جنگ سرد یا جنگ جهانی سوم/ چه کسی از نبرد ابرقدرتها سود میبرد؟
اکوایران: همانطور که بریتانیا در برابر ناپلئون متوجه شد، در برخی مواقع باید آستینها را بالا زد و وارد میدان شد؛ بنابراین آمریکای بایدن نمیتواند از مسئولیت مبارزه در جنگ سرد دوم شانه خالی کند.
به گزارش اکوایران، «فرض کنید جنگی راه میانداختند و کسی نمیآمد»؟ عنوان یک فیلم سطحی دهه ۷۰ بود که روح مخالفت با جنگ ویتنام را به تصویر میکشید. اما فرض کنید جنگ سردی راه میانداختند و شما توانایی تحمل هزینهاش را نداشتید؟ این سؤالی است که ایالات متحده پس از نیمقرن باید از خود بپرسد.
به نوشته نیل فرگوسن، تاریخشناس و عضو ارشد مؤسسه هوور دانشگاه استنفورد برای وبگاه بلومبرگ، بحث در مورد «جنگ سرد دوم» بالا گرفته است. روز سهشنبه، سمپوزیوم جالبی درباره «جنگهای سرد» در مؤسسه هوور برگزار کردم. ما گروه نسبتاً خوبی از مورخان برجسته در این زمینه را گرد هم آوردیم. پس از یک روز بحث، سه مکتب فکری مختلف پدیدار شد.
جنگ سرد یا جنگ جهانی سوم؟
کسانی که مانند من باور دارند که ما اکنون در یک جنگ سرد دوم قرار داریم؛ صاحبنظرانی مانند جرج تاکاچ (نویسنده کتاب «جنگ سرد ۲» که رقابت بین ایالات متحده و چین را عمدتاً در حوزه فناوری میداند)، دیمیتری آلپرویچ (یکی از بنیانگذاران شرکت امنیت سایبری CrowdStrike و نویسنده کتاب «جهان در آستانه پرتگاه» که با دیدگاه من مبنی بر نزدیکشدن به یک بحران تایوان به خطرناکی بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ موافق است) و سرگئی رادچنکو (مورخ روستبار که کتاب تحقیقیش با عنوان «برای اداره جهان» به تازگی توسط انتشارات کمبریج منتشر شده است، استدلال میکند که رهبری اتحاد جماهیر شوروی بیشتر تحت تأثیر ناامنیهای روانی ریشهدار در تاریخ بود تا ایدئولوژی مارکسیست-لنینیستی). برای دیدن احساس ناامنی مشابه در ذهن شی جینپینگ و ولادیمیر پوتین نیازی به برداشتن گام بزرگی نیست.
دو دیدگاه کاملاً متضاد با نگاه ما در مورد روابط آمریکا و چین وجود دارد.
اول، این دیدگاه که به نوعی میتوان آن را دیدگاه «گروه راهبردی آسپِن» و «دانشگاه هاروارد» نامید، بر این باور است که روابط آمریکا و چین به وخامت روابط آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد نمیرسد. این دیدگاهی است که جو نای و گراهام آلیسون، همکار او در دانشکده کندی هاروارد طی دیدار اخیر خود با شی جینپینگ و وانگ یی، وزیر خارجه چین مطرح کردهاند. در مصاحبهای اخیر، آلیسون ماهیت روابط واشنگتن و پکن را اینگونه توصیف کرد: «ما در عین حال که برای رقابت شدید در تقریباً تمام ابعاد جدی هستیم، برای همکاری در هر جایی که ممکن باشد، جدیت داریم».
شی جینپینگ در همین دیدار به آلیسون گفت: «من در تو هستم و تو در من هستی» که احتمالاً لحظهای ناخوشایند برای مترجم به همراه داشت. رهبر چین ادامه داد: «منظورم چیست؟ پاسخ تعامل است. آمریکا و چین از طریق ارتباط و همکاری میتوانند به هم نزدیک شوند». این آرزویی است که پشت استفاده روزافزون پکن از «همزیستی مسالمتآمیز»، اصطلاح قدیمی دوران شوروی قرار دارد.
