به گزارش اکوایران، در اوت 1988، پژوهشگر علوم سیاسی چینی جوانی به نام وانگ هانینگ برای دیدار شش ماهه‌ای به آمریکا آمد. او طاق دروازه در سن لوییز، میزوری، را ستود و دولتِ شهر بلمونت ماساچوست را تحلیل کرد، در آکادمی دریایی در آناپولیس مریلند بازی فوتبالی را دید و از یک کارخانۀ مواد شوینده در شهر آیووای ایالات آیووا دیدار کرد. از دیدن گداهای بسیار در خیابان و نرمی تشک‌های آبی در فروشگاه‌های لوازم خانه حیرت کرد. یک پرسش ذهنش را مشغول کرد: چنین کشور جوانی چگونه این قدر از کشور خودش با تاریخی بیش از 2000 ساله جلو افتاده بود؟ او احترام بسیاری برای پویایی آمریکا قائل بود اما متوجه تضادهایی شد که می‌توانستند این کشور را نابود کنند.

به نوشته اکونومیست، در میان ناظران چین بحث‌های زیادی در این باره وجود دارد که اقامت آقای وانگ در آمریکا چقدر بر روند مدرن‌سازی چین تأثیر داشته است. این را می‌دانیم که چند سال بعد فضای دانشگاهی را ترک کرد، جریان انتشار آثارش قطع شد، تا پیام حزب کمونیست و شاید سیاست‌های سه رئیس‌جمهور بعدی را مشخص کند. حالا که رئیس ایدئولوژی و پروپاگاندای شی جین‌پینگ است، یکی از هفت عضو قوۀ حاکمۀ حزب کمونیست به حساب می‌رود.

آمریکایی‌ها هم باید از او یاد می‌گرفتند. هنوز هم می‌توانند یاد بگیرند. کتابش دربارۀ پژوهشش، «آمریکا علیه آمریکا»، خلاصه‌ای است از پیش از پایان جنگ سرد و زمانی که اینترنت جهانی مجازی را وارد جهانی واقعی نکرده بود، زمانی که احتمالاً مسافران چینی حیرت می‌کردند که آمریکایی‌ها می‌توانند مدادهایشان را با ابزارهای برقی بتراشند یا تلفنی پیتزا سفارش دهند. کتاب آقای وانگ به خوانندگان آمریکایی یادآوری می‌کند که در آن روزها هم آمریکایی‌ها نگران مشکلات بزرگی، از نژادپرستی تا بی‌خانمانی بودند.

برای آقای وانگ، آمریکا سرزمینی بیگانه بود و او الگوهای مهم و پایداری را مشاهده کرد که شاید بومیان آنجا نمی‌توانستند آنها را ببینند. او در همه جا کنترل‌های ظریفی را مشاهده کرد. پلیس داشتن کارت شناسایی را اجباری نکرده بود چون دولت شهروندان را قانع کرده بود داوطلبانه یکی بگیرند که گواهینامۀ رانندگی نام داشت و یک سازمان وسایل نقلیۀ موتوری آنها را صادر می‌کرد. شرکت‌های بزرگی مثل کوکا کولا دولت را از مسئولیت زندگی میلیون‌ها نفر رها کرده بودند.

از آنجا که تقریباً همه چیز را می‌شد به دلار تبدیل کرد، پیگیری داوطلبانۀ مسائل مالی، به جای هر گونه ایدئولوژی یا نظامی سیاسی اجباری، منشأ اصلی ثبات بود. او نوشت «مردم پول را مدیریت می‌کنند و در عین حال آنان با استفاده از پول مردم را مدیریت می‌کنند.» برتری در زمینۀ فناوری به منشأ احساس برتری ملی آمریکایی‌ها تبدیل شده بود: «برای تحت تأثیر قرار دادن آمریکایی‌ها باید یک کار انجام دهید: در علم و فناوری از آنان جلو بیفتید.»

