تدریجی سهم دلار از ذخایر جهانی را داشته باشیم. اما پاسخ کسانی که معقتدند سلطۀ امروز دلار به فردا نیز منتقل خواهد شد و فردا نیز مانند امروز خواهد بود این است که با نگاه فوکویامایی می‌گویند دلار از نظر تاریخی، منحصربه‌فرد است و سیستم جهانی مبتنی بر دلار نوعی «پایان تاریخ مالی» است.

آنها استدلال می‌کنند که تا زمانی که دلار پس از جنگ جهانی دوم وارد صحنه شد، حل‌وفصل تجارت جهانی یک فرآیند درهم و برهم بود، که اغلب شامل طلا و سایر یادگاری‌هایی دوران بربریت بود. ظهور دلار با آن بازارهای عمیق سرمایۀ نقدینگی‌اش و با آن سیستم حقوقی پیچیده اش، همۀ اینها را برای همیشه تغییر داد و بدین ترتیب، بشریت به پایان تاریخ مالی رسید.

استدلال‌های مایکل پتیس

پیچیده‌ترین طرفدار این دیدگاه فوکویامایی، اقتصاددانی به نام مایکل پتیس است. پتیس استدلال می‌کند که دلار آمریکا در واقع اولین ارز ذخیر‌ۀ واقعی در جهان است و تا پیش از دلار، در هیچ دوره‌ای از تاریخ هیچ ارزی چنین جایگاهی نداشته است. حتی در زمانی که بریتانیا قدرت برتر جهانی بود، پوند استرلینگ نتوانست جایگاهی را که امروز دلار دارد پیدا کند.

به گفتۀ پتیس، در زمانی که بریتانیا حاکم اقتصاد جهانی بود، پوند استرلینگ عملاً بیش از سایر ارزها در اروپا برای تسویۀ تجارت استفاده می‌شد، و بانک مرکزی بریتانیا نیز تبدیل پوند به طلا را پذیرفته بود؛ البته انگلستان به‌سختی و پس از جنگ‌های ناپلئونی زیر بار این تضمین رفته بود. با همۀ اینها اما در همان زمان نیز هر وقت که مطالبات پوند استرلینگ نسبت به مقدار طلای بانک انگلستان افزایش می یافت، اعتبار پوند آن تضعیف می‌شد. در آن صورت، خارجی‌ها استفاده از پوند را کم می‌کردند و بانک انگلستان را مجبور به افزایش نرخ بهره و تعدیل تقاضا برای بازیابی ذخایر طلا می‌نمودند.

پتیس و امثال او استدلال می‌کنند که دلار امروز متفاوت از پوند استرلینگ دیروز است، زیرا از سال 1971 که رئیس‌جمهور نیکسون پنجره طلا را بست و رابطۀ دلار با طلا را قطع نمود، دلار یک ارز کاملاً فیات بوده است. این بدان معناست که آمریکا می‌تواند عدم تعادل تجاری بالقوه نامحدودی را با بقیۀ جهان ایجاد کند. این تصمیم نیسکون درواقع تاریخ مالی در جهان را عوض کرد. تا قبل از آن، هر کشوری که از کشور دیگری طلب داشت، از کشور بدهکار طلا می‌گرفت. اما در دوران هژمونی دلار آمریکا اینطور نیست. کسری‌های تجاری آمریکا –و حتی کسری‌های متحدان آمریکا مانند بریتانیا– می‌تواند با دادن پول کاغذی به خارجی‌ها یا اجازه‌دادن به آنها برای بازیابی این پول کاغذی در دارایی‌های آمریکا تأمین شود.

