از امپراطوری تا کرنش در برابر پکن؛ پیامدهای جهانی جنگ اوکراین
اکوایران: پوتین رویای بازگرداندن روسیه به شکوه سابقش را دارد، اما میداند که فاقد ابزار و امکانات کافی برای این هدف است.
به گزارش اکوایران، در پسزمینه جنگ پوتین علیه اوکراین، دیدگاهی نئوامپریالیستی وجود دارد که بسیاری از نخبگان روسیه در آن سهیم هستند: قدرتمندکردن دوباره روسیه با معکوسسازی پیامدهای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی. این واقعیت که روسیه فاقد ابزار لازم برای دستیابی به این هدف است، مانع نمیشود که هدف خود را تا پایانی تلخ دنبال نکند.
به نوشته یوشکا فیشر، وزیر خارجه اسبق آلمان برای وبگاه پراجکت سیندیکت، تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ همه چیز را برای اوکراین، اروپا و سیاست جهانی تغییر داد. جهان وارد دوره جدیدی از رقابت قدرتهای بزرگ شده که جنگ جزئی جداییناپذیر از آن است. به غیر از قربانیان فوری، تجاوز روسیه بیشتر موجب نگرانی اروپا شده است. تلاش کشوری ابرقدرت برای حذف زوری کشوری مستقل و کوچکتر، اصولی که طی دههها دولتهای اروپایی خود را بر اساس آن سازماندهی کردهاند را به چالش کشید.
امپراطوری از دست رفته
جنگ ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه کاملاً در تضاد با خودانحلالی پیمان ورشو و اتحاد جماهیر شوروی است که عمدتاً به شیوهای غیرخشونتآمیز رخ داد. از زمان «معجزه گورباچف» (دورانی که اتحاد جماهیر شوروی اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد) اروپاییها تصور کردند که چشمانداز امانوئل کانت از صلح دائمی در قاره سبز ممکن خواهد بود. اما اشتباه میکردند.
مشکل این بود که تفسیر بسیاری از نخبگان روسی از رویدادهای مهم جهانی اواخر دهه ۱۹۸۰ نمیتوانست بیش از این با ایده کانت در تضاد باشد. آنها نابودی امپراتوری بزرگ روسیه (که شوروی آن را بازسازی کرده بود) را شکستی ویرانگر میدانستند. اگرچه آنها چارهای جز پذیرش این تحقیر نداشتند، اما به خود گفتند که موقتاً تحمل خواهند کرد تا زمانی که توازن قوا تغییر کند. سپس بازنگری بزرگ تاریخی میتواند آغاز شود.
بازتعریف نظم جهانی
بنابراین، حمله ۲۰۲۲ به اوکراین را باید صرفاً جاهطلبانهترین جنگ تجدیدنظرطلبانهای دانست که روسیه از زمان روی کار آمدن پوتین به راه انداخته است. ما میتوانیم انتظارات بیشتری داشته باشیم، به خصوص اگر دونالد ترامپ به کاخ سفید بازگشته و عملاً ایالات متحده را از ناتو خارج کند.
اما جنگ پوتین نه تنها قوانین همزیستی در قاره اروپا را تغییر داد؛ بلکه نظم جهانی را نیز دگرگون کرد. به نظر میرسد که با احیای مجدد نظامیگری در سیاست خارجی، جنگ ما را به زمانی بازگردانده که جنگ برای فتح سرزمینهای دیگر، عنصر اصلی ابزار قدرتهای بزرگ بود.
حتی طی چند دهه جنگ سرد، خطر وقوع حوادثی مانند آنچه جنگ جهانی اول را آغاز کرد، وجود نداشت؛ زیرا رویارویی میان دو ابرقدرت هستهای تابع تمام منافع، ایدئولوژیها و درگیریهای سیاسی دیگر بود. آنچه اهمیت داشت، ادعای ابرقدرتها بر قدرت و ثبات قلمروهایشان بود. خطر وقوع جنگی جهانی دیگر با خطر نابودی همه طرفها جایگزین شده بود که به عنوان تثبیتکنندهای خودکار در سیستم دوقطبی جنگ سرد عمل میکرد.
