یگانه پرسش مهم امور بین الملل امروز -۲
آیا شی چین را مهیای یک جنگ بزرگ میکند؟
اکوایران: چین امروز دیگر چین قصد پنهان شدن و منتظر ماندن ندارد، در عوض سریعتر از هر کشور دیگری پس از جنگ جهانی دوم به تعداد کشتیهای جنگی و موشکهایش میافزاید.
به گزارش اکوایران، چقدر احتمال دارد که چین جنگی را آغاز کند؟ شاید این یگانه پرسش مهم امور بین الملل امروز باشد. اگر چین از قدرت نظامیاش علیه تایوان یا هر کشوری در غرب اقیانوس آرام استفاده کند، نتیجهاش میتواند جنگ با ایالات متحده باشد -جنگی بین غولهای دارای سلاح هستهای که خواهان هژمونی در منطقه و جهان هستند. اگر چین در میانۀ جنگهای جاری در اوکراین و خاورمیانه دست به حمله بزند، جهان درگیر نزاعهایی در مناطق کلیدی اوراسیا میشود، یک درگیری جهانی که از جنگ جهانی دوم به این سو دیده نشده است.
مایکل بکلی، دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه تافت و هال برندز، استاد مسائل جهانی در دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته جان هاپکینز، با انتشار مقالهای با عنوان «چین چقدر آمادۀ جنگ است؟» در فارن پالیسی، تلاش داشتهاند به این ماجرا بپردازند. اکوایران این مقاله مفصل را در سه بخش ترجمه کرده که بخش اول آن پیش از این با عنوان «چقدر احتمال دارد پکن جنگی را آغاز کند؟» منتشر شده و در ادامه بخش دوم آن ارائه میشود:
جمهوری خلق چین با جنگ متولد شد. پس از تحمل یک قرن امپریالیسم خارجی، چین بار سنگین جنگ جهانی دوم در آسیا را متحمل شد. دست کم 14 میلیون نفر مردند. سپس، از 1945 تا 1949، جنگ داخلی چین به اوج خودش رسید و حین رسیدن کمونیستها به قدرت دست کم 2 میلیون نفر دیگر هم کشته شد.
در میان این درگیریها، چین در مقام کشوری بسیار جنگجو ظاهر شد. تا چندین دهه، چین یکی از جنگجوترین کشورها بود؛ در پنج جنگ جنگید و به دشمن اصلی هر دو قدرت درگیر جنگ سرد تبدیل شد. همانطور که میشود انتظار داشت، این سابقۀ خشونتبار به این دلیل بود که چین تمام عوامل خطر جنگ را از خود نشان میداد.
برای افرادی که چندان با ماجرا آشنا نیستند باید بگویم که چین تحت رهبری مائو بود، مردی شیفتۀ حکومت تک نفره. او پیوسته همکارانش را پاکسازی میکرد و تصمیمات را تک نفره، نیمهخواب در نیمهشب و بر اساس منطقهایی غیرقابل فهم و متغیر میگرفت. او به میزان شگفتانگیزی هم به جان انسانها بیتفاوت بود. طی جهش بزرگ به جلو، برنامۀ اشتباه مائو برای تحول چین به یک ابرقدرت طی دوران زمامداریاش، حدود 45 میلیون نفر یا از گرسنگی مردند، یا آنقدر کتک خوردند تا مردند و یا به ضرب گلوله کشته شدند. در سال 1958، مائو، تا حدی برای جذب حمایت مردم پشت این کارزار فاجعهبار، جزیرۀ تایوان را که تحت حکومت دولت ملیگرا بود خمپاره باران کرد و بحرانی بین المللی به وجود آورد.