کتابخانه‌های عمومی آقای وانگ را به تعجب وا داشتند. او گفت اندیشۀ باستانی چین بی‌همتاست اما به دلیل کمبود ابزارهای به اشتراک گذاشتن آن، نتوانست تأثیری بر جهان بگذارد. اما کتابخانه‌های آمریکایی دانش را در اختیار همه قرار می‌داد. او نوشت «هدف ساخت یک مخزن، نه ذخیرۀ آب، بلکه آبیاری است.» دانش منبع ترقی اجتماعی و همچنین درگیری اجتماعی بود. چطور می‌شود بدون درگیری به ترقی رسید؟

آقای وانگ با بازدید از کارخانۀ پلیموت و ناقوس آزادی، آمریکایی را ستایش کرد که با تاریخ کوتاه خود توانسته سنتی سیاسی را به وجود بیاورد. در پرتو حوادث اخیر، تکان دهنده‌ترین متن کتابش تحلیف رئیس‌جمهور جورج دابلیو. اچ. بوش را توصیف می‌کند. آقای وانگ تحت تأثیر شکوه و سنتی قدرتمند برای تضمین انتقال قدرت قرار می‌گیرد. او نوشت نتیجۀ مهم، «قدرت داشتن رئیس‌جمهور جدید نیست، این است که رئیس‌جمهور قبلی قدرتش را از دست می‌دهد.»

اما آقای وانگ فکر نمی‌کرد نیروهای متحد کننده و سنت‌های آمریکا توان مقاومت در برابر نیروهای گریز از مرکز را داشته باشند. او را توکویل چینی نامیده‌اند اما او یکی از نتیجه‌گیری‌های توکویل را تحقیر کرد. او گفت فقط کسی مثل توکویل که از کشوری با وضعیتی نابرابرتر از آمریکا می‌آمد می‌توانست آمریکا را ببیند و احساس کند این کشور به وضعیت برابری رسیده است. آمریکایی‌ها شاید ادعا کنند که هم به آزادی احترام می‌گذارند و هم به برابری اما این ارزش‌ها به‌شکل گریزناپذیری با هم در تضادند و آمریکایی‌ها آزادی را در اولویت قرار دادند. آنان از پرداخت مالیاتی که شاید باعث برابری بیشتر می‌شد بی‌زار بودند و نتیجۀ این روحیه، شکافی بی‌ثبات کننده میان ثروتمندان و فقرا بود.

آمریکایی‌ها همچنین ادعا کردند که خانواده واحد بنیادین جامعه است، «اما در اصل، خانواده دارد از درون تهی می‌شود» چون تأکید اصلی آمریکایی‌ها بر فرد است. آقای وانگ ناراحت بود که والدین کودکان زیر یک سالشان را در اتاق‌های جداگانه می‌خوابانند و فرزندانشان را تشویق می‌کنند که 18 سالگی خانه‌شان را ترک کنند و وارد جامعه شوند، «مثل ورود به میدان جنگ». این کودکان فرصتی نخواهند داشت تا هنگام سالخوردگی والدین از آنان مراقبت کنند و به‌خاطر مقاومت در برابر مالیات‌ها، دولت هم نخواهد توانست از آنان، یا کسانی که جا مانده‌اند، مراقبت کند.

چه کسی آمریکا را از دست داد؟

آقای وانگ تحت تأثیر «بسته شدن ذهن آمریکایی» آلن بلوم قرار گرفت که در سال 1987 منتشر شد و از نسبی‌گرایی فرهنگی در آموزش عالی شاکی بود. آقای وانگ باور داشت که کنار گذاشتن ارزش‌های مشترک مقدمۀ یک «بحران روحی» آمریکایی است. او فکر کرد که نظام آمریکایی -«بر بنیان فردگرایی، لذت‌گرایی و دموکراسی»- دارد مقهور نظام ژاپنی «جمع‌گرایی، از خودگذشتگی و اقتدارگرایی» می‌شود.

آقای وانگ اینجا اشتباه کرد. و این روزها مدل چینی هم چندان جذاب به نظر نمی‌آید. اما آمریکایی‌ها به نسخه‌ای از آن نتیجه‌گیری رسیده‌اند، که تضادهای آمریکا در حال ایجاد «جریان غیرقابل توقفی از بحران» است. در نظرسنجی اخیر گالوپ، 28 درصد گفتند از «عملکرد دموکراسی در این کشور» خرسندند؛ این عدد هرگز اینقدر پایین نبوده است. آمریکایی‌های عاقل هنوز فکر می‌کنند که اگر حامیان دونالد ترامپ متوجه تهدیدی شوند که او متوجه نهادهای آمریکایی می‌کند، او را پس خواهند زد. واقعیت تلخ این است که همینش را دوست دارند. آقای وانگ شاید انتظار ترامپ را نداشت اما تحلیل رفتن ارزش مدنی را تشخیص داد که به رئیس‌جمهور سابق و احتمالاً آینده اجازه می‌داد این همه چیز را نابود کند.