دوم، دیدگاه بعدی متعلق به دانشگاه ییل و مؤسسه هوور است. به گفته آد آرنه وستاد، استاد تاریخ دانشگاه ییل و فیلیپ زلیکوف، همکار من در مؤسسه هوور، وضعیت جهانی امروز شباهت بیشتری به جهان در آستانه یکی از دو جنگ جهانی دارد. زلیکوف در مقالهای جدید و عالی استدلال میکند که باور به اینکه ما در یک جنگ سرد با چین هستیم، یک توهم خوشایند و در واقع «خوشخیالی» است. در عوض، ما با یک محور جدید روبروییم: چین، روسیه، ایران و کره شمالی که از بسیاری جهات تهدیدی بزرگتر از محور آلمان-ژاپن-ایتالیا در اواخر دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ یا ترکیب اولیه جنگ سرد متشکل از اتحاد جماهیر شوروی، چین و سایر کشورهای تحت کنترل کمونیستها به شمار میرود.
زلیکوف مینویسد: «بدترین سناریو در بحرانی بزرگ این خواهد بود که ایالات متحده و متحدانش با تکیه بر لفاظیهای خود و برنامههای نظامی نسنجیده، بر پیروزی متعهد شده و سپس شکست بخورند. این برای ایالات متحده به منزله «لحظه سوئز» و شاید بسیار بدتر از آن خواهد بود». خوانندگان همیشگی این ستون میدانند که من گاهی به این ترس اشاره میکنم. برای من، «جنگ سرد دوم» بهترین نتیجه است. نسخه آمریکایی بحران سوئز ۱۹۵۶ (اشغال ناموفق کانال سوئز توسط بریتانیا، فرانسه و اسرائیل) بدتر خواهد بود، زیرا چنین تحقیرشدنی در موردی مانند تایوان، به منزله پایان برتری آمریکا تلقی میشود؛ همانطور که سوئز زنگ مرگ امپراتوری بریتانیا را به صدا درآورد. باختن در جنگ جهانی سوم البته بدترین سناریو خواهد بود.
جنگ سرد رژیمی
یکی از جالبترین بحثهایی که شنیدم این بود که شاید بیش از دو جنگ سرد وجود داشته است. چه میشود اگر دوره پیش از ژوئن ۱۹۱۴ یک جنگ سرد دیگر باشد؛ جنگی بین بریتانیا و آلمان که در نهایت به خاطر اشتباهات محاسباتی از هر دو طرف به جنگی داغ تبدیل شد؟ اینگونه میتوان آن را «جنگ سرد صفر» خواند.
خب، حتی اگر امکان جنگ سرد صفر وجود را قبول کنیم، آیا باید یک جنگ سرد رژیمی (کمخطرتر) هم داشته باشیم؟ زیرا واگذاری جنگیدن به دیگران یکی از چهار ستون راهبرد کلان جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی است: «بدون فرستادن نیروهای آمریکایی به جنگ، به بازیگران مختلف برای دفاع از خودشان کمک کنید». در عمل، این یعنی هدایت پول و سلاح به بازیگران کلیدی (اوکراین، اسرائیل و تایوان) و امیدواری به اینکه آنها بتوانند بدون نیاز به حضور نیروهای آمریکایی قدرتهای محور جدید را عقب نگه دارند.
به عبارت دیگر، برخلاف جنگ سرد اول و جنگ علیه تروریسم، این بار آمریکا به دنبال این است که از فرستادن سربازان خود به جنگ اجتناب کند. این کاری منطقی است. اگر بار بدهی شما به طرز وحشتناکی زیاد بوده و حتی با کاهش هزینههای دفاعی نسبت به تولید ناخالص داخلی، همچنان در حال افزایش است، به همان روشی که افراد دارای اضافهوزن کوکاکولای رژیمی را انتخاب میکنند، به یک جنگ سرد رژیمی نیاز دارید.