مائو شاید سادیستیک بوده باشد اما حتی رهبری بیرحم هم سعی میکرد چنین کشور آسیب دیدهای را در صلح نگه دارد. پس از پیروزی در چنین جنگی، حزب کمونیست چین مجبور بود قدرت دولت مرکزی را روستا به روستا اِعمال کند و مقاومت اقلیتهای قومی، جنگسالاران و طرفداران ملیگرایان را با زحمت فراوان ریشهکن کند. برای اینکه اوضاع بدتر شود، سقوط امپراتوریهای اروپایی و ژاپن چین را در محاصرۀ کشورهای جدیدی قرار داد که یا متخاصم بودند یا ناپایدار و یا هر دو این ویژگیها را داشتند. اکثر مرزهای چین تا حدی مورد مناقشه بودند؛ در دهۀ 1960، مرز این کشور و شوروی نظامیترین مرز جهان بود. تایوان پایگاه دولت چینی رقیب بود و از حمایت ایالات متحده برخوردار بود و قصد داشت سرزمین اصلی را از نو فتح کند. هند میزبان دولت تبتی در تبعید بود و نسبت به بخشهایی از قلمرو چین ادعای مالکیت داشت؛ و منطقۀ اصلی چین بین دو منطقۀ داغِ جنگ سرد قرار داشت، هندوچین و شبهجزیرۀ کره.
چین همیشه خودش را در معرض خطر تجزیه میدید، ترومایی تاریخی که در اثر فجایع تاریخی و آشوبهای سیاسی مائو به وجود آمده است. اما پکن همیشه راهبردی قابل دوام علیه هر کدام از همسایههای زمینیاش داشته است چون جمعیت زیاد به چین اجازه داده است رقبایش را از طریق چیزی که پکن آن را «جنگ خلق» مینامید، ترکیبی از حملات موجی انسانی و حملات چریکی، ببلعد. روی هم رفته، ترکیبی قابل احتراق بود: یک دیکتاتوری بیرحمِ درگیر مناقشات مرزی که نیروی انسانی ظاهراً بیپایانی در اختیار دارد.
در نتیجه، چین از یک درگیری به درگیری دیگری میافتاد و هر بار که در آستانۀ آسیبپذیری قرار میگرفت یا نگران از دست رفتن موضعش بود، دست به خشونت میزد. در سال 1950، چین آن دسته از نیروهای آمریکایی را که وارد کرۀ شمالی شده بودند در هم کوبید و خطر یک تلافی هستهای را به جان خرید. بعدتر و در همان دهه، چین با شلیک خمپاره به پادگانهای نظامی ملیگرایان در جزایر آن سوی تنگۀ تایوان، نزدیک بود دو جنگ اضافی را آغاز کند. در سال 1962، پس از اینکه نیروهای هندی در منطقهای از هیمالیا که چین ادعای مالکیتش را داشت پاسگاهی مرزی ساختند، چین به آنان حمله کرد. طی جنگ ویتنام، چین دهها هزار نیرو را برای جنگ با ایالات متحده فرستاد. در سال 1969، به دنبال افزایش نیروهای شوروی در کرانۀ رود اوسوری، چین با کمین کردن برای نیروهای مسکو خودش را در معرض خطر یک جنگ هستهای قرار داد. ده سال بعد، پس از اینکه ویتنام اجازه داد نیروهای شوروی در این کشور مستقر شوند و این کشور به کامبوج، یکی از معدود متحدان پکن، حمله کرد، چین با ویتنام وارد جنگ شد.
پس از آن، تفنگهای چینی تا حد زیادی خاموش شدند. استثناءهایی وجود دارد، مشخصاً در 1995 و 1996، هنگامی که چین به اطراف تایوان موشک شلیک کرد. اما به صورت کلی، از 1980 تا اواسط دهۀ 2000، با تغییر قابل توجه وضعیت چین، رفتارهای آزاردهنده و خصمانۀ پکن کمتر شد.
نخست اینکه رژیم این کشور نرمخو شد. در سال 1976، مائو مرد و بالاخره جای خود را به دنگ شیائوپینگ داد، مردی که توسط مائو پاکسازی شد و متوجه خطرات حکومت تک نفره بود. تحت هدایت دنگ، برای رهبران ارشد محدودیت دورۀ زمامداری وضع شد. کنگرۀ ملی خلق و کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست چین جلسات پیوستهشان را شروع کردند. کم کم یک دیوانسالاری حرفهای شکل گرفت. این نهاد به هیچ وجه بینقص نبود اما مهارهایی را برای قدرت به وجود آوردند که در دورۀ مائو خبری از آنها نبود.