کمونیسم بازنمیگردد
در پسزمینه جنگ پوتین علیه اوکراین، دیدگاهی نئوامپریالیستی وجود دارد که بسیاری از نخبگان روسیه در آن سهیم هستند: قدرمتندکردن دوباره روسیه با معکوسسازی پیامدهای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی. در ۸ دسامبر ۱۹۹۱، رؤسای جمهور روسیه، بلاروس و اوکراین با ملاقات در پارک ملی بیاووویژا توافق کردند که اتحاد جماهیر شوروی را منحل کنند و یک «ابرقدرت» را به قدرتی منطقهای در قالب فدراسیون روسیه که البته هنوز دارای تسلیحات هستهای است، تبدیل کند.
نه، پوتین نمیخواهد شوروی کمونیستی را احیا کند. نخبگان امروزی روسیه میدانند که نظام شوروی پایدار نیست. پوتین برای بازگرداندن وضعیت روسیه قدرتی جهانی، خودکامگی، الیگارشی و امپراتوری را پذیرفته است؛ اما او همچنین میداند که روسیه فاقد پیشنیازهای اقتصادی و فناوری برای دستیابی به این هدف است.
اوکراین قابل مذاکره نیست
اوکراین نیز میخواهد به اتحادیه اروپا و جامعه امنیتی فراآتلانتیک ناتو بپیوندد. در صورت موفقیت، احتمالاً برای همیشه از دست روسیه خواهد رفت. پذیرش ارزشهای غربی توسط اوکراین برای رژیم پوتین خطر بزرگی خواهد بود. مدرنسازی اوکراین باعث شده روسها از خود بپرسند که چرا نظام سیاسی آنها به طور مداوم در دستیابی به نتایج مشابه شکست خورده است. از منظر «روسیه بزرگ»، این مسئله تشدیدکننده فاجعه سال ۱۹۹۱ است. بنابراین ریسک زیادی برای دو طرف جنگ اوکراین وجود داشته و به همین دلیل است که تصور پایانیافتن جنگ از طریق مصالحه بسیار دشوار است.
حتی در مورد آتشبس در امتداد خط مقدم، نه روسیه و نه اوکراین از نظر سیاسی حاضر نیستند که از اهداف جنگی خود فاصله بگیرند. کرملین از تسخیر کامل و انقیاد (اگر نه الحاق) اوکراین دست برنخواهد داشت و اوکراین نیز تا آزادسازی تمام خاکش (از جمله کریمه) و پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو تسلیم نمیشود. بنابراین، آتشبس راهحلی موقت و شکننده خواهد بود که شامل دفاع از «خط کنترل» بسیار خطرناکی است که آزادی اوکراین و امنیت اروپا به آن بستگی دارد.
سرسپردگی به شرق
از آنجایی که روسیه دیگر تواناییهای اقتصادی، نظامی و تکنولوژیکی لازم در عرصه رقابت جهانی را ندارد، تنها گزینه آن تبدیلشدن به شریک کوچک دائمی برای چین است که مانند تسلیمشدن شبهداوطلبانه دوباره در برابر مغولها خواهد بود. فراموش نکنیم که روسیه از دو حمله غرب در قرن نوزدهم و بیستم (توسط ناپلئون و هیتلر) جان سالم به در برد. تنها مهاجمانی که آن را فتح کردند، مغولها در زمستان ۱۲۳۷ بودند. در طول تاریخ روسیه، آسیبپذیری شرقی آن پیامدهای گستردهای داشته است.
شکاف اصلی ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم بر روی رقابت چین و آمریکا متمرکز خواهد شد. اگرچه روسیه جایگاهی پایینتر خواهد داشت، اما نقش مهمی به عنوان تأمینکننده مواد خام و خطر امنیتی دائمی ایفا خواهد کرد. اما اینکه نخبگان روسی به این نسخه از روسیه راضی خواهند بود یا نه، کسی نمیداند.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
فوری؛ شورای حکام آژانس قطعنامه ضدایرانی را تصویب کرد
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
زنگ خطر برای دریای خزر/ کاهش تراز آب و پیامدهای آن
-
واکنش فوری تهران به قطعنامه شورای حکام آژانس
-
معمای ترامپ در مواجهه با تهران/ چه چیزهایی میتواند مانع از مذاکره شود؟
-
توصیه مولوی عبدالحمید به گفتوگو با آمریکا و اروپا/ گام اهل سنت برای وفاق
-
پشت پرده معامله قرن بن سلمان با پوتین
-
چرا غرب از گروسی ناامید شد؟/ واکنش تهران به صدور قطعنامه احتمالی چه خواهد بود؟