این رویکرد در تاریخ اروپا نمونههای زیادی دارد. برای مثال، در قرن هجدهم و نوزدهم، زمانی که بریتانیا یارانههای قابل توجهی به متحدان خود در جنگهایش علیه فرانسه میپرداخت و آنها را برای جنگیدن تشویق میکرد. عیب چنین روشی این است که «حامی مالی» نسبت به زمانی که ارتشها مستقیماً تحت فرماندهیش باشند، کنترل کمتری بر رویدادهای نظامی دارد. همچنین اگر حامی مالی تسلیم قانون فرگوسن شود، بسیار مشکلساز است. این قانون میگوید هر قدرت بزرگی که هزینه پرداخت سود بدهیش بیشتر از هزینههای دفاعیش باشد، برای مدت طولانی قدرتمند نخواهد ماند.
سوابق امپراتوری بریتانیا برای سیاستگذاران آمریکایی خیلی به درد بخور خواهد بود. امپراتوری بریتانیا با پرداختن پول به دیگران برای جنگیدن ساخته شد. تا به حال فکر کردهاید چرا هسیاییها در جنگ استقلال آمریکا حضور داشتند؟
سرآمد جنگهای نیابتی
این سیستم در سال ۱۷۴۱ و در طول جنگ جانشینی اتریش آغاز شد؛ زمانی که رابرت والپول، نخستوزیر وقت بریتانیا ۳۰۰ هزار پوند به ماریا ترزا، ملکه اتریش «یارانه» پرداخت. این «یارانه» در سال ۱۷۴۲ به ۵۰۰ هزار پوند افزایش یافت. در سال ۱۷۴۵، مبلغ پرداختی به متحدان بریتانیا به ۱ میلیون و ۲۵۰ هزار پوند رسید که با در نظر گرفتن تورم و رشد اقتصادی، معادل ۳۴.۸ میلیارد پوند (۴۴ میلیارد دلار) امروزی است.
چرا بریتانیا این رویکرد را در جنگهایش اتخاذ کرد؟ به قول جرج گرینویل، نخستوزیر وقت کشور، به این دلیل که «تشویق تعداد زیادی از مردم ما برای اینکه کارشان را به حرفه سربازی تبدیل کنند، هم برای آزادیهایمان و هم برای کسبوکارمان خطرناک است».
این سیاست زیرکانه در جنگ هفتساله نیز ادامه یافت؛ زمانی که دریافتکنندگان اصلی یارانههای بریتانیا فردریک کبیر (حاکم پروس) و کاترین کبیر (زمامدار روسیه) بودند. اگرچه آنها قدرتمند محسوب میشدند، اما نه آنقدر که پوندهای انگلیسی را رد کنند. یارانهها به فردریک با ۲۰۰ هزار پوند در سال ۱۷۵۷ آغاز شد و یک سال بعد به ۶۷۰ هزار پوند در سال افزایش یافت تا «برای حفظ و تقویت نیروهای او که به سودمندترین شکل ممکن برای هدف مشترک و برای هدفی که اعلیحضرتهای یادشده به دنبال آن هستند، یعنی دفاع متقابل و امنیت مشترک، عمل کنند».
اوج این روند در جریان جنگهای انقلاب فرانسه و ناپلئون رخ داد؛ زمانی که خزانهداری انگلیس تقریباً به هر بازیگری که حاضر به مبارزه با فرانسه بود، پول تزریق میکرد: اتریش، بادن، برونشویک، هانوفر، هسه-کاسل، هسه-دارمشتات، مراکش، پرتغال، پروس، روسیه، ساردینی، سوئد، سیسیل، شاهزاده اورنج، چندین «شاهزاده آلمانی»، «دردمندان پرتغالی»، «دردمندان روس» و «قدرتهای کوچک تحت قرارداد با دوک ولینگتون». کل هزینه تا زمان شکست ناپلئون در واترلو چقدر شد؟ تقریباً ۵۰ میلیون پوند که سهپنجم آن در چهار سال آخر جنگ پرداخت شد. با احتساب تورم و رشد اقتصادی، این رقم معادل ۲۵۶ میلیارد پوند (۳۲۹ میلیارد دلار آمریکا) امروزی است.