دوم اینکه وضعیت ژئوپلیتیک چین بهبود یافت و تهدیدهای مربوط به تمامیت ارضیاش محو شد. پس از بهبود روابط ایالات متحده و چین طی دهۀ 1970، دولت رقیب مستقر در تایوان بخش زیادی از جایگاه دیپلماتیک و اتحاد نظامیاش با ایالات متحده را از دست داد. ایالات متحده برای تحت فشار گذاشتن شوروی، شبهاتحادی با چین ایجاد کرد و فناوریهای پیشرفتهای را به شرکتهای چینی منتقل کرد. تایوان، شوروی، هند و ویتنام دیگر نمیتوانستند به قلمروی چین تجاوز کنند مگر اینکه خطر پاسخی از جانب آمریکا را به جان میخریدند. و پس از فروپاشی شوروی در سال 1991، تهدیدهای اصلی متوجه مرزهای سرزمین چین تقریباً به کلی ناپدید شدند. بدون حمایت روسیه، هند، ویتنام و کشورهای تازه تأسیس آسیای مرکزی در جایگاهی نبودند که مرزهای چین را به چالش بکشند. در عوض، به سوی عادیسازی روابط با پکن حرکت کردند.
سوم اینکه، دیدگاه چین نسبت به آینده بهتر شد. پس از نزدیک شدن ایالات متحده و دیگر دموکراسیها به چین، این کشور دسترسی سادهای به اقتصاد جهانی و همچنین یک کرسی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل متحد به دست آورد. از اواخر دهۀ 1970 تا اوایل دهۀ 2000، اقتصاد این کشور با سرعتی سرسامآور رشد کرد. کشورها یکی پس از دیگری در برابر پکن کوتاه میآمدند تا به بازار پررونق آن دسترسی پیدا کنند. بریتانیا هنگ کنگ و پرتغال ماکائو را به چین پس داد. ایالات متحده عضویت چین در سازمان تجارت جهانی را سرعت بخشید. در حالی که اقتصاد چین با قدرت به پیش میرفت و قدرتمندترین کشورهای جهان از خیزش این کشور استقبال میکردند، پکن انگیزۀ چندانی نداشت که وضعیتی را بر هم بزند که ظاهراً روز به روز بهتر میشد.
بالاخره، چین فرصت اندکی برای پیروزی داشت. در حالی که نفوذ اقتصادی و دیپلماتیک چین روز به روز بیشتر میشد، نیروی نظامی چین به روشنی توانایی گرفتن قلمروهای مورد مناقشه را که اکثراً در دریا بودند نداشت. تا پیش از دهۀ 2000، حمله به تایوان با نیروی هوایی و دریایی رقتانگیزی که چین داشت به شکستی تمام عیار تبدیل میشد و درگیری با نیروی دریایی پیشرفتۀ ژاپن هم نهایتاً چند ساعت به طول میکشید. مهمتر از همه، میشد انتظار داشت ایالات متحده با فعالیتهای جنگی چین در آسیا برخورد کند. رهبران چین با دیدن نابود شدن نیروی نظامی عراق به دست آمریکا در جنگ خلیج فارس، ترجیح میدادند از این اصل دنگ پیروی کنند که شعلهشان را پنهان کنند و منتظر زمان مناسب بمانند.
چین امروز دیگر چین قصد پنهان شدن و منتظر ماندن ندارد، در عوض سریعتر از هر کشور دیگری پس از جنگ جهانی دوم به تعداد کشتیهای جنگی و موشکهایش میافزاید. هواپیماها و کشتیهای چینی حمله به اهداف تایوانی و آمریکایی را شبیهسازی میکنند. مسیرهای دریایی آسیا پر از پایگاههای نظامی، گارد ساحلی و قایقهای ماهیگیری چینی است که باپررویی همسایهها را از مناطق مورد ادعای پکن بیرون میرانند. در همین حال، چین از بیرحمی روسیه در اوکراین حمایت میکند و نیروهایش را روی مرز چین و هند بسیج میکند.