رابطۀ سلطۀ دلار و قدرت نظامی آمریکا

پتیس با  اینکه طرفدار سیستم مالی جهانی فعلی و پایداری آن است اما باز هم وجود این سؤال را به رسمیت می‌شناسد که آیا این سیستم روزی به پایان خواهد رسید یا نه. این سؤال چیز عجیبی نیست. لازم نیست یک اقتصاددان باشید تا تشخیص دهید که چیزی در این سیستم اشتباه است: چرا کشورهای دیگر باید کالاها و خدمات باارزش خود را به ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی صادر کنند و در ازای این کالا و خدمات، یک تکه کاغذ بی‌ارزش (دلار) دریافت نمایند؟ چنین اتفاقی چرا می‌افتد و تا کی می‌تواند ادامه یابد؟

طرفداران پایان تاریخ مالی معمولاً به قدرت نظامی آمریکا اشاره می‌کنند و می‌گویند این قدرت نظامی آمریکاست که سبب تبدیل‌شدن دلار به ارز ذخیرۀ جهانی شده است. این استدلال مستقیماً از روی دست چپ‌های تندرو کپی شده است که مدت‌هاست سیستم دلاری ایالات متحده را نتیجۀ امپریالیسم آمریکا معرفی کرده‌اند. با این حال، ارتباط‌دادن سلطۀ مالی دلار به قدرت نظامی آمریکا یک حرف غلط و ساده‌انگارانه است، چه آن را طرفداران دلار و آمریکا بیان کنند و چه مخالفانشان.

هیچ ارتباط واقعی و منطقی‌ای بین قدرت نظامی آمریکا و تسلط دلار آمریکا وجود ندارد. اگر کشوری تصمیم به توقف نگهداری دلار بگیرد، نیروی دریایی ایالات متحده دستور محاصرۀ بنادر آن کشور را ندارد. قائل‌بودن به چنین ارتباطی دلالت بر دیدگاه بسیار ساده‌لوحانه‌ای می‌کند که برخی‌ها دربارۀ نحوۀ توزیع و اعمال قدرت نظامی و ژئوپلیتیکی دارند.

سلطۀ دلار وابسته به استفادۀ دیگران است

واقعیت این است که سیستم دلار آمریکا تا زمانی که سایر کشورها با آن همراهی کنند، پابرجاست. اما سؤال این است که سایر کشورها چرا از دلار در روابط تجاری خارجی خود استفاده می‌کنند؟ پاسخ این است که چون به نفع آنهاست. در دهۀ 1990 و 2000 کشورهای در حال توسعه به رهبری چین از سیستم دلار آمریکا برای ساختن اقتصاد خود استفاده کردند. آنها دریافته بودند که با فروش محصولات تولیدی خود به ایالات متحده و سایر کشورهای غربی، می‌توانند به‌سرعت توسعه یابند؛ و در اقدامی مبتنی بر مرکانتیلیسم کلاسیک، از این مزیت استفاده کردند.

استفادۀ دیگران از دلار دائمی نیست

با این حال این روند هرگز قرار نبوده است که یک ترتیب دائمی و تضمین‌شده باشد. تاریخ نشان داده که این کشورها هر زمان که به سطحی از توسعه‌یافتگی رسیدند و خود را از گردوغبار بلند کردند، به صورت ناگهانی یا به صورت تدریجی سعی کردند که از این سیستم فاصله بگیرند و کمتر از دلار استفاده کنند. اما جالب است که رهبران غربی در دهۀ 1990 و دهۀ 2000 اصلاً متوجه این سیاست کشورهای در حال توسعه نبودند. همین واقعیت نشان می‌دهد که این دو دهه برای غربی‌ها تا چه میزان در تسلط خوش‌بینی آخرالزمانی فوکویامایی بوده است.

از زمان بحران مالی 2008، سیستم هژمونی دلار آمریکا در حالتی برزخ‌گونه قرار داشته است. در دهۀ 2010، چینی‌ها برای تقویت اقتصاد خود به مازاد تجاری بزرگ اتکا نکردند و درعوض به سرمایه‌گذاری داخلی روی آوردند. از زمان قرنطینۀ مربوط به همه‌گیری کرونا در سال 2020، و احتمالاً در واکنش به ادعاهای آمریکا مبنی بر اینکه از صنایع داخلی خودش حمایت خواهد کرد، چین تجارت خود را از ایالات متحده به سمت کشورهای در حال توسعه سوق داده است.