با این حال، بریتانیا تنها با سیاستهای مالی و پولی که به طور قابل توجهی باعث افزایش بدهی ملی و تورم میشد، توانست چنین کاری را انجام دهد. بین آغاز انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ و واترلو در ۱۸۱۵، بدهی ملی بریتانیا از ۱۱۴ درصد تولید ناخالص داخلی به ۱۲۳ درصد افزایش یافت و نهایتاً در سال ۱۸۲۲، به بالاترین میزان خود یعنی ۱۷۳ درصد رسید. در سالهای جنگ نیز قیمت مصرفکننده ۷۷ درصد افزایش یافت.
علاوه بر این، پرداخت یارانه نتوانست لندن را از اعزام مستقیم نیروهای بریتانیایی به میدان نبرد بینیاز سازد. دوک ولینگتون در نبرد واترلو سربازان هسی (آلمانی) را فرماندهی نمیکرد، بلکه سربازان بریتانیایی (و همچنین هلندی و هانووریایی) تحت امر او بودند.
این موضوع درسهایی برای ایالات متحده دارد. کشوری که مدتهاست کنترل بر بودجه عمومی خود را از دست داده است؛ تا جایی که حتی زمانی که اقتصاد نزدیک به اشتغال کامل است، کسری بیش از ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را تجربه میکند. بنابراین در دورهای که شاید بتوان آن را ابتدای جنگ سرد دوم دانست، در حال حاضر بدهی فدرال در دستان بخش عمومی ۹۹ درصد از تولید ناخالص داخلی بوده و دفتر بودجه کنگره پیشبینی میکند که این رقم در ۳۰ سال آینده به ۱۶۶ درصد برسد.
هفته گذشته، ری دالیو، بنیانگذار شرکت بریجواتر آسوشیتس مصاحبه جالبی انجام داد. او گفت: «به دلیل سطوح بالای بدهی که نرخهای بالای بهره به آن مزید میگردد، نگران اوراق قرضه خزانهداری هستم. همچنین به خاطر کاهش تقاضا برای جبران عرضه، به ویژه از سوی خریداران بینالمللی که نگران وضعیت بدهی آمریکا و تحریمهای احتمالی هستند، نگرانم». در سال ۱۷۸۹، افراد زیادی درباره بریتانیا چنین حرفهایی نمیزدند.
ورشکستی و شکست اهرم فشار بایدن
مشکلات ورشکستگی یک حامی مالی آشکار است. اول، پول کمتری برای خرجکردن نسبت به نیاز واقعی دارید. دوم، همه این را میدانند. نمونهای کامل از این موضوع، ناتوانی کامل دولت جو بایدن در وادارکردن اسرائیل به انجام کارهایی است که میخواهد؛ یعنی توقف کشتار غیرنظامیان فلسطینی.
به گفته گدعون راچمن و بسیاری از مفسران دیگر، در صورت حمله اسرائیل به شهر رفح، بعید است که تلآویو بتواند در برابر تهدیدهای آمریکا به قطع کمکهای مالی مقاومت کند. راچمن نوشت: «دیگر نمیتوان روی تأمین مهمات توپخانه و بمبهای قدرتمند برای عملیات تهاجمی حساب باز کرد. اسرائیل نمیتواند به تنهایی ایستادگی کند و نتانیاهو این را میداند».