یک دلیل رقابتجویانهتر شدن چین این است که این کشور میتواند چنین باشد. با در نظر گرفتن تورم، باز هم بودجۀ نظامی چین بین سالهای 1990 تا 2020، ده برابر شده است. حالا بودجۀ دفاعی چین از مجموع کشورهای آسیایی بیشتر است. صاحب بیشترین تعداد موشکهای بالستیک و بزرگترین نیروی دریایی آسیاست. تا پایان این دهه، زرادخانۀ هستهایش میتواند با واشنگتن رقابت کند. موشکهای متعارفش هم میتوانند پایگاههای ایالات متحده در اوکیناوا -تنها پایگاههای موجود در شعاع 800 کیلومتری تایوان- را نابود کنند، دیگر نمیشود گفت روشن است که پنتاگون بلافاصله میتواند به حملۀ چین به تایوان واکنش نشان دهد، چه برسد به شکست آن. از لحاظ تاریخی، ایالات متحده از تخصصش در تولید بیشتر طی جنگهای طولانی فاصله گرفته است. اما حالا که چین کارگاه جهان است، چین شاید باور داشته باشد -به درست یا به غلط- که در صورت طولانی شدن جنگ، تعادل نظامی به سودش تغییر خواهد کرد.
روز به روز به انگیزههای چین برای مناقشات مرزی افزوده میشود. برای افراد ناآشنا باید بگویم ابزارهای صلحآمیز برای اتحاد مجدد تایوان روز به روز کمرنگتر میشوند. در سال 1995، بیشتر شهروندان تایوانی خودشان را چینی میدانستند تا تایوانی و اکثرشان خواهان اتحاد با چین بودند تا استقلال. امروزه، نزدیک به دو سوم جمعیت این کشور خودشان را صرفاً تایوانی میدانند و فقط 4 درصد خودشان را صرفاً چینی میدانند. در حالی که اکثر تایوانیها حامی حفظ وضع موجودند، 49 درصد از جمعیت استقلال نهایی را به حفظ وضع موجود تا ابد (27 درصد) یا اتحاد (12 درصد) ترجیح میدهند. در همین حال، ایالات متحده رابطهاش با تایوان را نزدیکتر کرده و رئیسجمهور ایالات متحده، جو بایدن، دست کم چهار بار اعلام کرده که ایالات متحده از این جزیره در برابر حملۀ چین دفاع خواهد کرد. در حالی که واشنگتن و تایپه مشغول بهبود نیروهای نظامیشان برای درگیری احتمالی با چین هستند، پکن روز به روز بیشتر نگران سرنوشت قلمرویی میشود که بیش از همه به آن طمع دارد.
در دریای چین جنوبی، حضور نظامی چین به میزان قابل توجهی افزایش یافته است اما موضع دیپلماتیکش روز به روز تضعیف میشود. در سال 2016، دیوان دائمی داوری لاهه حکم داد که بلندپروازیهای توسعه طلبانۀ چین در دریای چین جنوبی بیپایه و اساس هستند. از سال 2022 به این سو، فیلیپین -کشوری که این پرونده را به دیوان دائمی داوری لاهه برد- مشغول اِعمال مجدد حقوق دریاییاش بوده و به ایالات متحده اجازه داده است به پایگاههای دریایی فیلیپین در قلمرو این شکور دسترسی داشته باشد تا از آنجا دفاع کند. ژاپن مشغول ایجاد شبهاتحادی با مانیلاست و کشورهای بیشتری، از جمله بریتانیا، فرانسه و آلمان، کشتیهای جنگی خود را برای نقض ادعاهای چین به دریای چین جنوبی میفرستند. در پاسخ، چین خصمانهتر شده است. مثلاً، سال گذشته کشتیهای گارد ساحلی چین قایقهای تدارکات فیلیپینی را با توپ منفجر کردند و به آنان اجازه ندادند به نیروهای نظامی مستقر در سد ساحلی توماس دوم غذا برسانند.
در حالی که قدرت نظامی چین افزایش یافته است، چشمانداز ژئوپلیتیک بزرگترش تیره شده است. اخیراً اقتصاد چین دچار رکود شده نسبت به ایالات متحده کوچک شده است. تولید پایین آمده و بدهی افزایش چشمگیری داشته است. تا نیمۀ سال 2023 -که پکن انتشار آمار را متوقف کرد- نرخ بیکاری جوانان بالای 20 درصد بود و تازه میشود مطمئن بود که این عدد جدیت مشکل را کمتر از آنچه که هست نشان میدهد. بسیاری از چینیهای ثروتمند و تحصیل کرده در تلاشند تا پول و فرزندانشان را از کشور خارج کنند. این مشکلات در زمانی که چین بدترین بحران پیری تاریخ جهان را تجربه میکند، تشدید هم میشوند: طی ده سال آینده، چین 70 میلیون فرد بالغ در سن کار را از دست میدهد و 130 میلیون نفر به شهروندان مسن این کشور اضافه میشود.