آیا سقوط دلار آمریکا قریب‌الوقوع است؟

پیش از هر چیز باید به این نکته باید توجه داشت که پایان سلطۀ دلار به این معنا نخواهد بود که سیستم مالی جهانی فعلی به همین صورت باقی خواهد ماند و فقط یک ارز دیگر به‌سادگی جانشین دلار خواهد شد. خیر، پایان سلطۀ دلار به معنای پایان نظام تجارت جهانی کنونی است.

دربارۀ سقوط قریب‌الوقوع دلار آمریکا و پایان سلطۀ آن بر اقتصاد جهانی نیز به نظر می‌رسد که خبری از چنین سقوطی در آیندۀ نزدیک نیست. هرچندکه توقف و مسدودسازی ذخایر ارزی روسیه توسط آمریکا –سیاستی که احتمالاً همراه با بازگشت چرچیل به استاندارد طلا در دهۀ 1920 به عنوان یکی از بدترین تصمیمات اقتصادی تاریخ شناخته خواهد– این روند را بسیار تسریع کرده است، اما این به معنای وقوع آن در آیندۀ نزدیک نیست.

هژمونی دلار آمریکا احتمالاً طی ده یا بیست سال آینده به‌تدریج کاهش خواهد یافت و در نهایت تعادل جدیدی حاصل خواهد شد که در آن دلار آمریکا یکی از چندین ارز تجاری جهانی است.

هشدار به کشورهای غربی

 

روند کاهشی سلطۀ دلار که به‌وضوح قابل‌مشاهده است به این معناست که کشورهای غربی باید فوراً خانۀ خود را مرتب کنند و به وضعیت اقتصاد و رشد اقتصادی و خصوصاً توسعۀ صنعتی خودشان سروسامان بدهند. آنها دیگر نمی‌توانند به کسری تجاری بزرگ خود با کشورهای در حال توسعه تکیه کنند. اگر این کار را انجام دهند، ممکن است یک روز از خواب بیدار شوند و متوجه شوند که کالاها و خدماتی که از سایر کشورها می‌خریدند اولاً دیگر با این قیمت مناسب فعلی در دسترس نیستند و فروخته نمی‌شوند و ثانیاً خود غربی‌ها نیز توانایی تولید به‌صرفۀ این کالاها و خدمات را ندارند.

به همین دلیل، عموم کشورهای غربی نیازمند سیاست‌های صنعتی جدی‌ای هستند. فقط یک راه برای جلوگیری از وقوع چنین آینده‌ای وجود دارد و آن این است که غربی‌ها صنایع خودشان را بیش از پیش جدی بگیرند و تمرکز خود را بر روی رشد صنعتی خود بگذارند.

ضرورت تمرکز بر صنعت به جای رؤیاهای سبز

چنین چیزی، یعنی پیگیری سیاست‌های صنعتی، نیاز به انرژی فراوان دارد. اما آنچه که در عمل مشاهده می‌شود این است که رهبران غربی هنوز از خواب‌های قبلی خود بیدار و هشیار نشده‌اند و سرگیجه دارند. آنها در حال اجرای سیاست‌هایی هستند که مدعی‌اند صنعتی است اما در حقیقت، سیاست‌های انرژی سبز هستند. سیاست‌های انرژی سبز نمی‌توانند انرژی لازم برای ادامۀ رشد صنعتی غرب را فراهم کنند. برای مثال، قانون کاهش تورم دولت بایدن به ازای هر دلاری که صرف یارانه‌های تولیدی می‌کرد، شش دلار برای انرژی سبز و یارانه‌های زیست‌محیطی هزینه کرد.

اکنون تنها گزینه‌ای که برای ما غربی‌ها وجود دارد، بازسازی است. ما باید بدانیم که جهان در حال تغییر است و غرب دیگر کنترلی بر وضعیت اقتصاد جهانی ندارد. ما فقط بر امور داخلی خود کنترل واقعی داریم. اما با وجود این، به جای تلاش برای بازسازی پایه‌های صنعتی و تولیدی خود، به دنبال رؤیاهای سبز راه افتاده‌ایم و سعی داریم خود را به همین رؤیاها و افتخارات سبز، راضی و قانع سازیم. درحالی­که دوران این رؤیاها پیش از آن که فرا برسد تمام شده است.