اگرچه درست است که از زمان پیدایش اسرائیل در سال ۱۹۴۸، با رقم تقریباً ۳۰۰ میلیارد دلار، بزرگترین دریافتکننده کمکهای خارجی ایالات متحده محسوب شده، اما در سال ۱۹۷۹، کمکهای آمریکا به عنوان درصدی از درآمد ناخالص ملی اسرائیل (جیانآی) به بالاترین میزان خود یعنی ۲۲ درصد رسید. این رقم در اوایل دهه ۱۹۸۰ به حدود ۸ درصد از جیانآی کاهش یافت و در دهه ۲۰۱۰، به حدود ۱ درصد سقوط کرد. اینطور نبود که ایالات متحده علاقه خود را به اسرائیل از دست داده باشد؛ بلکه رشد سریع اقتصاد اسرائیل به طور چشمگیری اهمیت نسبی کمکهای آمریکا را کاست.
درست است که این کمک همچنان معادل ۱۶ درصد از بودجه دفاعی اسرائیل به شمار میرود. اما ماهیت مستمر حمایت ایالات متحده مزایای مهمی را به همراه دارد. بر اساس تفاهمنامه بین آنها، تقریباً همه کمکهای نظامی فعلی آمریکا به اسرائیل به ارزش ۳۸ میلیارد دلار برای یک دوره ۱۰ساله بوده که توسط رئیسجمهور باراک اوباما در سال ۲۰۱۶ امضا شد و سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۸ را پوشش میدهد. تفاهمنامهها اعانه تلقی میشوند و مانند معاهدات، الزام قانونی نداشته و نیازی به تصویب سنا ندارند. با این حال، ایالات متحده به اسرائیل اجازه میدهد تا بر سر قراردادهای دفاعی بزرگی را با این فرض که پول همچنان تأمین خواهد شد، مذاکره کند. این موضوع به اسرائیل اجازه میدهد تا شرایط بهتری نسبت به شرایط عادی به دست آورد.
این مزیتی قابل توجه است، اما برای اینکه بایدن را قادر بسازد تا نتانیاهو را به توقف جنگ مجبور کند، به اندازه کافی قدرتمند نیست. شاید برای جلوگیری از جنگ دوم اسرائیل و حزبالله در لبنان کافی باشد؛ اما حتی این موضوع هم چندان قطعی به نظر نمیرسد.
نمایش ضعف در اوکراین
مشکل یک حامی مالی ضعیف در مورد اوکراین نیز به همان اندازه مشهود است. به دلایلی که مورخان آینده تلاش خواهند کرد آن را درک کنند، ایالات متحده کمک خود به اوکراین را در اواخر سال ۲۰۲۳ به حالت تعلیق درآورد. اروپاییها این کمبود را جبران نکردند، در نتیجه ظرفیت نظامی اوکراین کاهش یافت و امیدهای روسیه برای پیروزی احیا شد. طبق آخرین ردیاب حمایت از اوکراین که توسط مؤسسه کیل برای اقتصاد جهانی منتشر شده، از آغاز جنگ تا مارس ۲۰۲۴، اتحادیه اروپا به همراه اعضای منفرد آن، مجموعاً ۸۹.۹ میلیارد یورو کمک نظامی، بشردوستانه و مالی را برای اوکراین اختصاص دادهاند. آمریکا مبلغ کمتری یعنی ۶۷ میلیارد یورو را متعهد شد.
نتیجه چنین اتفاقی این است که کییف بسیار کمتر از سالهای ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ به واشنگتن گوش میدهد؛ از این رو، موج اخیر حملات پهپادهای قوی به زیرساختهای انرژی روسیه انجام گرفته است، عملیاتی که به هیچ وجه نمیتواند توسط تیم بایدن تأیید شده باشد. به نظر میرسد که کاخ سفید بایدن مانند آنچه که جان اف کندی گفت، «هر هزینهای را میپردازد، هر باری را به دوش میکشد و هر دشواری را تحمل کرده تا بقای و موفقیت آزادی را تضمین کند»، البته به جز افزایش قیمت بنزین در سال انتخابات ریاستجمهوری.