بالاخره، چین با محیطی راهبردی مواجه است که روز به روز خصمانهتر میشود. ثروتمندترین کشورهای جهان دارند دسترسیاش به جدیدترین نیمههادیها -مهمترین عامل نوآوری اقتصادی و نظامی- را قطع میکنند و هر سالی که میگذرد محدودیتهای سرمایهگذاری بیشتری بر پکن وضع میکنند. پیمانهای ضدچینی مانند آکوس (استرالیا، بریتانیا، ایالات متحده)، دیالوگ امنیتی چهار جانبه و توافق سه جانبۀ ایالات متحده، ژاپن و کرۀ جنوبی در حال تکثیرند. تنها متحد چین که قدرت بزرگی به حساب میرود، روسیه، نظامیان خود را در چرخ گوشتی در اوکراین انداخته و افکار عمومی بسیاری از کشورهای اروپایی را علیه پکن کرده است.
اگر کمیتهای از تکنوکراتها به چین حکومت میکردند، شاید این کشور تحت فشار به سازش دیپلماتیک و اصلاحات اقتصادی تن میداد. اما چین تحت حکومت دیکتاتوری است که همین حالا هم نشان داده آماده است رفاه چینیها را برای به دست آوردن اهداف بزرگ خودش قربانی کند.
شی، از زمان به قدرت رسیدن در سال 2012، خودش را صدرِ مادام العمر کرده، فلسفۀ حکمرانیاش را وارد قانون اساسی کرده و هزاران رقیب بالقوه را پاکسازی کرده است. در زمینۀ ادعاهای مرزی گستردۀ چین هم دیدگاههای غیرقابل سازشی گرفته است. او در مارس 2018 به وزیر دفاع وقت ایالات متحده، جیمز متیس، هشدار داد «نمیتوانیم حتی یک سانت از قلمرویی را که اجدادمان برایمان گذاشتهاند از دست بدهیم.» شی مشروعیتش را به ابرقدرت شدن چین گره زده است: حالا رسانههای دولتی اعلام میکنند که در دورۀ مائو چین سر پایش ایستاد؛ در دورۀ دنگ، چین ثروتمند شد؛ و در دورۀ شی، چین قدرتمند خواهد شد. در سالهای اخیر، شی در سخنرانیهای داخلیاش به نظامیان چینی دستور داده آمادۀ جنگ باشند و به چینیها گفته آمادۀ «سناریوهای شدید» باشند.
شاید این سخنان صرفاً سر و صدا باشند. اما بسیاری از اقدامات شی -قرنطینههای بیرحمانۀ کووید صفر، اردوگاههای کار اجباری در سینکیانگ، از میان برداشتن آزادیهای هنگ کنگ- حاکی از بیرحمیاند. علاوه بر دیگر تغییراتی که چین از سر میگذراند، این خصومتهای داخلی باید ما را دربارۀ خصومتهایی خارجی آینده نگران کند
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
دستور کار جدید کاخ سفید؛ ترامپ راه پوتین را از تهران جدا میکند؟
-
فوری؛ آغاز دوباره مذاکرات هستهای ایران و غرب از روز جمعه در ژنو
-
پیامدهای پاسخ فوری تهران به قطعنامه آژانس
-
پیام موشکی پوتین به غرب: در جنگ دخالت نکنید!
-
معافیت مالیات دیگری برای کارگران
-
چالش نابهنگام کرملین؛ بنسلمان رویاهای پوتین را بر باد میدهد؟
-
ایران، ارشتبد و سپهبد ندارد؟
-
بازار مسکن همچنان بی خریدار؛ این فروشندگان تخفیف های طلایی می دهند
-
پیش بینی بورس فردا 4 آذر ماه 1403/ بهار بازار بورس اوراق بهادار تهران در پاییز 1403