مباحثه یک اقتصاددان و یک کارگردان سینما در نگاه اول نامتعارف و غیر عادی است؛اما اگر سینما را جایگاهی بدانیم که واقعیت های جامعه در آن بازنمایی می شود،آن وقت می توان هنر را به منزله دریچه ای دانست که اقتصاد و معضلات اقتصادی یک جامعه را نمایان می کند و آن را بر پرده نمایش قرار می دهد.

اما این تنها وجه اشتراک اقتصاد و سینما نیست بلکه چه تئوری های اقتصادی و چه عالم نمایش هر دو با ادبیات مختص به خود واقعیت های جامعه را روایت می کنند.از این منظر مناظره یک اقتصاددان و یک کارگردان سینما می تواند  معنای خود را بازیابد.

مباحثه موسی غنی نژاد و بهروز افخمی هم از این منظر افق های جدیدی را پیش روی بازنمایی و تحلیل اقتصاد ایران قرار می دهد.اگر در جان فورد در خوشه های خشم به نوعی رکود بزرگ ،بیکاری و تورم را در جامعه آمریکا به نمایش می گذارد؛این مناظره نیز می تواند در راستای بازنمایی معضلات اقتصادی ایران و روایتگری از همه این معضلات قدم بردارد.

در مناظره اکو ایران هر دو طرف بر مساله آسیب زایی مداخله دولت در اقتصاد اذعان دارند و آن را به نقد می گذارند؛اگرچه در ادبیات یکی  قدرت تصویرسازی موج می زند و در دیگری قدرت نظری و تئوریک.

افخمی به سیاق سایر هنرمندان ایرانی ترجیح می دهد برای اقتصاد مطلوب خود از واژه سرمایه داری استفاده کند در مقابل غنی نژاد  بدلیل کاربست این واژه در ادبیات چپ و حساسیت وی بر چپ گرایی استقرار نظام بازار آزاد را مطلوب جامعه ایرانی قلمداد می کند.

با این به نظر می رسد هر دو طرف مناظره نگاه بدبینانه ای به ماهیت و سرشت دولت دارند و به همین دلیل وقتی افخمی ایده آل خود و جامعه ایرانی را آنارکو فاشیست می داند؛غنی نژاد با تعبیر و تفسیر آنارکویی از تاریخ ایران بویژه در صدر اسلام و همینطور در دوره جدید یعنی قاجاریه و مشروطه موافقت می کند؛اگرچه به نفد تلقی فاشیستی از فرهنگ و روح ایرانی آنچنان که افخمی به آن باور دارد،می پردازد.

احتمالا مقصود هر دو نفر از تعبیر آنارکویی ،حذف دولت به نفع خویش فرمانی در یک بازار آزاد اقتصادی است؛اگرچه هر دو تاکید می کنند که برای این میتوان حدی قائل شد وآن تولید و عرضه کالاهای عمومی است که صرفا در انحصار دولت باقی می ماند.