این یک شکست وحشتناک برای سیاست آمریکا بوده است. بدون شک، قطع کمک به اوکراین پوتین را به این باور رسانده که پیروزی در مدتزمان نسبتاً کوتاهی قابل دستیابی است. به لطف تحقیقات ساموئل چاراپ و سرگئی رادچنکو، اکنون میدانیم که روسها در اوایل سال ۲۰۲۲، زمانی که حمله آنها به بدی پیش میرفت، آماده مذاکره صلح با اوکراین بودند. این مصالحه عضویت اوکراین در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را رد میکرد، اما به این کشور تضمینهای امنیتی چندجانبه برای حفظ بیطرفیش ارائه میداد و راه را برای عضویتش در اتحادیه اروپا هموار میساخت.
دو طرف پس از ملاقات در استانبول در ۲۹ مارس، اعلام کردند که بر سر بیانیه مشترکی با عنوان «مفاد کلیدی معاهده تضمینهای امنیتی اوکراین» توافق کردهاند. اینکه چرا همه چیز در ماه می به هم خورد، هنوز محل بحث است. منابع روسی و اوکراینی هر دو میگویند که بوریس جانسون، نخستوزیر بریتانیا و اولین رهبر غربی که در زمان جنگ از کییف بازدید کرد، اوکراینیها را تشویق کرد تا برای پیروزی کامل به مبارزه ادامه دهند.
نظریه دیگر این است که اوکراینیها فرض میکردند که در صورت حمله روسیه به اوکراین، ایالات متحده خود را متعهد به مقابله با روسیه میداند. با این حال، یک چیز از هماکنون قطعی است: تا زمانی که پوتین بر این باور باشد که به دلیل عدم ماندگاری آمریکا در صحنه، میتواند در این جنگ پیروز شود، هرگونه شانس برای صلح از طریق مذاکره بسیار ناچیز است.
انگلهای جنگ سرد
در انتها، سؤالی مطرح میشود: در این جنگ سردِ رژیمی چه کسی چاق میشود؟ اصطلاح لاتین «ترتیوس گودنس» (بهرهمند سوم) در این زمینه کاربردی است؛ یعنی طرف ثالثی که سود میبرد. در جنگ سرد اول، تعداد زیادی از این کشورها وجود داشتند: کشورهای بیطرف یا غیرمتعهد مانند سوئیس که از رقابت ابرقدرتها سود میبردند؛ اگرچه مردم کشورهایی که درگیر جنگهای نیابتی بودند، رنج کشیدند. همانطور که گیتا گوپینات و همکارانش در صندوق بینالمللی پول اشاره میکنند، «مجموعهای از کشورهای «اتصالدهنده» غیرمتعهد در حال کسب اهمیت بوده و به عنوان پلی بین بلوکهای آمریکایی و چینی عمل میکنند».
حالا فرض کنید جنگ سردی رخ داده و فرد دیگری تمام پولها را به جیب بزند. این مسئله دشواری برای سیاستگذاران آمریکایی خواهد بود. ممکن است جنگ سرد رژیمی، درست مانند نوشابههای رژیمی، طعم تلخی بر جای بگذارد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
شوهران قاتل قصاص نمیشوند؟/ واکاوی حقوقی مجازات همسرکشی در ایران
-
فوری؛ شورای حکام آژانس قطعنامه ضدایرانی را تصویب کرد
-
جزئیات تازه از ماجرای واریز یارانه آبان/ سازمان هدفمندی یارانهها: یارانه هیچکس حذف نشده است
-
جنگ اوکراین به نقطه جوش رسید/ کییف پیام هشدار گرفت؛ حملات هوایی گسترده روسیه در راه است
-
رانا و شاهین بازار خودرو را آتش زدند
-
استقبال مولوی عبدالحمید از مسعود پزشکیان+ فیلم
-
فوری/ واریز یارانه نقدی آبان 1403+ فیلم